«ترومای سرخ»؛ فیلم صداها است.
سینماسینما، زهرا مشتاق:
«تروماى سرخ» یک فیلم تمامعیار شهرى است. عاشقانهاى در بستر شهرى مدرن. تمام فیلم در هجوم دیالوگ و زنگهاى بىپایان تلفن همراه میگذرد.
زن بىوقفه حرف میزند و تلفن یکریز زنگ میخورد. میشود گفت فیلم تک پرسوناژ است و از این منظر، نوشته شدن فیلمنامه و چیدمان نماها را دشوارتر کرده است. روایتى در یک یا حداقل چند فضاى بسته، باید سعى و خلاقیت بیشترى براى نگه داشتن مخاطبش میکرده است.
فیلم در فضاهاى شهرى آشنایى میگذرد. بهخصوص فصل اول فیلم و رانندگى پریوش نظریه در خیابان بلند جمهورى، رسیدن به میدان فردوسى و رفتن تا تقاطع طالقانى. فیلم حتی یک پلان لانگ از ساختمان پلاسکو هم در خود ثبت کرده است. نماهایى آشنا از شهرى که میشناسیم، در آن زندگى میکنیم و چه بسا دوستش میداریم. قصه در همین بستر پیش میرود و آدمهایش را خردخرد معرفى میکند؛ مادر، دختر کوچک، همسرى که مرده است، همسرى که هست، پسر بزرگ و دوستش، رئیس اداره، همکار، دخترى که زمانى دانشجویش بوده است و… قصه رفته رفته گرههایش باز میشود و آدمها در پس گفتوگو با تلفن بدون آنکه چهرهشان دیده شود، نقش خود را ایفا میکنند. بهرهمندى از حضور هنرپیشههاى شناختهشدهاى چون رضا کیانیان، ویشکا آسایش، باران کوثرى و مهرداد صدیقیان براى ایجاد کشش و علاقهمندى بیشتر مخاطب و دنبال کردن ادامه داستان است. شخصیتهایى که ممکن است جدا از حضور صوتى، بالاخره جایى در داستان سروکلهشان پیدا شود و حضور فیزیکى هم داشته باشند. چیزى که تا پایان فیلم اتفاق نمىافتد و ازقضا تبدیل به نقطه قوت فیلم هم میشود.
«ترومای سرخ» فیلم صداهاست. صداهاى غمگین، مضطرب، شاکى، نگران، عجول، بازیگوش و… صداهایى که همدیگر را و زندگى را کامل میکنند. به یک آدم نشسته در اتومبیل و در حال رانندگى بعد میبخشند. از کاغذ جدایش میکنند و به دلواپسى، اندوه و شادمانىاش حیات میدهند. فیلمى گرم و عاشقانه که با مرور و تاکید بر کارکرد عجیب تکنولوژى بر انسان امروز پیش میرود. المانهایى از زندگى مدرن. جهانى که گویا بشر دیگر نمىتواند بدون آن به زندگى خود ادامه دهد. بخشى جدایىناپذیر. آنقدر که وقتى شارژ تلفنش تمام میشود، از آدمهاى رهگذر تقاضا میکند تلفنشان را به او قرض دهند. یعنى تقاضاى ارتباط. گویا انسان امروز، بدون ارتباط و بدون تکنولوژى ازیادرفته و فراموششده است. درست مثل بانوى سرخپوشى که در عین بودن، فراموش و گم شد.
«ترومای سرخ» مرورى است بر یک خاطره جمعى مربوط به چند نسل قبلتر. شاید تقدیم به آنهایى که زن سرخپوش میدان فردوسى را دیده بودند، او را به یاد دارند، یا دربارهاش شنیدهاند. در سالهاى کودکى هربار که از میدان فردوسى میگذشتیم، بود. مادرم او را نگاه میکرد و چشمهایش همیشه به گریه مینشست. آن زن شاید تندیس زنده عشق بود. تندیسى که در عین بودن و انتظارى تا آن اندازه زیبا و باشکوه فراموش شده بود. نادیده گرفته شده بود و در پایان در هجوم پرشتاب زندگى له و نابود شده بود. بىآنکه هیچکس از حال و روز و پیشینه و پسینه و بستگانش چیزى بداند. زن سرخپوش فقط تبدیل به خاطره جمعى کسانى از اهالى شهر شد؛ کسانى که شاید هنوز ارزش عشق را بدانند، عشق راستین. براى همین است عشق عمیقى که میان زن و شوهر در لابهلاى کلماتى که میانشان ردوبدل میشود، این اندازه آدم را به وجد میآورد. قهر و سکوتى که تبدیل به یک عشقورزى عمیق و آشکار میشود. سخن گفتن در سکوت و با زبان حروف. حروف بىصدا. حروفى که تنها صدایى که دارند، از لغزیدن نرم انگشتها بر جداره گوشى تلفن همراه ایجاد میشود.
فصل اول فیلم بهخصوص آمیخته به موسیقى است. آهنگهایى پرخاطره براى آذرى زبانها. کارگردان تا دستش رسیده و شده از این تصانیف قدیمى کم نگذاشته و شعف و علاقه وافرش را به موسیقى فولکلور خطه خود پنهان نمىکند. تا آنجا که موسیقى کلیدى میشود براى سخن گفتن زن، آنجا که در پاسخ همسرش صداى موسیقى را بلند و بلندتر میکند.
در میانه فیلم، واگن اول و دوم این قطار به هم متصل میشوند. نقطه اتصال دیدار با یک دانشجوى قدیمى است. تاکید بر مظهر دیگرى از رخنه تکنولوژى. ازدواجهاى تصویرى. ازدواجهایى از راه دور و تلفنى. فیلم به فصل دوم پرتاب میشود. مترو. نماد دیگرى از زندگى مدرن. هندز فرى، دابسمش، دستفروشها، دختران سارق و… زندگى گویی محاصره شدن در ریتمى کند تا تند از شکل تازهاى از بودن است. یک حیات در حال گذار که اگر با آن همراه نباشى، از یاد میروى، کنار زده میشوى. انگار که تاکیدى باشد بر زندگى امروز. شتابان چون مترو که در زمانى کوتاه، مسافران خود را به مقصدى دور میبرد. و زمان در گورستان ناگهان از ریتم میافتد، کند میشود و نیازمند کپسول اکسیژن میشود. چون مرور گذشته سخت است، نفسگیر است، نیاز به کمک دارد. کمک و گذشت. گویا باید گذشته را به خاک سپرد و تنها با چراغى افروخته، یاد و خاطرهاش را سال به سال تنها، گرامى داشت.
ماهنامه هنر و تجربه