فرزانه متین:زمانی که قهرمان بر روی پرده نقره ای به نمایش در می آید ما با فضایی روبه رو می شویم که نمی دانیم اصغر فرهادی می خواهد با این عظمت ،شاهکار و،فرهنگ و تمدن چندین هزار ساله،چه قصه ای را برای ما بیان کند و در انتها ی فیلم متوجه این نماد می شویم.
داستان قهرمان در رابطه با مردی به نام رحیم با نقش آفرینی متفاوت امیرجدیدی است که برای بدهی به برادر زن سابقش به زندان رفته است و به مدت دو روز به مرخصی می آید و قرار است با فروش سکه هایی از پول کیف دزدی که نامزدش آن را پیدا کرده،بخش از بدهی را پرداخت کند اما عذاب وجدان رحیم از این کار خلاف ،مانع پرداخت بدهی اش می شود.
داستان تازه از این جا شکل می گیرد و آغاز می شود و فرهادی،دست رحیم را در دست مخاطب می گذارد و فیلم را پیش می برد.
با پیدا شدن صاحب کیف،رحیم یک شبه قهرمان می شود و رسانه های تصویری و بصری او را تبدیل به یک ابزار تبلیغاتی کرده و از او قهرمانی بلامنازع می سازند.فرو رفتن در نقش قهرمان همیشه درگیری و فراز و نشیب هایی هم دارد که رحیم از آن غافل است عمده ترین آن که ما در این فیلم می بینیم،اینست او به راحتی با قضاوت های نادرست،تهمت،افترا و…تبدیل به ضد قهرمان می شود.
قضاوت در سینمای فرهادی
همه ما فرهادی را استاد به نمایش گذاشتن قضاوت در سینما می دانیم و می شناسیم.این که قضاوت بد است یا خوب،مساله فرهادی نیست.مساله فرهادی،نفس قضاوت است او معتقد است فی النفسه ،قضاوت کردن نادرست است.رحیم قربانی قضاوت می شود که درست و نادرستی بر عهده ی تشخیص مخاطب است.این هجمه تهمت و قضاوت به رحیم،شما را به یاد چه کسی می اندازد؟بله به یاد خود کارگردان که هر بار با ساخت آوری حدید،با قضاوت هایی از سوی سایر افراد و ارگان ها روبه رو می شود اما اورحیم قصه نیست می داند و آگاه است که چگونه خود را از این منجلاب بیرون بکشد.
بازی کثیف
رحیم وارد بازی کثیفی شده که دم و دستگاه زندان برایش به راه انداخته اند و از سادگی اش سواستفاده می کنند تا آبرویزی(خودکشی در زندان)چند روز گذشته از یاد اذهان برود و رحیم آهسته آهسته وارد این بازی می شود.هر چقدر رحیم قصه ی فرهادی ملعبه ی دست این و آن می شود اما در یک جایی از حق پدری اش استفاده می کند و اجازه نمی دهد فرزندش،اسباب بازی رسانه ها شود.او پسرش را با زور،داد و بی داد از این بازی دور نگه می دارد هر چند می داند که فرزندش،راه نجاتش است.همانطور که نادر نمی گذاشت ،دخترش ملعبه ی جنگ زناشویی اش شود(جدایی نادر از سیمین)
مقوله ی دروغ
آنچه سینمای فرهادی را از سایر کارگردانان متمایز می کند،به نمایش گذاشتن دروغ است و اینکه چه راحت ،انسان ها برای پیشبرد کارهایشان از دروغ گفتن ابا ندارند.در جدیدترین اثر وی،از رحیم تا پست ترین فرد فیلم دروغ می گوید و فرهادی به ما می گوید؛دروغ و پنهانکاری بخش جدایی ناپذیر زندگی انسان هاست.بین حقیقت و دروغ مرز باریکی وجود دارد،که کمتر شخصی می تواند آن را تشخیص دهد.اگر فرهادی قضاوت را فی النفسه درست نمی داند ،دروغ را پایان حیات اجتماعی انسان می داند.
فیلم نیاز به مخاطب خاص ندارد،فرهادی فیلمی برای همه ی اقشار ساخته است.پیچیدگی های قبلی آثارش در این فیلم دیده نمی شود و همچنین غیرقابل پیش بینی نیست. اما از چند ایراد آن نباید غافل شد؛با این که فیلمنامه شسته و رفته است اما بازی های تصنعی کارمندان زندان،به دل نشستن لهجه و از همه مهم تر نابازیگری دختر فرهادی،قهرمان را کمی خدشه دار می کند.
درانتها،مقدمه ی فیلم که از پله بالا رفتن رحیم به سمت نقش رستم است صعود او به قهرمانی و پایین آمدن از پله ها،نزول قهرمانی او را به نمایش می گذارد.