سینماسینما، حسین سلطانمحمدی:
گذر بیش از ۲۰ سال از تولید و نمایش فیلم «لیلا»ی داریوش مهرجویی، این امکان را میدهد که از زاویه دیگری و در قیاس با امروز جامعه، به آن نگاه کنیم. یعنی نوعی مقایسه تحولات اجتماعی، البته از منظر سینماگر ایرانی.
جامعه موجود در فیلم «لیلا» مبتنی بر ساختار سنتی خانواده ایرانی است. از منظر ارتباط خانوادگی آشنایی حاصل میشود، خواستگاری صورت میگیرد و ازدواج و ادامه رفتارهای زندگی به پیش برده میشود. دو طرف خانواده به نمایش درآمده در این فیلم، یعنی زن (لیلا) و مرد (رضا)، در بستری خانوادگی به پیش میروند. به سبک سنتی، سایه بزرگان خانواده بر روابط آنها افتاده است و اینان نیز خیلی مخالف این روند نیستند، یعنی وجود مادر و خواهران بزرگتر و حجب و حیا داشتن نسبت به آنان و پذیرش دیدگاه آنان و بد ندانستن سخن و پیشنهاد آنان، در این روایت بسیار پررنگ و البته محرک روایت است. این تعبیر را هم از رضا میشنویم که لیلا برای اینکه دل مادر را به دست آورد، حرف مادرش را پذیرفته و رضا را به ازدواج مصلحتی برای فرزندآوری واداشته است. یعنی باز هم به حرمت کلام مادر و بزرگتر، این اقدام تعبیر میشود و نه از جهت اجبار به زبان امروزی. اگرچه نشانههایی از جریانات جدید در رفتار اینها نیز رخ داده است؛ یعنی رضا به غذای چینی علاقه دارد و به رستوران غذاهای ژاپنی میروند، اما باز هم در خانه خانواده لیلا، غذای سنتی بر سر میز شام آورده میشود. ولی اصلا از رفتارهای امروزی مانند آنکه ارتباطات زوجهای جوان در محدوده رفتوآمد با دوستان تصویر میشود و نه با خانواده، در این فیلم چنین چیزی را نداریم. بر همین منوال، هنگامی که مشکل نازایی بروز پیدا کرد، داستان در میان اعضای خانواده به چرخش درمیآید. لیلا با خواهرش درددل میکند و رضا نیز در جامعه خانوادگی خود و در میان مادر و خواهران به بحث این مسئله پرداخته است. نازایی، نقطه محوری روایت است، زیرا برای خانواده سنتی، یکی از اصلیترین دلایل زندگی مشترک، بچهدار شدن است و البته بچهای که از گوشت و خون خود انسان باشد. برای همین در گزینه بچه گرفتن از پرورشگاه، توفیقی حاصل نمیشود. حتی در دیالوگهای زن و شوهر، با اینکه به علاقه مرد به بچه اشاره کلامی بسیاری میشود، اما زن نیز برای احساس احوالات بارداری، چیزی به شکم میبندد تا حس بارداری را به صورت مصنوعی تجربه کند. این یعنی برخلاف بعضی روایتها درباره این فیلم، موضوع بچه فقط در ذهن رضا مطرح نیست و دغدغه ذهنی لیلا هم هست. او خواهرش را هم میبیند که با وجود داشتن دوقلوهایی کوچک، باردار سومین بچه است. بنابراین ذهنیت وجود بچه در زندگی مشترک، با وجود تظاهر به اینکه مهم نیست و خودمان را برای خودمان دوست داریم، خیلی در این فیلم پررنگ است. چون اساس خانواده در دیدگاه سنتی بر فرزندآوری و پرورش بچه و بقای نسل است. همان نکتهای که رضا گاه با تمسخر از آن میگوید که مادرم میخواهد نسل منقرض نشود. این موضوع، موضوعی زنانه نیست، چون هم در جامعه سنتی و هم جدید ما، نسل به نام مرد خانواده تداوم مییابد و نه زن. یعنی حتی کناره گرفتن پدر رضا از این کشمکش درون خانواده برای بچهدار شدن رضا، صددرصد به معنای زنانه نشان دادن این خواسته نیست، که او متعادلکننده فضا برای پذیرش این موضوع از جانب تنها عروس خانواده است. در هر دو خانواده، زنان پیشبرنده داستان هستند، حتی اگر ما رضا و پدرش یا دایی و برادر لیلا و دامادهای خانواده را در روایت ببینیم.
یک ویژگی دیگر در این فیلم، رعایت سلسله مراتب خانوادگی است؛ که احترام به بزرگترها، پرخاش نکردن در برابر آنان، مخالفتهای کوتاهمدت و نهچندان جدی در این فیلم، بیانگر این موضوع است. حتی هنگامی که برای رضا، به افراد بسیاری رجوع میشود تا یکی را رضا بپسندد، باز هم این نکته به صورت جدی مطرح میشود که باید لیلا هم بپسندد. این یعنی زن اول و بزرگ این خانه لیلاست و زن دوم باید این موضوع را درک کند. هنگامی هم که لیلا در شب عروسی دوم، به خانه پدری پناه میبرد، باز هم در آنجا مطرح میشود از زبان رضا، که اگر هنوز لیلا قبول ندارد، من جدا میشوم. درحالیکه در زندگی امروزی، جدایی از زن نازا، رایجترین گزینه شده است، اما در قدیم، حفظ کیان خانواده با همه اعضا، مهمترین نکته بوده است. خانههای پدری هر دو سمت روایت و اینکه به اندازهای بزرگ هست که بتواند برای همه، با خانوادههایشان جا داشته باشد، نماد دیگری از بودن خانواده در کنار یکدیگر است. شاید بر همین منوال است که وقتی کودک بهدنیاآمده، دختر میشود و نه پسر، برای خاطر لیلا هم که شده، دیگر اقدامی برای بچه دوم یا حتی یافتن همسری دیگر نمیشود و این تلاش خانوادگی، به پایان میرسد و به تقدیر گردن مینهند؛ تقدیری که لیلا در بخش دیگری از فیلم با وصف اینکه روی پیشونی من اینجوری نوشته، از آن یاد میکند و نشان میدهد به این نکات باور درونی دارد. هر چه باشد، بحث تقدیر و سرنوشت در بنیان مذهبی خانواده سنتی ایرانی وجود دارد؛ مذهبی که در این فیلم با نشانههای پررنگی از آن در رفتارها مواجهیم و نشانههای بسیاری از این داریم که مذهب بر خانواده سیطره دارد و آن را ایجادکننده خانواده و تداومدهنده آن نشان میدهد. نذر کردن، اشاره به سفر سوریه و دعا کردن، نماز خواندن لیلا یا مادرش، پوشش کامل اعضای خانواده در برابر یکدیگر و حتی چادر مشکی داشتن لیلا در خانه، جدا از چادرنماز سفید، که برسر کرده و به منزل پدری و آغوش مادر چادربهسر در کوچه پناه میبرد، و همچنین رعایت محرم و نامحرم و نگاههای سالم به زنها داشتن بهخصوص در فضای پختن شله زرد، یا پختن شلهزرد نذری ۲۸ صفر و به نوبت هم زدن دیگ شله زرد و نیت کردن، نشانههایی از همین مذهبگرا بودن فیلم میتواند قلمداد شود. در شروع فیلم هم که از پختن شله زرد نذری برای وصل کردن دو طرف داستان و در انتها برای وصل مجدد و تحکیم خانواده متزلزل استفاده شده، از بستر مناسک مذهبی بهره برده شده است.
البته میتوان جدا از این برداشتهای اجتماعی از فیلم، درباره دیزالوهای رنگی فیلم از زرد و قرمز و سفید مات و… نیز سخن گفت، یا از چرایی مشکیپوش بودن بیشتر کاراکترها، یا حتی احوالات دایی خانواده و عارفمسلکی او، یا ساز نواختن برادر لیلا در خانه و حتی از اشعار ترانههایی که در جای جای فیلم پخش میشود و…، اما در این مجال فقط به تصویر خانواده و فضای اجتماعی ۲۰ سال پیش در نگاه داریوش مهرجویی اشاره کردیم و آنها را به مجال دیگری وانهادیم.
ماهنامه هنر و تجربه