سینماسینما، پدرام عبهر: «بیست و یک روز بعد» داستان پسرکی است که قصد دارد رویای از دست رفتهی پدر را تحقّق بخشد، و در این راه با موانع گوناگون روبرو میشود امّا همچنان پرتلاش و امیدوار در راه رویایش قدم برمیدارد، تا اینکه ناگهان با دغدغهای بزرگتر روبرو میشود؛ دغدغهای که انگار یکشبه او را از دنیای کودکی به دنیای سخت بزرگسالی پرتاب میکند و همزمان باعث میشود که رویای بزرگش کمرنگ شود (امّا فراموش نمیشود).
نخستین ساختهی سیّد محمّدرضا خردمندان فیلم خوبی است؛ چرا که قصّه دارد. قصّهاش ریتم خوبی دارد و این ریتم را از ابتدا تا انتها حفظ میکند. قصّهاش قهرمان دارد. قهرمانش نوجوانی است با آرزوهای بزرگ و دغدغههای واقعی؛ نوجوانی که علایق کودکانهاش (گیمنت رفتن) کمکم با رویاهای بزرگی مثل فیلم ساختن و نگه داشتن قطار با نیروی ذهن (!) جایگزین میشود. نوجوانی که درست روی مرز کودکی و بزرگسالی، و واقعیت و خیال گام برمیدارد. مرزی که خود فیلم هم روی آن حرکت میکند. به همین خاطر، «بیست و یک روز بعد» فیلمی است برای نوجوانان (با یک قهرمان نوجوان) که بزرگترها هم میتوانند از آن لذّت ببرند.
بازی خوب نوجوانهای فیلم به روانتر شدن داستان کمک کرده است. از یک سو مهدی قربانی، بعد از بازی خوبش در ابد و یک روز، اینبار از پس یک نقش اوّل برآمده؛ و از آن سو حسین شریفی، با چهرهی کودکانه، اداها و ادعاهای بزرگسالانه، لهجهی کرمانی شیرین، و بازی روان و عالیاش نمک فیلم است و مکمّلی خوب برای قهرمان قصّه. حتّی پسر کوچولوی فیلم عالی نقشش را بازی کرده؛ چنانکه یکی از بهترین و تاثیرگذارترین سکانسهای فیلم، سکانس گریهی همین کوچولو در قطار است. و بدون شک، نقش کارگردان در این همه بازی یکدست و روان غیرقابل انکار است.
امّا برگ برندهی «بیست و یک روز بعد» فیلمنامه است. اصل داستان فیلم چیز جدیدی نیست، کسی برای کار مهمی دنبال پول است! امّا فیلم در دام تکرار نمیافتد. هم از این جهت که این بار کسی که دنبال پول است یک نوجوان است، که اوّل به خاطر رویایش و بعد به خاطر دغدغهای مهمتر «پوللازم» شده. ثانیاً روشهایی که برای جور کردن پول به فکرش میرسد و عملیشان میکند با تمام روشهای پول جور کردن که تا به حال سراغ داریم فرق دارد؛ دقیقاً به این دلیل که اینبار قهرمان داستان پسرکی نوجوان است.
نکتهی دیگر دربارهی فیلم این است که برخلاف اکثریت فیلمهای این روزها، یک قصّهی کلاسیک و یک قهرمان کلاسیک دارد. قصّهای که از یک جایی شروع میشود، اوج میگیرد، نقطهعطف دارد، و با یک ضربه به پایان میرسد. هرچند پایانش کمی با قصّههای کلاسیک فاصله دارد امّا چون قهرمانش یک نوجوان رویاپرداز است، اتّفاقاً شاید بتوان گفت فیلمساز بهترین پایان ممکن را برای فیلمش انتخاب کرده است.