سینماسینما، رویا فتح اللهزاده:
دامنههای برفی کوهستان با تکدرختی ایستاده در کوران سرما مثل یک نقاشی بر پرده سینما نقش میبندد. بهتدریج سایه سیاه ابری از فراز کوهستان عبور میکند، سفیدی برف نمایانتر میشود، دوربین شروع به حرکت میکند و اینگونه مخاطب به داستان فیلم راه مییابد. فیلم «دختر، پدر، دختر» با وجود جلوهگریهای سینمای گیشهای و عامهپسند، بار سنگین دیرجوشی و مهجوریت سینمای مینیمالیستی و حتی تا حدودی اتنوگرافیک را به دوش میکشد. بهکارگیری نابازیگرها در حد امکان (به جز دو شخصیت اصلی فیلم)، خنثی بودگی رنگها (سیاه و سفید)، به حداقل رسیدن دخالت هنری کارگردان در تعیین زاویه دوربین، توجه به جزئیات واقعیت و کمینه نگهداشتن مفهوم و غیرآرمانی بودن ازجمله نمودهای سینمای مینیمالیستی و برخی مواقع اتنوگرافیک در فیلم به شمار میآید.
داستان فیلم به صورتی سرراست بدون پیچیدگی و گرههای مرسوم فیلمنامهای پیش میرود و در این مسیر زندگی و فعالیتهای روزمره سه دختر با پدر پیرشان در دامنه برفی کوهستان روایت میشود. آنها درآمد خود را از طبیعت به دست میآورند. پدر با فروش نفت نیازهای خانواده را تامین میکند و دختران با شکار کبک کمک خرج او هستند. توجه به جزئیات زندگی و معیشت مردمان بومی کوهستان و کمترین ارزشگذاری کارگردان در خلق معانی کنشها و همچنین استفاده از نابازیگرها نقطه اتصال رویکردهای مینیمالیستی و اتنوگرافیک در فیلم را رقم میزند. البته این دو رویکرد در مسئله مهمی از یکدیگر متمایز میشوند؛ بدین صورت که مینیمالیسم مفهومپردازی را در حداقل نگه میدارد، درحالیکه سینمای اتنوگرافیک گاهی نیز علاوه بر اینکه به بازنمایی عینیتگرایانه کنشهای شخصیتها مبادرت میورزد، ممکن است به تفسیر ادراک کنشگران از دید خود آنها نیز بپردازد و در همین نقطه است که راه سینمای مینیمالیستی از فیلمهای اتنوگرافیک جدا میشود. واقعیت این است که مینیمالیسم به تفسیر و مفهومسازی باور حداقلی دارد، اما گاهی فیلمهایی با رویکرد اتنوگرافیک برمبنای سوژه و جهانبینی کارگردان به وادی مفاهیم و تاویل هم قدم میگذارند. به همین دلیل است که فیلم «دختر، پدر، دختر» را میتوان فیلم داستانی «شبه اتنوگرافیک» دانست که تاحدودی از عناصر سینمای اتنوگرافیک تاثیر گرفته است. روایت فیلم با کمترین دخالت ارزشی کارگردان به صورت یک واقعیت عینی بیرونی پیش روی مخاطب قرار میگیرد. برای همین تصاویر لانگ شات بیشترین نقش را در نمای دوربین ایفا میکند تا کاراکترها در زمینه و زیستجهان طبیعیشان به نمایش گذاشته شوند. از سوی دیگر، در فیلم تصاویر نمای بسته کمترین کاربرد را دارد که این استراتژی به موازات نگرش کمینهگرایی مفهومی فیلم به عمد اتخاد شده است تا بدین صورت مفهومپردازیهای ذهنی و احساسی در رابطه با شخصیتها به حداقل برسد. توجه به جزئیات فعالیتهای روزمره ازجمله کارهای روزانه پدر هنگام تعمیر فرغون و دوختودوز، پرستاری یکی از دختران از خواهر معلولش و صحنههای شکار کبک که به صورت یک عنصر متوالی تکرار میشود نیز از مهمترین ویژگیهای بصری فیلم است.
در سکانسی که دو خواهر همراه سگشان به شکار کبک میروند، فرایند شکار جزء به جزء البته در نمای دور نمایش داده میشود. دختران هر روز صبح به مکان مشخصی در دامنه کوه میروند و چوب به دست با ضبط صوتی که صدای پرندهها را پخش میکند، به تقلید صدای کبکها میپردازند. در یکی از همین سکانسهای شکار، حداقل تمهیدات تدوین و برش زمانی به چشم دیده میشود. زمانی که یکی از خواهران در انتظار کبکها ایستاده است، مخاطب چند ثانیه او را در حالت ایستاده و چوب به دست در نمای دور نظارهگر است و به همراه او منتظر رسیدن پرندهها میشود. بنابراین برش زمانی و تدوین به حداقل خود میرسد و همین ویژگی است که میتواند علاوه بر اینکه نماینده فرم فیلم باشد، بازنمایی از آهستگی و کندی زمان در این منطقه دورافتاده نیز به شمار آید. زمان مانند ماهیت هستی در آنجا بهآهستگی و کندی سپری میشود. عنصر سرعت در آنجا نقش کمرنگی دارد و این نکته ظریف در تکنیک فیلمبرداری و تدوین با حوصلهای خاص رعایت شده است. البته عبور هر از چندگاه و پرشتاب قطار از آن منطقه بهعنوان نمادی از عنصر سرعت توانسته است واقعیت آهستگی زمان را در فیلم بیشتر نمایان سازد. از دیگر ویژگیهای فیلم که تحت تاثیر رویکرد ساختاریاش شکل گرفته است، غیرآرمانی بودن شخصیتهاست. بهویژه کاراکتر دختری که در سراسر فیلم مانند یک «شبهقهرمان»، پرستار خواهر معلول و کمکخرج خانواده بوده است. اما در سکانسهای پایانی به گونهای ظریف آشکار میشود که این شبهقهرمان برای کارهای روزانهاش جهانبینی خاصی نداشته و گویا آنها را مثل یک وظیفه زندگی جمعی در دل طبیعت انجام میداده است. در انتهای فیلم زمانی که به دختر پیشنهاد ازدواج میشود، او بدون عذاب وجدان، احساس ایثار و ازخودگذشتگی یا بدون هرآنچه تا دقایق پایانی فیلم به نظر میرسید بهعنوان ویژگیای آرمانی در کنشهای دختر وجود دارد، با خداحافظیای بیروح و کمرمق، پدر و خواهران کمتوانش را تنها میگذارد. بنابراین فیلم فاقد صحنههای آرمانگرایانهای پیرامون چالش دختر با وجدانش بر سر انتخاب میان ماندن در کنار خانوادهای کمتوان و رفتن به سوی آیندهای زیبا و از سوی دیگر فاقد سکانسهای تراژیک خداحافظیهای پرسوزوگداز است.
ماهنامه هنر و تجربه