سینماسینما، یزدان سلحشور:
سه فیلم «طلا» پرویز شهبازی، «غلامرضا تختی» بهرام توکلی و «متری شش و نیم» سعید روستایی را میخواستم حتماً ببینم چون فکر میکردم احتمالاً بهترینهای جشنواره باشند اما دو فیلم اول، که واقعاً فیلمهای خوبی نبودند نه در فیلمنامههاشان، نه در کارگردانی، نه حتی در بازیها.
فیلم روستایی فیلم خوبی بود اما در آن اندازهای نبود که مسعود فراستی در برنامه هفت، تعریفاش را کرد! واقعیتاش را بخواهید فراستی جوری از فیلم تعریف کرد که من فکر کردم با یکی از آثار برجسته نوآر کلاسیک روبرو خواهم شد که این طور نبود! در اینکه برای اولین بار در این چهل سال، ما با پلیس واقعیِ زمان حال[نه زمان پهلوی دوم یا اول] روبرو هستیم، حرفی نیست؛ اینکه واقعنمایی و باورپذیری وقایع، خیلی خوب از آب درآمده، باز هم حرفی نیست. قصه، خوب تعریف شده؟ البته! فیلم، فیلم وضعیت است؟ بله که هست! بنابراین، اینکه غیر از «بَدمن» فیلم که نقشاش را محمدزاده بازی میکند بقیه در حد تیپ میمانند و بدل به «شخصیت» نمیشوند، چندان مهم نیست اما مشکل فیلم، که باعث میشود بدل به فیلم بزرگی نشود این است که «وضعیت درخشان» موقعی شکل میگیرد که «وضعیتِ انفرادی» باشد نه «وضعیتِ اجتماعی»؛ وضعیت فیلم روستایی، کاملاً اجتماعیست و شخصی نمیشود؛ البته در سکانسهایی، چه «روستایی کارگردان» و چه «روستایی نویسنده» به این سمت حرکت میکنند مثل سکانسِ شبِ آن سلول پر از آدم و در نهایت، آن آبپاشی محمدزاده روی سرِ تمام زندانیان که سکانسی به یادماندنیست اما «شخصیسازی وضعیت» در حد همین سکانس باقی میماند.
فیلم شهبازی، در یک کلام: هیچ چیزی ندارد! نه شخصیت، نه وضعیت درست و درمان، نه منطق رفتاری، نه ریتم قابل قبول، نه سیر وقایع جذاب،نه…،نه…،نه…! کاش این طور نبود و من الان میتوانستم دربارهاش بنویسم لااقل: «جالب بود!» فیلم بر اساس چند ایده قرار بوده شکل بگیرد که همهشان جمع شدهاند اواخر فیلم و مزاحم کار هم شدهاند؛ پیش از این شهبازی، ایدهها را پخش میکرد در داستان و همهشان، جواب هم میگرفتند اما این دفعه…! بگذریم! امیدوارم فیلم بعدیاش لااقل اشتباهات ابتدایی فیلمنامهنویسی را نداشته باشد!
فیلم توکلی، «تختی» را «نساخته» بلکه سعی کرده با «حافظه جمعی» مشورتی کند و اشاراتی داشته باشد تا «تختی حافظه جمعی» زنده شود. اگر این فیلم را نشان یک غیرِ ایرانی دهید چیزی دستگیرش نمیشود نه از انگیزههای سیاسی تختی و نه از نوع مردمداری او؛ چون «شخصیت»، ساخته نشده. پایانبندی فیلم هم، که حتی «حکایت فیلم» را نمیبندد.[میگویم «حکایت»، چون داستانی وجود ندارد.] نه مصدق فیلم، شخصیت است نه طالقانی فیلم نه همتیمیهایش که برخیشان کشتیگیران نامآوری بودند. در ضمن یک نکته کوچک: در فیلم سکانسیست که تختی در سالن سینماست و فیلم روی پرده هم یکی از فیلمهای فردین است[که متوجه نشدم کدام فیلماش بود] بعد کات میخورد به مسابقات ۱۹۵۹ که برابر است حدود ۱۳۳۷ ما. فردین، تازه در سال ۳۸ با دکتر کوشان آشنا میشود و وارد سینما میشود!