نگاهی به مستند «تهران انار ندارد» مسعود بخشی/«خُل شدگی» شکل روایی مشترک «هملت» شکسپیر و «تهران انار ندارد» بخشی است!

سینماسینما، یزدان سلحشور:

 

[برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشن خانه سینمای ایران (برای تهران انار ندارد).

برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فجر (برای تهران انار ندارد).

لوح سیمین جایزه بزرگ شهید آوینی (تهران انار ندارد).

جایزه تماشاگران جشنواره سینما حقیقت (تهران انار ندارد).

کاندیدای دریافت جایزه بهترین فیلم مستند سال از مرکز مستقل فیلم نیویورک (تهران انار ندارد)./در معرفی مسعود بخشی/ ویکیپدیای فارسی]

احتمالا یکی از عجیبترین کارهای دنیا این است که فیلمی محصول ۱۳۸۶ را به عنوان «کالت» معرفی کنی! خب من این کار را دارم انجام می دهم! آن هم در مورد یک مستند ایرانی که کارگردانش چند سال بعد یک فیلم داستانی ساخت به نام «یک خانواده محترم» که هم سایت های سیاسی دست راستی را وادار به نقد فیلم نویسی نسبتا بدون ناسزا و نزدیک به مفهوم «نقد فیلم» کرد، هم به کن رفت، هم جواد شمقدری، رئیس سازمان سینمایی وقت، درباره اش گفت: «ما اعتراضمان را به «یک خانواده محترم» نشان دادیم و شکایتی هم شده است و بقیه کار به دستگاه های دیگر برمی گردد که باید این شکایت را رسیدگی کنند.» پس تا اینجای کار قاعدتا هیچ آدم عاقلی نباید به سراغ چنین فیلم سازی برود، با این همه، صفت «عاقل» در اینجا راهگشاست. از دید من، سینما خودش به تنهایی، یک راه آسان به سوی دیوانگی است و به گمانم، «تهران انار ندارد» یک جور دیوانگی ساختارمند است، مثل دیوانگی هملت. یادتان که هست: بودن یا نبودن؟! و مستندی که بخشی در ۳۴ سالگی عرضه کرد، درباره «گفتن یا نگفتن» است!

*

«روایت، ساختارگریز است و به نظر می رسد که از هیچ منطق مشخصی پیروی نمی کند؛ حتی سندیت خود را از منظر تاریخی نیز نفی می کند. مسعود بخشی خود در مصاحبه ای، به علت عدم صحت منابع و مآخذ، این فیلم را مشحون از شبهات و اشتباهات تاریخی می داند. این فیلم به واسطه قرار دادن عناصر ناسازگار در کنار هم طنز می سازد… مسعود بخشی تاکید می کند که این فیلم کلاس تاریخ، شهرسازی، معماری یا ترافیک شهری نیست. این فیلم برای پانزده میلیون تهرانی ساخته شده است که ببینند و بخندند. او فیلم خود را آینه ای در مقابل تهران می نامد که برحسب اتفاق در خارج از ایران هم از آن استقبال شد. ذکر این نکته ضروری است که مشخصه طنز نزد مخاطب غیرایرانی کارکرد خود را به طور کامل از دست داده بود. با نگاهی گذرا به نقدها و بازبینی های غیرفارسی درمی یابیم که نکاتی که توجه آنها را به خود جلب کرده، دقیقا مبتنی بر مولفه هایی بود که کارگردان از آنها می گریزد؛ مولفه هایی همچون معماری، ساختارهای شهری و مشکلات کلانشهرها. درحقیقت این فیلم به صورت سندی در تغییر و گذر تاریخی ایران (تهران) از منظر شهری و دگرگونی بافت اجتماعی آن دیده شده است؛ یعنی فیلمی به غایت جدی. فیلمی که البته مشحون به شبهات تاریخی زیادی است؛ و صد البته که این فیلم خنده دار است؛ متاسفانه خنده دار است. من خندیدم و تمام دوستان من هم تجربه یکسانی داشتند، پس آیا قطعا می توان نتیجه گرفت پانزده میلیون تهرانی نیز با این فیلم خندیده اند؟» [در مستندهای مسعود بخشی به چه می خندیم؟/ بهزاد خسروی نوری] این بخش از متن خسروی نوری، احتمالا بازتاب تمام عیار اکران فیلم در زمانی است که حتی صحبت آن بود که به دلیل اکرانش در لهستان و کانادا، توسط کمپانی پخش کننده اش در آمریکای شمالی، به عنوان نخستین مستند ایرانی به اسکار معرفی می شود. تا اینجای متن، بگذارید با آن بخشی که خسروی نوری می گوید اهالی فرنگ چون فیلم را خیلی جدی گرفته اند، عاشقش شده اند، مخالف باشم! زبان سینما زبانِ گویایی است. یادتان است زمانی را که فیلم های فرنگی را بدون زیرنویس می دیدیم و با سینمای موج نوی چین ارتباط برقرار می کردیم؟! مگر می شود که طنز را فقط منوط به کلام دانست؟ تصاویر این فیلم، موسیقی اش، ریتمش و تهرانی که به مخاطب ارائه می دهد، جدا از کلام، طنزآفرین است. طبیعتا قرار نیست ما از طنز فیلم های برادران مارکس، همان اندازه لذت ببریم که یک کاربر زبان انگلیسی-آمریکایی، اما دیگر به کاهدان هم نمی زنیم! چو دزدی با چراغ آید گزیده تر بَرَد کالا! دزد بی چراغ که دستِ خالی برنمی گردد!

«تهران انار ندارد» یک مستند جعلی است! یعنی کارگردان هر کاری که دلش میخواهد می کند تا تهرانی را به ما نشان دهد که اصلا نیست، وجود ندارد! برای همین هم می خندیم! فرض کنید دوربین به دست بگیرند و مجسمه آزادی را به شما نشان دهند که بغل برج ایفل است! ما از تضادها به خنده می افتیم، اما یک مستند خنده دار، تا چه حدی می تواند اثری موفق باشد؟ بگذارید یک نشانی کلاسیک بدهم: «مردی با دوربین فیلمبرداری» ساخته ژیگا ورتوف.[مستندسازی که اسم واقعی اش را با این اسم عوض کرد که معنی اش میشد: فرفره چرخان! ژیگا در زبان لهستانی به معنی فرفره و ورتوف از فعل روسی вертеть به معنی چرخیدن گرفته شده]

برگردیم سر بحثِ شیرین گفتن یا نگفتن! این فیلم چیزهایی را بر زبان می آورد که مخاطب، مخالفش را فهم می کند! یکی دو جا هم نیست، همه جایش است، حتی دو صدای راویِ روی تصاویر[یکی از آنِ نصرت کریمی و دیگری از آنِ خود بخشی در مقام کارگردان فیلم] کلامشان بیشتر از آنکه اثبات کننده آنچه باشد که می گویند، نفی کننده آن است. درواقع چنین زنجیرهایی از «نگفتن»های پنهان در «گفتن»هاست که نه فقط در کلام، که در تصاویر و ریتم و جانمایه فیلم نیز جای می گیرد تا آن را بدل به «نقضیه مستند»[پارودی سینمای مستند] کند و همین پارودی بودن اثر است که مخالفان فیلم را به این نگاه می رساند که فیلم نه نقیضه یک ژانر که «بیش از هر چیزی، انتقادی است به چرایی وقوع انقلاب اسلامی»![رجانیوز/۲۰ آبان ۹۱/ چند سال پس از اکران فیلم و در پی حواشی «یک خانواده محترم»] و این نگاه نشان می دهد که حتی پارودی های غیرسیاسی نیز چقدر در معرض آسیب هایی هستند که هواداران یک جناح سیاسی خاص می توانند به آنها وارد کنند؛ و آسیب ها اگر به سر باشد، موجب جنون می شود! «خُل شدگی» شکل روایی مشترک «هملت» شکسپیر و «تهران انار ندارد» بخشی است!

منبع: ماهنامه هنر وتجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 99099 و در روز چهارشنبه ۹ آبان ۱۳۹۷ ساعت 18:25:45
2024 copyright.