سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی:
کاظم ملایی فیلمساز جوانی است که از میان هشت فیلم کوتاهی که در کارنامه دارد، هنوز از فیلمهایی چون «دیلیت»، «منها» و… تصاویری در ذهن دارم و از یاد نبردهام که در کاری مثل «دیلیت» با توجه به رواج دستافزارهای دیجیتال و رایانههای کوچک و رونق فضاهای مجازی، در یک دهه اخیر، تا چه اندازه با نگاهی آمیخته به طنز تلخ از پاک کردن یا پاک شدن بسیاری از نشانههای زندگی و از دست رفتن یا از دست دادن ساده آنها در فیلم کوتاه خود تصاویری گویا ارائه داده است. حالا همان فیلمساز جوان با فاصله گرفتن از فضای مدرن و تا حدودی فانتزی و مخیل و نوعی بیان کمینهگرای (Minimal) کارهای کوتاه خود کوشیده است تا در قالب یک درام پرکشش، با وجود محدودیت مکان رخداد فیلم و با وجود آدمهای اندکشمار حاضر در قصه فیلم، با تاکید بر شخصیت اصلی و محوریاش- دکتر احمد کوپال- تاکسیدرمیست و شکارچی حرفهای، میکوشد با قرار دادن شخصیت اصلی فیلم در بحران جدی دستوپا زدن میان مرگ و زندگی، او را به تلاش و تقلا برای باقی ماندن وادار سازد. قرار گرفتن در موقعیتی دشوار که از دید مخاطبان فیلم نیز به مثابه تعلیقی جدی تا پایان فیلم آنها را به پیگیری و کنجکاوی وامیدارد. تا جایی که فیلم بتواند مسئله مهم خود را که درواقع تحول درونی و روحی کوپال است، بهروشنی مطرح کند و تماشاگر فیلم اگرچه در رویارویی با این شخصیت کمتر توانسته است به وی نزدیک شود یا با او همذاتپنداری کند، با این همه در پایان کار درست در لحظهای که کوپال مثل پرندهای رهاشده از قفس بر لبه استخری پر از آب میایستد و بال میگشاید و در آب غوطهور میشود، درست مثل این است که به رستگاری رسیده است!
کوپال بهخوبی توانسته است شخصیت آدمهایی را نمایندگی کند که با وجود در اختیار داشتن عوامل موثری چون ثروت و قدرت، به دلیل خودخواهیها، خودبینیها و حقارتهای پنهانی که به شکلی آشکار به صورت خودشیفتگی آزاردهندهای در آنها تجلی مییابد، در پیله تنهایی و زبونی خویش فرو میروند و از آن همه شکوه و جلال بر باد رفتنیشان، هرگز برای رهایی و نجات خود کمترین بهرهای نیز نمیبرند! کوپال میتواند بهتنهایی شخصیتی قابل تعمیم به آدمهای بیشمار دیگری در جوامع معاصر جهان امروزمان باشد که با وجود برخورداری ظاهری از همه وسایل رفاهی و امکانات مدرن، نه از آسودگی بهره میبرند و نه از امنیت برخوردار میشوند!
سادهاندیشی است اگر فیلم را به دلیل دلمشغولیهای همیشگی کوپال، یعنی شکار و گردآوری مجموعهای از حیوانات زنده یا تاکسیدرمیشده (به شیوه آکندهسازی و خشک کردن لاشه آنها)، فیلمی مربوط به محیط زیست به حساب آورد و به سویه اصلی رویکرد نویسنده فیلمنامه که دربرگیرنده مفاهیم فلسفی و برخی نشانههای روانشناختی است، بیاعتنایی نشان داد.
کوپال، بهعنوان شخصیتی خودشیفته که در سایه همان قدرت و ثروت ناکارآمد و بیفایده در اوج اسارت و حقارت، در سراشیبی نوعی سقوط یا انحطاط اخلاقی قرار میگیرد، در گرداب تنهایی و فردگرایی خود دستوپا میزند و با پشت پا زدن به سادهترین و طبیعیترین مناسبات خانوادگی و انسانی خود، همسرش فیروزه (نازنین فراهانی) را از خود رانده است و درحالیکه با از دست رفتن پسر کوچکش (الیاس) بیش از گذشته به همدم و مونسی شفیق نیاز دارد، فیروزه مجبور به ترک او میشود، چراکه اعتقاد دارد کوپال هایکو را جایگزین زن و فرزند خود کرده است!
«کوپال» از آن دسته فیلمهایی است که گویی سازنده آن بر لبه تیغ حرکت میکند! از یک سو محدود بودن مکان رخدادهای فیلم (فضای بسته و داخلی خانه ویلایی) و محروم کردن تماشاگر از نمایش چشماندازهای متنوع از فضاهای دیدنی و خوشآبورنگ، و از سوی دیگر به تصویر کشیدن یک شخصیت محوری خاص با ویژگیهای فیزیکی و کنشها و واکنشهای متفاوت و گاه غیرمعمول، که نمیتواند حس دلبستگی تماشاگر فیلم را نسبت به خود برانگیزاند، در صورت سهلانگاری در پرداخت مناسب و منسجم، بهسادگی میتوانست به اثری کند و کشدار و ملالتآور بدل شود. تیزهوشی کارگردان درست در جایی به نجات فیلم منجر میشود که توانسته است ضمن وفادار ماندن به وجه داستانگویی اثر، به تنوع تصویری و ترکیب متناسب کار دوربینهای مختلف ازجمله دوربینهای مداربسته، بهعنوان نوعی خلاقیت، به سود تنوع بصری و تحرکبخشی به فضای اثر بهره ببرد. شخصیت و نوع نگاه کوپال میتواند بهتنهایی قابل تعمیم به آدمهای بیشماری از انسانهای جهان امروز باشد که با وجود برخورداری ظاهری از همه امکانات و وسایل رفاهی متنوع که برای تامین آسایش و امنیت آنها تدارک دیده شده است، در عمل جز پریشانحالی، افسردگی، انزواجویی و غرق شدن در دنیای پرزرقوبرق و پر از تبلیغات دروغین (تکرار مداوم تبلیغ نوشابه در تلویزیون!) نتیجهای دربر نداشته است! گویی همه آدمهای جهان معاصر نیز همچون کوپال که نام و نشان خود را در شکلهای گرافیکی زیبایی بر در و دیوار خانه و اشیای مختلف حک کرده است، عادت کردهاند که به خوشبخت بودن تظاهر کنند! درحالیکه بهشدت در کنج پستوهای تنهایی، بیکسی و فردگرایی آزاردهنده خود پناه بردهاند و شاهد نابودی روحی خویشاند. گویی آدمهایی از این دست دارند کفاره گناهانی چون غارت (ثروتاندوزی)، درندهخویی و کشتار (شکار حیوانات) و بیعاطفه بودن (پشت پا زدن به پیوندهای خانوادگی) را پس میدهند.
«کوپال» با برخورداری از بازی خوب زندهیاد لوون هفتوان که برای حضور در چنین نقشی، با توجه به دست گچگرفته و جثه سنگین و… بیتردید بسیار تلاش کرده و رنج فراوان برده و همچنین بازی باورپذیر نازنین فراهانی با وجود حضور کوتاهش در فیلم و بهخصوص با استفاده مناسب از یک سگ (هایکو) برای بده بستانهای حسی شخصیت اصلی فیلم (کوپال)، کار قابل قبول و پرکششی از آب درآمده است. به نظر میرسد پایان جدید فیلم – با القای حس رهایی و رستگاری کوپال – در مقایسه با پایان قبلی آن در نسخه اولیه اثر، بسیار منطقیتر و پذیرفتنیتر است.
شاید حالا دیگر وقت آن رسیده باشد که کاظم ملایی با تجربهاندوزی قابل اعتنایی که در کنار نویسندگی فیلمنامه، کارگردانی و تدوین، در عرصه تهیهکنندگی و تولید فیلم سینمایی در حالوهوای سینمای حرفهای نیز داشته است، باید همت کند تا ضمن وفاداری به سینمای تجربهگرا و دستمایه قرار دادن اثری پرکشش و داستانگو، به مخاطبان عام و فراگیر سینما نیز گوشه چشمی داشته باشد تا در محدوده فیلمهای تجربی، شکلگرا و پرمخاطب، تنها برای مخاطبان خاص فیلم نسازد!
ماهنامه هنر و تجربه