سینماسینما، ابراهیم عمران
قدرت رسانه در همه ادوار تاریخ به هر نوعی که مد و رسم آن دوره می بود نشان از آن دارد که این پل ارتباطی بین توده مردم و حاکمیت ( از نوع سیاسی و اجتماعی) توان و یارای آن دارد تا در هر بزنگاهی؛ اثر گذرای مثمر ثمر داشته باشد. با این نگاه میتوان نگرش خاص رسانه ایی به فیلم “آبادان، یازده، ۶۰” مهرداد خوشبخت داشت. فیلمی که بر بستر پیام رسانی در دوره ای خاص در جنگ تاکید دارد. برهه ای که اگر قدرت رادیو در روحیه بخشی به مردم عادی و دور از جنگ نمی بود چه بسا سرنوشت جنگ دستخوش تغییرات شگرفی میشد. در حالی که در دوران ابر قدرتی رسانه های مجازی و شبه مجازی هستیم درک ساخت چنین فیلمی آسان تر و درونی تر میشود. آنگاه که گوش و چشم مردم شهری به رادیوی ملی آبادان است که خبرهای سقوط خرمشهر و حصر نزدیک آبادان را پوشش دهد. شخصیت مدیریت رادیو با بازی علیرضا کمالی به نحوی است که می توان از طرز دیالوگ و بیان اش دوره ای خاص در منطقه را لمس کرد. زمانی که هنوز نهادهای رسمی در کشور و به طریق اولی در مناطق جنگی نضج نگرفته اند و هر دم و دستگاهی با توجه به شرایط موجود، ساز خویش را میزد. که در این اثنا وجود نهادهای موازی در حاکمیت جزیی نیز نمودار است. هر چند فیلمساز به درستی ره در این ورطه ی چالش برانگیز نمی نهد؛ ولی می توان رگه هایی از دو دسته بودن آدمهای آن عصر را در سکانس هایی دید. درشخصیت مدیر اتاق رژی با بازی باور پذیر حسن معجونی، می توان همزمان حس وطن پرستی و آزاد منشی مشاهده کرد. فردی از اقلیت مذهبی که در کوران انقلاب از رادیو رانده میشود و در زمان نیاز بی چشمداشت خاص، به کمک رادیو ملی میآید. فردی غیر مسلمان و کراواتی. هنر فیلمساز در آن بود که بار عاطفی فیلم را زیاد گل درشت نشان نمیدهد. و داستان همسر بهمن که از تهران به آبادان می آید نیز به سادگی و آسانی روایت میشود. نه چندان که فکر تماشاگر و مخاطب بدان معطوف شود و نه آنچنان که نگاهی بدان نشود. در گیر و دار قدرت رادیو برای همبستگی ملی و میهنی همین بس که گروهی جانشان را فدا کردند تا ماجرای ” کوی ذوالفقاری” آبادان خلق شود و چه مدیومی از سینما بهتر که این مهم را به تصویر کشد. ضعفی که سالها در سینمای ما بوده و داستانهایی (واقعیت هایی) از این دست به بوته فراموشی سپرده شده بود. مگر در سینمای دنیا که درباره جنگ های اول و دوم جهانی آثار ماندگاری خلق نموده، از همین خرده روایت ها استفاده نکرده است؟ هر چند بضاعت پروداکشنی ما آن چنان نیست که زمان چنین واقعه ای را به درستی میزانسن بندی و دکوپاژ نماید که در این کار نیز استفاده از فیلم های مستند گواه آن است. ولی می توان فیلمهایی چنین ساخت و خرده پیرنگ های موجود در جنگ هشت ساله را به فیلمنامه هایی جان دار تبدیل نمود که حافظه جمعی مان به راحتی نسیان نگیرد و در اوج باشد. نگاه تک سویه به بانیان چنین اثری نیز در ورطه سیاسی بازی است که در این مقال، بیان اش نمی گنجد. فرکانسی که این اثر می فرستد به حتم در باور پذیری رسانه های امروز می تواند نقش شایانی ایفا نماید. رسانه هایی که هنوز هم یارای آن دارند که در همبستگی ملی و میهنی مان ، نقشی تعیین کننده داشته باشند؛ اگر بسان بهمن مدیر رادیو ملی آبادان بدان نگریسته شود که اکنون زمان پیوند دوباره رسانه اعم از رادیو و تلویزیون و روزنامه با مردم است. قدرت رسانه را باور کنیم که قدرت اش از گلوله بیشتر است که گلوله هماره بد است و رسانه هماره مانا و تاثیر گذار.