سینماسینما، گلاره محمدی:
نگاهی به فیلم “طلا” / جای خالی منطق
“طلا” ی پرویز شهبازی قطعا از “مالاریا” فیلم بهتری است اما این امتیاز ویژه ای برای او به حساب نمی آید. چرا؟ دلیلش مشخص است؛ فیلمنامه ضعیف و عدم پرداخت صحیح شخصیتها و این اصل مهم برای شهبازی که خود نویسنده فیلمنامه آثار برخی از کارگردانان سینمای ایران بوده نقطه ضعفی اساسی است. در مورد “طلا” آنچه کاملاً مغفول مانده و کوچکترین توجهی به آن نشده، منطق است. منطقی که به گمانم حلقه اتصال میان مخاطب با اثر محسوب می شود. اگر بیننده روابط میان شخصیتها را خالی از منطق بیابد (حتی منطقِ خودِ فیلم) نمی تواند ارتباطی با قصه، شخصیتها و نهایتاً پایان بندی فیلم برقرار کند.
در این فیلم شخصیت مهرداد صدیقیان منفعل است تا جایی که چرایی حضورش برای بیننده جای سوال دارد، طناز طباطبایی قرار است باهوش و خلاق به نظر بیاید اما بیش از حد ساده لوح است. گاهی به نظر می آید که این دو تعمداً قرار است بازی نکردن را بازی کنند که همین اتفاق هم گل درشت از آب درآمده و باورپذیر نیست. نگار جواهریان و هومن سیدی هم که بخش اعظم بار فیلم بر دوش آنهاست ارتباط باورپذیر و منطقی با یکدیگر ندارند. جایگاه اجتماعی و فرهنگی این دو کاملاً با یکدیگر متفاوت است و کارهایی که دختر برای پسر انجام می دهد با هیچ منطق و حتی توجیهی جور در نمی آید.
شهبازی در این فیلم سعی کرده معضلات اجتماعی مختلف و متعددی را بیان کند؛ از بیکاری کارگران و حقوق معوقشان تا ارتباط خارج از عرف زنی متاهل اما متاسفانه هیچ یک را به درستی پرداخت نکرده و هریک به شکلی هدر رفته است. از سوی دیگر علت انتخاب برخی از بازیگران فیلم مشخص نیست مثلاً احترام برومند چرا باید نقش مادر نگار جواهریان را بازی کند؟ آن هم در لحظاتی کوتاه بدون هیچ اوج و فرودی یا هومان سیدی فقط به صرف شباهت با هومن سیدی نقش برادرش را بازی می کند؟
در انتها مخاطب با انبوهی سوال بی پاسخ و یک پایان قابل حدس روبروست؛ بیننده متوجه نمی شود حرفهایی که مادرِ طلا در دادگاه در مورد همسرش زده، واقعیت داشته یا خیر. اگر واقعیت داشته چرا هومن سیدی طلا را به او سپرد؟ تصمیم نگار جواهریان برای دروغ گفتن راجع به بارداریش و سپس نگهداری و عدم سقط بر پایه چه منطق و اصولی است؟ ارتباط میان این چهار دوست چقدر عمیق یا سطحی است که حضور یا عدم حضورشان کنار یکدیگر اینقدر باری به هر جهت به تصویر کشیده شده است؟
کاش یک بار هم که شده پرویز شهبازی بدون در نظر گرفتن قله ای مثل “نفس عمیق” کارنامه چند سال اخیر خود را مرور کند. شاید دریابد که چرا سالهاست نتوانسته اثری حتی نزدیک به آن فیلم در کارنامه اش داشته باشد. این اتفاق برای او و سینمای ایران خلأیی بزرگ محسوب می شود.
نگاهی به فیلم “جمشیدیه”/ بی تفاوت نباشیم
“جمشیدیه” فیلمی گرم و سرپاست، روابطش قابل هضم اند، جغرافیای مشخصی دارد، شخصیتها تا حدود زیادی با دقت (و نه وسواس) طراحی شده اند و تم اصلی داستان هم جذاب به نظر می رسد. اما با تماشای آنچه بر پرده سینما دیدیم باید گفت که مواردی که مطرح شد کافی نیست تا شاهد فیلمی بی نقص باشیم.
فیلم به لحاظ مضمونی و پیرنگ اصلی شباهتهایی با “بدون تاریخ، بدون امضا” دارد؛ عذاب وجدانِ انجام کاری، شخصیت اصلی داستان را رها نمی کند و همین عذاب وجدان باعث تغییر مسیر زندگی اش می شود. اما بین این دو فیلم و شخصیت های اصلی آنها تفاوتهای بسیاری وجود دارد. دکترِ “بدون تاریخ، بدون امضا” بر اساس اطلاعات و تجارب پزشکی خود به موضوعی شک می کند و اینجا ترانه (سارا بهرامی) بر پایه عذاب وجدان حدس می زند که ممکن است مسبب فاجعه ای بوده باشد. شخصیتی که حامل مهمترین پیام فیلم است طبیعتاً باید با وسواس بیشتری پرداخت شود تا جایی که بیننده عذاب وجدان او را پای حساسیتهای بیش از حد و بیمارگونه اش نگذارد.
برخلاف برخی فیلمها که داستانشان گاه تا نیمه های فیلم هم مشخص نشده و شروع نمیشود، داستان “جمشیدیه” بیش از حد زود شروع می شود و درگیری های ترانه با خود، همسر و دوستانش پس از چند صحنه تکراری و آزاردهنده به نظر می رسد تا آنجا که بیننده فکر می کند که ممکن است منشأ این درگیری ها چیزی غیر از عذاب وجدان باشد. گمان می کنم سارا بهرامی برای ایفای نقش پیچیده و حساس ترانه بیش از حد شکننده است، او نتوانسته احساساتی بودنی که موجب عذاب وجدانش شده را با آنچه در دادگاه در توجیه اقدامش بیان می کند، به خوبی تلفیق کند و حاصلی قابل قبول را به نمایش بگذارد. شاید اگر بازیگر مقابلش (حامد کمیلی) به درستی نقش یک همسر حمایتگر و همراه را ایفا نمی کرد، نقش اصلی فیلم بیش از این گرفتار ضعف و نقصان می شد. اما گروه بازیگران توانسته اند با بازی های یکدست و روان گوشه ای از کاستی های مطرح شده را برطرف کنند.
موضوع دیگری که نمی توان از آن چشم پوشید آواهایی است که در لحظات احساسی فیلم شنیده می شود و ناخودآگاه حس می کنیم برای تشدید بار عاطفی آن لحظات از آنها استفاده شده است. این اتفاق و نیز پایان بندی فیلم به گمانم از پاشنه آشیلهای فیلم محسوب می شوند که می شود در نسخه بعدی (برای اکران عمومی) راجع به آن تجدید نظر صورت گیرد.
“جمشیدیه” برای یلدا جبلی آزمونی سخت و متفاوت بعد از “داره صبح میشه” محسوب می شود. فیلمی قصه گو و دغدغه مند که می کوشد با رعایت قواعد سینما به طرح یکی از مسائل و معضلات اجتماعی بپردازد.