سینماسینما، منوچهر دینپرست:
با پرسه زدن در میان تصاویر و نور و رنگها و بدنهای متحرک چیزی به نام «تمارض» شکل گرفته و این منظومه جذاب و اغواکننده از یک سو واقعیت را به سخره گرفته و از سوی دیگر میخواهد فضاهای جعلی را در قامت روایتی دراماتیک – داستانی به کام مخاطب معنا دهد؛ مخاطبی که در این فضاهای سرگردان خط کجی را باید پی بگیرد که داستان فیلم گویی مناسکی در میان نور و صداست. ترفندی که کارگردان برای «تمارض» برگزیده، قالبی نوین در سینمای ایران با روایتی بدیع است، اما شخصیتهای مسئلهدار و فضای مبهم فیلم، ما را در مرز میان حال، واقعیت و خیال رها میکند. او با این مرزشکنی میخواهد مخاطب را از حالت انزوا بیرون بکشد و جایگاهی تکین به او دهد که واکنشهای هیستریک فیلم را نهتنها تحمل کند، بلکه خود به پیشگویی درباره فیلم هم برآید. اما جهان «تمارض» را نباید جهانی هراسانگیز تصور کرد. چراکه «تمارض» میخواهد با ارائه تصاویر جعلی ما را در منظومهای از تحرک و موقعیت کارناوالی قرار دهد. بیش از آنچه داستان فیلم گویای روایتی باشد، ما مسحور تصاویری هستیم که با خوانش آنها باید پیوندی میان تصویر و تصور ایجاد کنیم. گویی تعمدی از سوی کارگردان بر فیلم تحمیل شده که با بازنمایی روایتی از آنچه بر سه جوان رخ داده، باید لایههای پیرامونی آنها را در کنشها و واکنشهای بیمعنی و معنادار آنها نسبت به یکدیگر دریابیم.
«تمارض» در مقام شیء نیز هست. فیلمی که با زبان شیءشده میخواهد مضمونی را در لایههای مختلف بیان کند. چراکه یکی از عرصههایی که میتواند نقد میکرولوژیک یا ذرهنگر را به قصد کشف ساختارهای انتزاعی کلی در آن به کار بست، عباراتی است که در کلام و نوشتار روزمره کاربرد دارند. آنها در حکم نوعی لغزشهای زبانی به مفهومی فرویدیاند که از ناخودآگاه خبر میدهند. تمام پدیدهها و اشیا در «تمارض» که گاه به شکل رنگ سبز یا کفشهای آبی یا اتومبیل پاترول دیده میشود، نشان از همان ارجاع به ناخودآگاهی دارد که میتوان آنها را خواند. جستوجو در سطح ابژهها و اشیا و ادراک پیکربندیهایشان و سپس توسل به تحلیل مفهومی، که در حکم حرکتی است از جزء به کل و برعکس، به واقع شیوهای است از خواندن که در مواجهه با هر امر جزئی، وساطت تام امر کلی را پیش چشم دارد. این امر جزئی در «تمارض» در همان اشیایی دیده میشود که گاه بدون تحرک و گاه یکدست و یکرنگ هستند.
مسئله «تمارض» کشف لایههایی از داستانی است که گویی معنای اصلی تمارض (Malingering) را در خود دارد؛ یعنی تولید عمدی علایم یا نشانههای جسمی یا روانی دروغین یا اغراقآمیز با انگیزه بیرونی نظیر نفع مادی یا شانه خالی کردن از مسئولیت. نشانههای اغراقآمیز را در «تمارض» نه میتوان انکار کرد و نه نادیده گرفت. چراکه «تمارض» میخواهد مسئله فیلم دیدن را هم برای ما به بازی بگیرد. گویی تا کنون فیلمهایی که میدیدیم، بیش از اندازه فیلم بودند و ما اکنون از شدت اغراق باید فیلمی ببینیم که با خروج از جهان واقعی به جهان خیالی و دروغین «تمارض» وارد شویم. «تمارض» در درون خود دینامیکی را به جریان میاندازد که توقف آن منوط به پذیرش سطحی از فهم ما نسبت به معنای فیلم است. «تمارض» در پلان نخست با چهرههایی آغاز میشود که بهشدت به جلو میآیند و گویی لنز دوربین میخواهد آنها را ببلعد؛ تصویری کلوزآپشده از کسانی که در فیلم نقشی به عهده گرفتهاند که هر کدام میتواند فضاهای تهی معنای فیلم را برایمان آشکار کند. بر این اساس چیزی که بیش از هر چیز ما را درگیر «تمارض» میکند، دیالکتیک تصاویر فیلم است. ابهتی که تا پایان فیلم ما را با خود میبرد، بدون اینکه داستان آن را تهی یا سطحی بدانیم. اساسا برای ورود به هر فیلمی باید بیرون از آن ایستاد. این ایستادن ما را به کیفیتی از فیلم سوق میدهد که میتوانیم جهان ملالآور آن را تحمل کنیم.
ماهنامه هنر و تجربه