آنچه «این پیکان» را دارای اهمیت می کند، مسائل نشانه شناسانه آن است.سینماسینما، مینو خانی:
رولان بارت، نظریه پرداز و نشانه شناس فرانسوی، عناصر فرهنگی را «اسطوره» می نامد. اسطوره نوعی گفتار است و پیامی را می رساند. از نظر او، در زمانه ما همه چیز از دریا و ماشین تا پودر رختشویی و دادگاه میتواند به اسطوره یعنی رساننده پیام مبدل شود. بارت اسطوره را پیامی می داند که برای عامه مردم معنایی دارد. بهعنوان مثال از منظر او کشتی کچ ورزش نیست، بلکه اسطوره ای است که پیامی را می رساند. یعنی کسانی که کشتی کچ می گیرند، یا کسانی که به تماشای آن می نشینند، دارای خصلت ها و ویژگی هایی هستند که ما با شنیدن کشتی کچ، آن خصلت ها را به یاد می آوریم.
این همان چیزی است که «پیکان» است. پیکان در جامعه ایران تبدیل به اسطوره شده است و مستند «این پیکان» روند اسطوره شدن این اتومبیل را بازنمایی می کند. اتومبیل جمعوجور و ساده ای که وقتی در نیمه دوم دهه ۴۰ شمسی وارد جامعه ایران شد، تاثیر عمیقی بر روند زندگی ایرانیان گذاشت؛ ظهور زنانی که دیگر نیازی به راننده نداشتند و خودشان می توانستند پشت فرمان بنشینند، مردمی که با داشتن یک اتومبیل ارزانقیمت، فرهنگ سفر رفتن پیدا کردند، و این یعنی ساختارشکنی در فضای جامعه ای که اتومبیل های رایج در آن اتومبیل های آمریکایی بزرگ و البته در دست عده ای محدود بود.
درواقع، در شرایطی که پهلوی دوم درصدد بود ایران را در همه وجوه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هنری خود مدرن کند، انقلاب سفید و اصلاحات ارضی را طرح کرد که باعث شد تعداد زیادی دهقان زمین هایشان را رها کنند و به جامعه شهری کشیده شوند. در عین حال، قدم های اولیه برای زندگی مدرن با وسایل مدرن و تکنولوژیک مثل ماشین لباسشویی، یخچال و… برداشته شد. در چنین شرایطی صنعت مونتاژ پیکان به ایران آمد و محصول، اتومبیل ساده، ارزانقیمت و جمعوجوری بود که بهراحتی توانست مورد استفاده خانواده های بورژوا و خردهبورژوایی قرار گیرد که حالا به سهم خود می خواستند از قافله مدرنیزاسیون عقب نمانند.
شاهین آرمین که طراح اتومبیل است، تهیه کنندگی و کارگردانی این مستند بسیار ساده و سرراست و بدون هیچ ترفند تصویری را بر عهده دارد. آرمین تلاش کرده نقطه نظرات گوناگونی را در خصوص پیکان ارائه دهد. برای همین از جامعه شناس و متخصص جغرافیای انسانی گرفته تا طراح و گرافیست و نقاش و مهمتر از اینها هر کس را که به گونه ای با پیکان ارتباطی داشته یا دارد، جلوی دوربینش نشانده است؛ مثل راننده های تاکسی که با پیکان راحت تر از پژو و سمند کار می کنند، آقایی که از خاطرات کودکی می گوید و زمانی که پدرش پیکانی داشت و طی یک جلسه خانوادگی نام ایرج (نام عموی مورد علاقه صاحب پیکان) را بر آن می گذارند، خانم میانسالی که سالها پیکان دارد و از برخورد مردم با پیکانش روایت می کند، جوانانی که در دهه ۹۰ پیکان سوار شدن به آنها حسی می دهد که «پورش» به آنها نمی دهد و نوستالژی «پیکان» دارند، خانم مدیر نمایشگاهی که در ابتدای دهه ۹۰ کاپوت پیکان را به تعدادی هنرمند می دهد تا اثر هنری خلق کنند و واحد خاکدان، هنرمندی که اثر مفهومی بسیار زیبایی با موضوع «پیکان- نان» خلق کرده؛ اتومبیلی که منبع درآمد خانواده های خردهبورژوا بود تا هم اتومبیل داشته باشند و هم منبع درآمد. فارغ از نقطه نظرات مصاحبه شوندگان، اطلاعات تاریخی و تصاویر تکمیلی این مستند که درست کنار هم جمع شده است، نشان می دهد کارگردان شناخت و تسلط کاملی بر موضوع دارد و حاکی از آن است که پس این مستند ساده، پروژه تحقیقاتی جدیای وجود داشته است؛ امری که از الزامات یک مستند است تا خوب به بار بنشیند و در کنار ارائه تصاویر، اطلاعات مفید و جدیدی هم به مخاطب دهد.
اما آنچه «این پیکان» را دارای اهمیت می کند، مسائل نشانه شناسانه آن خصوصا همه آن چیزی است که بر نظرات بارت درخصوص اسطوره متکی است. از نظر بارت، جامه بداهت پوشاندن به امور زندگی روزمره نوعی سوءاستفاده ایدئولوژیک است که بورژوازی به آن دست می زند. بارت معتقد است اسطوره، زبان ایدئولوژیک بورژوازی و خردهبورژوازی است و مکانیسم اسطوره، طبیعی جلوه دادن امور تاریخی است. بورژوازی با اسطوره سازی می خواهد پدیده های تاریخی را که ساخته او هستند، به گونه ای جلوه دهد که انگار اموری طبیعی هستند و بدین وسیله تناقض های آفریده خود را امری طبیعی جلوه دهد.
در دهه ۴۰ و زمانی که جامعه ایران به سوی مدرن شدن گام برمیدارد، پهلوی دوم با ترفندهای خاص خود، مثل نخست وزیری (هویدا) که یک پیکان میخرد، برخوردی ایدئولوژیک با این اتومبیل و مردم میکند. برادران خیامی، صاحبان ایران ناسیونال که صنعت مونتاژ پیکان را وارد کرده بودند، در سومین سال تولدش، سفارش ساخت مستندی به کارگردانی کامران شیردل می دهند و شیردل علاوه بر نگاه جدیدی که در ساخت مستند تبلیغاتی بدون کلام اعمال می کند، موسیقیای برای آن می سازد که طی چندین دهه قبل و حتما تا بی نهایتِ تاریخ در ذهن هر ایرانی حضور دارد: موسیقی «تولد مبارک» که آن زمان جانشین «هپی بردث دی» آمریکایی شد و از آن به بعد هر ایرانی بارها در بهترین لحظات عمرش آن را شنیده و در هر جمعی که با شادی حضور داشته است، شنیدن بی بهانه این موسیقی حسی از لذت در او ایجاد می کند. قطعا برای ایرانی هایی که موسیقی «تولد مبارک» را همزمان با تبلیغ پیکان شنیده بودند، تا مدتها با شنیدن این موسیقی، تصاویر مستند ساخت پیکان در ذهنشان تداعی می شد و این یعنی روند نشانه و اسطوره شدن. (دال و مدلولی که نشانه ای برای مخاطب می سازد و او را به چیزی فراتر آنچه هست، ارجاع می دهد.)
برای همین به نظر می رسد پیکان در دهه ۵۰ به ایدئولوژی هر ایرانی تبدیل می شود؛ اینکه یک روز هر ایرانی یک پیکان داشته باشد، شعاری که سرلوحه حرکت های سیاسی – اجتماعی پهلوی دوم قرار می گیرد، این اتومبیل را تبدیل به یک اسطوره می کند. تعریف اسطوره از نگاه بارت، یعنی اینکه پیکان (تصویر- معنا یا دالی) که مخاطب را به مفهومی (مدلول) ارجاع می دهد؛ زندگی بورژوایی.
از منظر بارت، بورژوا طبقه اجتماعی است که نمی خواهد به این نام شناخته شود. برای همین مرتب درصدد نام زدایی است. بورژوازی را از حیث اقتصادی می توان به سهولت نامگذاری کرد و آن را سرمایه داری نامید، اما از حیث سیاسی و ایدئولوژیک و زیبایی شناسی بورژوازی تمامی سعی خود را به کار می برد تا خود را مخفی و پنهان کند. نتیجه این است که هر آنچه ساخته بورژواهاست، بهعنوان آفریده هایی طبیعی جلوه میکنند. بهعنوان مثال از حیث سیاسی، نام زدایی بورژوا از طریق ایده ملت انجام می گیرد. بورژوازی نمی خواهد بگوید که نظام ناعادلانه فعلی که بر مبنای عدم برابری کار می کند، آفریده اوست. بنابراین به توده ناهمگنی که درون این نظام شناورند، نام ملت می نهد و بدین ترتیب با این نوع نام زدایی، خود را کنار می کشد؛ ملت چیزی طبیعی است و نابرابریها نیز چیزی طبیعی هستند. اما از آنجا که معتقد است در زمانه سیطره فرهنگ بورژوایی، نه فرهنگ و نه اخلاق و نه هنر پرولتاریایی می تواند وجود داشته باشد، تاکید می کند که هر آنچه بورژوایی نیست، مجبور است از فرهنگ بورژوایی استقراض کند. بنابراین فرهنگ بورژوایی می تواند از طریق مکانیسم نام زدایی همه چیز را در باطن بورژوایی کند. و این همان کاری است که دولتها انجام می دهند تا اختلاف طبقاتی بورژوا و خردهبورژوا و کارگر را پنهان کنند؛ یعنی پیکان.
اما از منظر بارت، اسطوره ابدی نیست، اسطوره ها تاریخ مصرف دارند و به سبب انگیزش خاص به وجود می آیند و تغییر می کنند و از هم می پاشند و بهطور کامل از میان می روند. برای همین پژو ۴۰۵ جانشین پیکان می شود تا اسطوره دیگری برای ملت ایران ساخته شود.
ماهنامه هنر و تجربه