مجموعهای از دنیاهای گوناگون درون تکتک انسانها را میتوان در فیلم دید.
سینماسینما، ساسان گلفر:
امکاناتی که سینمای مستند برای بیان و طرح موضوع و تعمق و تعامل در اختیار سازندگان و مخاطبان میگذارد، اگر نگوییم نامحدود و نامتناهی، دستکم بسیار پربار و سرشار و فراتر از امکانات فراوان سینمای داستانی است. محمد جعفری، کارگردان، تهیهکننده، پژوهشگر، طراح، تدوینگر و راوی فیلم «کارنامه بنیاد کندی» در حد توان خود از این امکانات برای خلق یک اثر مستند مردمنگارانه بهره برده و درمجموع اثر قابل توجه و تاثیرگذاری پدید آورده است که تماشاگر را کمابیش بهآسانی با خود همراه میکند، شمهای از «دنیای» تک تک شخصیتها و شاید «سرنوشت و روزگار» یک قوم را به آنها میچشاند و درنهایت او را با دست پر و چشم و ذهنی همچنان درگیر از سالن نمایش یا از مقابل صفحه نمایش خانگی به بیرون میفرستد.
سومین مستند بلند سینمایی محمد جعفری و آذر مهرابی از محصولات مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی سازمان سینمایی که سال ۱۳۹۴ در بخش رقابتی مستند سیوچهارمین دوره جشنواره فیلم فجر شرکت داشته و بهتازگی در بخش هنر و تجربه به روی پرده سینما رفته، از یک سو حالوهوای مستندی اجتماعی را به خود گرفته و از سوی دیگر به حیطه مستند مردمنگارانه پا گذاشته است. پرداختن به مسائلی همچون بحران مهاجرت از شهر به روستا و حاشیهنشینی، خشکسالی، پیامدهای جنگ، کنترل جمعیت و تغییرات نسلی این اثر را در حوزه مستندهای بر محور معضلات اجتماعی قرار میدهد. از سوی دیگر تصویر کردن مراسم آیینی و رسومی کهن و خاص که در آستانه دگرگونی و فراموشی قرار گرفتهاند، ازجمله عروسیهایی که در گوشه و کنار فیلم دیده میشود و همچنین یک مراسم ترحیم و مراسم یادبود دیگری در گورستانی دورافتاده، نگاهی مردمشناسانه و فرهنگمدار به فیلم و فیلمساز میبخشد.
ساختن فیلمهای مردمنگاری آنگونه که دیوید مکدوگال در مقدمه مقاله «فیلم مستند مردمنگاری» خود شرح داده است، از نوعی مستندسازی حرکات بدن و فرهنگ مادی آغاز شد و با از سر گذراندن تحولات متعدد به مجموعه راهبردهایی چون آموزش، شرح و تفسیر، روایتگری، مشاهده، بیان شاعرانه و حدیث نفس برای بازنمایی تجربه اجتماعی انسان رسید. ژان روش، سینماگر مردمشناس بزرگ فرانسوی، از بالدوین اسپنسر بهعنوان نخستین مستندساز مردمنگار یا قومنگار دنیا یاد کرده که در سال ۱۹۰۱ از مراسم رقصهای موسوم به «باران و کانگورو»ی بومیان بدوی استرالیا فیلمهایی گرفته است. اما دیوید مکدوگال اثری مقدم بر آن پیدا کرده و گفته است که نخستین فیلم مردمنگاری تاریخ سینما، اثری است از اف. رنیو که فن سفالگری بومیانی از شمال غربی آفریقا را که به پاریس آمده و در نمایشگاه موسوم به «استعماری» سال ۱۸۹۵ میلادی شرکت کرده بودند، به تصویر کشیده بود. بههرحال، ردپای نخستین مستندهای مردمنگارانه ایران را میتوان در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی یافت، زمانی که آثاری همچون «گود مقدس» هژیر داریوش و «شقایق سوزان» هوشنگ شفتی زیر نظر وزارت فرهنگ و هنر وقت ساخته میشد. این نوع مستندسازی در ایران در دهههای بعد مراحل تحول و تکامل و بلوغ و پختگی را طی کرد و دستکم سه نسل از مستندسازان مردمنگار را پدید آورد. نام تعدادی از این مستندسازان را میتوان در سیاهه تشکر وزین پایان فیلم «کارنامه بنیاد کندی» دید و حدس زد که احتمالا به سازندگان این فیلم مشاوره یا راهنمایی دادهاند.
محمد جعفری، فارغالتحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک و دارنده نشان درجه دو هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، و آذر مهرابی، تحصیلکرده کارشناسی ارشد رشته ادبیات نمایشی دانشگاه هنر که نامش هم بهعنوان تصویربردار در عنوانبندی پایان فیلم آمده و هم در کنار جعفری در مقام کارگردان، در این فیلم به میان ساکنان روستایی رفتهاند که درواقع به شکل قبلی وجود خارجی ندارد. هیچکدام از خانوادههای قبلی ساکن روستای «بنیاد کَندی» (نامی بامسما؛ مرکب از واژه کهن پارسی «بنیاد» به معنی ریشه و اساس و واژه «کند» در زبان آذری، به معنی «روستا» و همچنین «شهر» که برگرفته از زبان سغدی است) که جعفری حدود ۴۰ سال پیش و در دوران خدمت سربازی در مقام «سپاهی دانش» دو سال را در آن گذرانده و به کودکانش سواد آموخته، دیگر ساکن آن روستا نیستند. عشایر مغان، خانههای آن روستا را که رودخانه پرآب کنارش به مسیلی خشک بدل شده است، خریدهاند و ساکنان قبلی اکنون از ریشهها بریدهاند و پراکنده شدهاند و هرکدام در حاشیه شهری دور سکنا گزیدهاند. «کارنامه بنیاد کندی» آن عده از کودکان سابق روستا را که هنوز زندهاند و در دسترس، یک به یک کشف میکند و ترکیبی از عکسهای کهنه، فیلمهای هشت میلیمتری و دستخطها، نقاشیهای کودکانه و صدای ضبطشده بر کاست را در کنار تصویر امروزشان میگذارد تا خاطرات دورانی را به یاد بیاورند و جملهای از آقا معلم سابق را که در فیلم تکرار میشود: «قدر این روزها را بدانید.» در این فیلم مجموعهای از «دنیاها»ی گوناگون درون تکتک انسانها را میتوان دید؛ سرنوشتهای متفاوت کودکان سابق که همه توانستند به اندازه «چهار یا پنج کلاس» درس بخوانند، در «مشاغل سخت» به کار پرداختند، ازدواج کردند و بچهدار شدند و توانستند نسل بالنده و در بسیاری از موارد تحصیلکردهای را به پیش بفرستند، در کنار آنانی که در جنگ شهید شدند، در آب رودخانهای که قبلا رودخانه بود، غرق شدند یا به نیش عقرب از دنیا رفتند، اما فراموش نشدند. بازماندگان روستایی که دیگر مثل گذشته نیست، در پایان این فیلم ۷۰ دقیقهای، قطعه شعری آشنا از کتاب درسی دوران دبستان را همسرایی میکنند: «آباد باش ای ایران، آزاد باش ای ایران، از ما فرزندان خود، دلشاد باش ای ایران…».
ماهنامه هنر و تجربه