سینماسینما، سپیده ابرآویز :اگر شرط ورود به سینما را داشتن استعداد ، پشتکار و شانس فرض کنیم پیمان قاسمخانی یکی از آنهایی است که هر سه را دارد. قاسمخانی ذاتا دارای توانایی بالایی در خلق موقعیت های طنز است. پشتکار دارد ، فیلم بین حرفه ای است و خوب بلد است الگوهای سینمای غرب را ایرانیزه کند و فیلم نامه های ایرانی بنویسد که درست عمل کند و بر دل بنشیند . قاسمخانی ضمنا آدم خوش شانسی است و همواره ( از دهه ۶۰ به بعد ) درهای پیشرفت به رویش باز شده است. خلاصه اینکه این سه عامل او را انگیزه مند کرده تا جایی که ریسک کارگردانی را هم پذیرفته است .
قاسمخانی اساسا اهل ریسک است . نگران قضاوت ها نیست .شاید چون از کارش مطمین است . او حتی به راحتی جلوی دوربین می رود و بازیگری می کند . بازیگر شدنش به یاران همیشگی ش امیر مهدی ژوله و مهراب قاسمخانی هم سرایت می کند و آنها هم جلوی دوربین فیلم خوب ، بد ، جلف به عنوان بازیگر ظاهر می شوند . بازیگران این فیلم همه به خوبی از عهده یک مفهوم برآمده اند . از عهده تصویر کردن بلاهتی که لحظه به لحظه در حال گسترش است.
این ((بلاهت گسترش یابنده )) فرمول عمده کارهای قاسمخانی است . او از هیچ همه چیز می سازد .یک موقعیت احمقانه تعریف می کند واین موقعیت احمقانه را چنان بسط می دهد که انگار اگر فیلم نامه یا فیلمش صد قسمت دیگر هم ادامه داشته باشد احمقانگی می تواند هم چنان بیشتر و بیشتر شود.
این ترفند کار هر کسی نیست و قطعا ذهن پویایی می خواهد مثل ذهن پیمان قاسمخانی. در خوب ، بد ، جلف ما با مشتی آدم احمق مواجهیم که در یک موقعیت مضحک دچارند اما همین موقعیت مضحک به شیوه ای روایت می شود که شاید بهترین انتخاب برای روایت آن است . اصلا در همین شیوه روایت است که قدرت قاسمخانی در کارگردانی ژانر کمدی فانتزی نمایان می شود . او با ریتم و تمپوی بالا ، کات های تند ، استفاده از کپشن های سینمای کلاسیک و طراحی های صحنه و لباس خاص کمک می کند تا کمدی فانتزی ش هر چه بیشتر به دل بنشیند..
اینکه آیا در نگارش فیلمنامه هم قاسمخانی همین شیوه را دنبال می کرده یا در کارگردانی و احیانا تدوین به آن رسیده فرقی نمی کند . حاصل کار نشان هوش خالق اثر است . شوخی کردن با همه چیز و همه کس . استفاده از بازیگران برای ایفای نقش های واقعی شان و به سخره گرفتن سینما و تلویزیون و فوتبال و مواد مخدر و پلیس و عشق و … در اندازه های یک کمدی تجاری سالم درست در آمده .
خوب ، بد ، جلف حتی با سینمای هالیوود و حتی سینمای هند شوخی می کند . از موسیقی و تصاویر آن کمک می گیرد و بر بلاهت مورد نظر فیلم می افزاید. همه چیز در این فیلم آن قدر ساده به نظر می آید که ضرورتی برای بحث های عمیق زیبایی شناختی و فنی سینما نمی گذراد . اصلا قرار فیلم با مخاطب یا حتی منتقد این نیست . انگار فیلم آمده است تا بگوید من می توانم این حرف ها را بزنم ، تو را سرگرم کنم ، بخندانم و راضی از سالن سینما بیرون بفرستم . چیزی بیشتر از این هم قرار نیست بگویم.اصلا هم نگران نیستم که یک فیلم تجاری بفروش باشم . چون می خواهم باشم .
در قصه ساده خوب ، بد ، جلف قرار است پژمان جمشیدی و سام درخشانی به اصرار تهیه کننده آزاده خانم ( با بازی ویشکا آسایش ) در فیلم در دست تولید مانی حقیقی نقش پلیس آگاهی را بازی کنند . حمید فرخ نژاد در نقش جناب سرگرد که یک پلیس جدی آگاهی است می آید تا به آنها یاد بدهد که پلیس واقعی کیست و چگونه رفتار می کند . اما کار به جایی می رسد که جناب سرگرد هم خودش می شود یکی از مهره های این داستان ساده و ابلهانه .
وقتی قرار می شود پژمان جمشیدی، سام درخشانی ، مجید مظفری ، رضا رویگری و مانی حقیقی خودشان در نقش خودشان بازی کنند و خودشان به خودشان بخندند همان جایی است که تماشاگر هم می تواند با آنها همراه شود و در بعضی سکانس ها به معنای واقعی از ته دل بخندند . خنداندن تماشاگر باهوش امروز که به واسطه زندگی در دنیای سرعت و تکنولوژی با تماشاگر حتی ۵ سال قبل بسیار فرق کرده کار آسانی نیست . اما خوب ، بد ، جلف در این کار موفق است .
خوب ، بد ، جلف می تواند گزینه مناسبی برای اکران نوروز باشد . کمدی بی ادعایی است که فبرصت نفس کشیدن به سینما می دهد . سینمایی که اگر گاهی نفس نکشد خفه می شود. این کمدی با سبک کارگردانی و قصه روانش یک سر و گردن از نمونه های سخیفی که در سال های گذشته با نام کمدی به سینمای ایران حقنه می شدند بالاتر است .
۱۰-نمی شود انکار کرد که داشتن فیلم های تجاری خوب مثل خوب بد جلف هم بخشی از نیاز سینما ست. نیازی که گاه در بین انبوه تلخی ها ، نشدن ها ، حب و بغض ها و اداهای روشنفکری گم می شود . نیازی که اجتناب ناپذیر است . به قول دیالوگ کلیدی فیلم خوب ، بد ، جلف : اینو همه می دونن همه .