فرزانه متین- هیولای فرانکشتاین یکی از مشهورترین شخصیت های شروری است که بستر فیلم ها و نمایش های بسیاری شده است و هر روزه در جهان با اقتباس های گوناگون به نمایش در می آید.نخستین فیلم آن محصول سال ۱۹۳۱ ایالات متحده امریکاست ، دومین اثر اقتباسی اش با بازی رابرت دنیرو محصول ۱۹۹۴ و آخرین آن در سال ۲۰۱۴ به اکران در آمد.
در تهران همزمان دو تئاتر با عنوان « قصر موروثی خاندان فرانکشتاین» و «فرانکشتاین» در سالن سمندریان ایرانشهر و سالن اصلی تئاتر شهر در حال اجراست.
اجرای نمایش فرانکشتاین به کارگردانی و نویسندگی ایمان افشاریان که در سالن تئاتر شهر با هنروری بانیپال شومون، پژمان جمشیدی و آناهیتا افشار در حال برگزاری است که به روایت دانشمند جاه طلبی می پردازد که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکه های بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی ، جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی بزرگتر از یک انسان معمولی می سازد.مخلوقی که خالقش از آن واهمه دارد.این هیولا از خالقش، ویکتور فرانکشتاین هیچی نمی خواهد غیر از مرهم دردش، موجودی مانند خود در هیبت یک زن که نامش را عشق نهاده است و در ازای درست نکردنش از سوی خالق، عشق ویکتور را می کشد.از این رو به صراحت می توان گفت جان مایه ی اصلی تئاتر فرانکشتاین، عشق است که حتی شرورترین آدم ها را رام خودش می کند.
زمانی که افلاطون در ضیافت می گوید ابتدا انسان ها جفت جفت به هم وصل بودند و سپس از هم جدا شدند یعنی چهار دست، چهار پا، چهار چشم، دو سر و… که البته این داستانی بیش نیست اما با این حال تبدیل به یکی از داستان های ماندگار تخیلی در باب عشق شده هست.عشق به قول هربر لوپوریه، نقطه ضعف انسان است که دردسرساز می شود یا اروین یالوم نظر می دهد در جدال با عشق شما پیروز میدان نخواهید بود و سرانجام رومن گاری می گوید: تنها چیزیکه همه ی دردها را دوا می کند، عشق است. همچنین شوپنهاور نیز ادامه می دهد: عشق همچون شعبده ای است بی مانند و عاشق برای بدست آوردن عشق می تواند تمام آنچه تا کنون به دست آورده را قربانی کند و حتی آگاتاکریستی نیز اضافه می کند عشق می تواند یک آدم عوضی را به انسانی شریف تبدیل کند یا بالعکس. نقطه اشتراک نویسندگان و فلاسفه از قدرت حیرت انگیز عشق این است که چه کارها می تواند بکند و چه قدرتی دارد.
عشق در دنیای پسامدرن امروزه امریست مطلق برای رهایی انسان مدرن از انزوا و چه بسا در این انزوا عشق شکل متمایزی به خود خواهدگرفت.
نمایش فرانکشتاین افشاریان به خوبی به عدم عشق در تئاترش اشاره کرده تا جایی که در لحظاتی ما با هیولا همذات پنداری می کنیم اما او فقط در مضمون توانسته خوب عمل کند اما از لحاظ هنروری، دکور، طراحی صحنه و…بسیار ضعیف تر از آنچه که به فکر می رسد، عمل کرده است .
برای این نمایشنامه ی پر سر و صدای فرانکشتاین آیا باز هم نیاز بود برای جلب مخاطب چون عروس مردگان، بینوایان و… از کسانی بازی گرفت که تجربه هنروریشان در تئاتر حتی قدمت یک ماهه هم ندارد.مخاطبی که صرفا برای دیدن تئاتر جذاب فرانکشتاین آمده در اوایل نمایش شوک زده می شود که پژمان جمشیدی با بیان کلام ضعیفش نقش اول تئاتر و خالق هیولا را دارد.بیننده به جمشیدی عادت کرده است و حتی یک روز اگر در ماشین در اتوبان ها پوستر تبلیغاتی از وی نبیند، تعجب می کند.فردی که این چنین در همه جا هست از فیلم های درجه سه سینما تا تبلیغات فرش فروشی، جایش باید در نقش اول تئاتر باشد؟؟؟.کارگردان، ویکتور را در ذهنیت مخاطب ، بسیار ضعیف جلوه داده در صورتی که می توانست با بازی گرفتن های قوی از هنرورهای تئاتر در هیبتی قابل درک برای تماشاگر ،ویکتور را در ذهن ها ماندگار کند.افشاریان با انتخابش، فرانکشتاین را در زمره تئاترهای تجاری جای داده که از این رو مخاطب را به سالن بکشاند در صورتی که اندکی ذکاوت نشان می داد نام خود نمایش، مهر تاییدی است بر پر شدن سالن نمایش.حال بر فرض تجاری بودن تئاتر چرا به دکور و طراحی صحنه از منظر تجاری توجه نشده و تنها با چند پرده، کل نمایش را بر روی صحنه آورده است.هر چند که نمایش از لحاظ مضمون جذاب است اما سایر المان هایش غیر جذاب ، کسل کننده و خسته کننده.