سینماسینما، ابراهیم عمران
افغانهایی که در ایران حضور دارند بسان هر قوم و دیاری دارای آداب و منش خاصی هستند و وقتی که این قوم به واسطه جنگ و ویرانی رو به کشور همسایه آوردند؛ لاجرم خواهی نخواهی مشترکات و تمایزاتی هم با قوم میزبان پیدا می کنند که طبیعت هر جوشش و پیوندی است. حال اگر در مدیوم سینما بخواهند این نگره را به تصویر کشند و” نوید” آن دهند به هم قومان خویش؛ باید از چه زاویه ای بدان بنگرند؟ برادران محمودی که رسالت خویش را در آن می بینند که برای افغانستان کاری انجام دهند از دریچه سینما؛ این بار سراغ داستان مهاجرت افغانها به اروپا از راه ایران رفته اند و چند خرده پیرنگ نیز چاشنی آن کرده اند. غافل از اینکه قوم میزبان را از زاویه دوربین عصبیت نگریسته اند و هر آنچه شاید آنچنان هم ناصواب نباشد را در پرده نشانده اند. نگاهی که شاید از هر افغان دوست دارای منطق و منش پرسیده شود فرجامش؛ لامحاله بر رد آن خواهد بود. میزانسن و دکوپاژی که محمودی ها در این کار انتخاب نموده اند جز تباهی اخلاقی و نسبت دادن بی مبالاتی اجتماعی به میزبان ، چیدمان دیگری ندارد. و از انصاف به دور است کشور میزبان که تمام امکانات تولیدی و خدماتی رفاهی را تا آنجا که مقدور و میسور بوده برای مهمان مهیا نموده است؛ این چنین مورد بی مهری قرار گیرد. برادران محمودی بد نیست سری به تولیدی های کیف و کفش و مبل در همین تهران و حوالی چهار راه سیروس و بازار بزنند تا ببینند چه تعداد از افغانها نه تنها کارگر که کارفرمای کار خویش هستند و دست بر قضا به واسطه هزینه کم ِ تولید که برای شان وجود دارد و شیفتی کار می کنند؛ در چرخه ی تولید همکاران ایرانی نیز خلل ایجاد نموده اند! حال اینگونه نشان دادن ایرانی ها از دایره انصاف دور است. حال از ضعف فیلم نامه اش که بگذریم که بحث این نوشتار نیست ؛ از ایشان باید پرسید آبی که در ایران نوشیده اند به حتم پاک و تمیز بوده که تا به حال به حیات شان ادامه می دهند و این آب و به طریق اولی تنفس و زیست ؛ لازمه اش کمی شکر گزاری است و بد نیست این شعر سید علی همدانی را مرور کند که: در دو عالم نیست ما را با کسی گرد و غبار/ هر که ما را رنجه دارد راحتش بسیار باد