سینماسینما، رویا فتحاللهزاده:
فیلم«کوپال» نخستین فیلم بلند سینمایی کاظم ملایی است که کارگردانی فیلمهای کوتاه موفقی به نامهای «لطفا از خط قرمز فاصله بگیرید» و «منها» را در کارنامه فیلمسازیاش دارد. فیلم، داستان مردی شکارچی و تاکسیدرمیست به نام کوپال را روایت میکند که در آستانه عید نوروز دچار مسائل و مشکلاتی میشود. در سراسر فیلم نگاه دانای کلی و منتقدانه کارگردان نسبت به پیامدهای مدرنیته و آسیبهای آن بر پیکره جوامع انسانی و حیوانی سایه افکنده است. فیلم «کوپال» با توجه به ویژگیهای منحصربهفرد کاراکتر اصلیاش در نوع خود ایدهای بکر، تجربی و خلاقانه را به تصویر میکشد. بازی شیرین، راحت و تاثیرگذار لوون هفتوان در نقش کوپال مهمترین نقطه ضعف فیلم را از ذهن مخاطب دور میکند؛ بنابراین کِشآمدن و ریتم آهسته فیلم بهویژه در ۴۰ دقیقه اول، آنقدر به چشم نمیآید که مخاطب را آزار دهد. تاروپود فیلم به بازی لوون هفتوان، به حرکات و میمیکهای حسابشده و حتی فیزیک بدن او گره خورده است. کسی جز او نمیتوانست یک شکارچی، دشمن محیط زیست، تاکسیدرمیست، عبوس و لاابالی باشد، اما در عین حال مخاطب آنقدر از او متنفر نباشد که مرگش را آرزو کند. او در این کاراکتر به شمایل یک ضدقهرمان دوستداشتنی درآمده است. بنابراین انتخاب لوون در نقش کوپال و کاراکتر اصلی فیلم، از یکسو هوشمندی و دقتنظر کارگردان را نشان میدهد و از سوی دیگر نمایانگر دیدگاه نسبیگرایانه کارگردان نسبت به انسانی با ویژگیهای تنفرآمیز کوپال است.
واقعیت این است که کوپال با تمام آن ویژگیهای منزجرکننده در جریان فیلم به نمادی از نوع بشر بدل میشود که در فرایند مدرن شدن جهان و حرکت آن به سوی جامعهای تکنوکراتیک، زندانی و اسیر دست ساختههای خود شده است و راه گریز و نجاتش را نمییابد. کوپال، همسرش فیروزه، سگ خانگیاش هایکو و خانه هر یک به نمادی از مفهومی دیگر بدل میشوند. کوپال نمادی از انسان معاصر است که در دنیای ماشینی مدرنی که خودش ساخته، گرفتار شده است. خانهای که او آن را با سیستم امنیتی، حفاظتی، صوتی و تصویری پیشرفته و مدرن طراحی و سازماندهی کرده است نیز نمادی از دنیای مدرنشده قلمداد میشود. با رجوع به مباحث نظری پیرامون مدرنیته میتوان خانه کوپال را همان «قفس آهنین»ی قلمداد کرد که ماکس وبر (Max Weber)، جامعهشناس آلمانی، آن را برای جهان مدرن متصور شده است. به باور او جهان نوین تحت سیطره عقلانیت صوری و برتری این نوع عقلانیت بر دیگر انواع عقلانیت (ذاتی، نظری و عملی) قرار دارد. مطابق با عقلانیت صوری، هدف و وسیله رسیدن به آن کاملا عقلانی و حسابگرانه گزینش میشود؛ بنابراین جهان مدرنِ انسانزدایی (Dehumanization) شده به صورت قفسی آهنین و زندانی برای انسان معاصر درآمده است. پس از وبر یک جامعهشناس آمریکایی به نام جورج ریتزر (George Ritzer) نمودهای عقلانیت صوری تشدیدیافته را با عنوان «مکدونالیزه شدن» در صنعت اتومبیلسازی ژاپنی و آمریکایی، رستورانهای غذای سریع و فستفود پیگیری میکند. کارایی، پیشبینیپذیری، تاکید بر کمیت به جای کیفیت، جایگزینی تکنولوژیهای غیرانسانی به جای انسان از ویژگیهای بارز جهان مکدونالیزه شده است. در فیلم «کوپال» نیز زندگی مکدونالیزهشده مورد نقد قرار میگیرد که از پیامدهای مدرنیته است. از زمانی که کوپال در خانه پشت دری که بهعنوان محصول آخرین فناوریهای روز دنیاست (یعنی ضدحریق، ضدضربه، رمزدار و…)، زندانی میشود، فیلم با بمباران انتقادات آشکار به معضلات و آسیبهای مدرنیته ادامه مییابد. از آن جمله میتوان انتقادهایی به روند نوسازی، معضلات محیط زیستی، تکنولوژیهای امنیتی و حفاظتی مدرن در تقابل با جهان انسانی، زیستجهان انسانی کدگذاریشده، ماهیت رستورانها و غذاهای فستفودی، سرخوشی لحظهای نوشیدنیهای انرژیزا و نوشابه کوکاکولا را خاطرنشان کرد. برای نمونه در سکانسی که کوپال از شدت گرسنگی فهرست غذای یک رستوران فستفودی را نگاه میکند و با رویابافی به جای پیتزا، کاغذ تصویر پیتزا را میخورد، آشکارترین انتقادات پیرامون آسیبهای مدرنیته به نمایش درمیآید. در این سکانس، کوپال پس از اینکه کاغذ را به جای پیتزا میخورد، قوطی کوکاکولا را برمیدارد و آن را درحین اینکه صدای تبلیغ کوکاکولا پخش میشود، سرمیکشد؛ سپس نگاهی به سگش میاندازد و بلافاصله صحنههای بریدن گوشت و شکار پرندگان به ذهنش متبادر میشود. این سکانس میتواند نمادی از آسیبهای مدرنیته و مصرف کالاهای مدرن باشد که دست در دست صنعت تبلیغات، احساسات و عواطف انسانی را کمرنگ و انسان معاصر را برای دخل و تصرف هرچه بیشتر در طبیعت بیرحم کرده است. در سکانسی دیگر زمانی که کلیدساز برای تعمیر قفل در خانه میآید، کوپال میکوشد با فریاد از یکی از دریچههای خانه، کلیدساز را از زندانی شدنش در خانه آگاه کند، اما تراژدی انتقادی فیلم زمانی به وقوع میپیوندد که در همین لحظه کارکنان شهرداری برای آسفالت خیابان جلوی در خانه کوپال میآیند. صدای بلند ماشین آسفالتکاری نمیگذارد صدای کوپال در مقام یک انسان به گوش کلیدساز یا نجاتدهندهاش برسد. در اینجا نیز فرایند نوسازی یا تکنولوژی برآمده از مدرنیزاسیون به گونهای نمادین علیه ارزش وجودی انسان عمل میکند. در فیلم، فیروزه، همسر کوپال، نمادی از اعتراض به نادیده گرفته شدن گذشته، تاریخ و فرهنگ بومی در فرایند مدرنیزاسیون به شمار میآید. درمورد فیروزه میتوان چند سکانس را شاهدی بر معترض بودن او نسبت به شخصیت کوپال و شغلش و درنهایت ماشینی و بیروح شدن زندگی مشترکشان دانست. برای نمونه در یکی از سکانسها، فیروزه را میبینیم که در حال خواندن کتاب «کوچه» (دانشنامه فولکلور زبان فارسی) به تالیف و گردآوری احمد شاملو و آیدا سرکیسیان است. این کنش او میتواند حرکتی نمادین و معترضانه در برابر فراموشی گذشته تاریخی، فرهنگ بومی و فولکلور در فرایند «جهانی شدن» ملهم از گسترش مدرنیته باشد. در همین زمان است که او از بیتوجهی کوپال که در حال تماشای تلویزیون است، به ستوه میآید و یکی از تندیسها را به سوی مانیتور تلویزیون پرتاب میکند و با فریاد به کوپالی که خانواده و گذشتهاش را فراموش کرده است، اعتراض میکند. فیلم «کوپال» سرشار از نماد و نشانههای آشکار و پنهان است و حتی سگ خانگی نیز از این رمزینه کردن بینصیب نمانده است. هایکو، سگ کوپال، نمایندهای از طبیعت و حیوانات محسوب میشود که با خوردن کلید در، سرانجام انتقام طبیعت و حیوانات تاکسیدرمیشده را از یک شکارچی و تاکسیدرمیست میگیرد.
ماهنامه هنر و تجربه