سینماسینما، رویا فتح اللهزاده
فیلم داستانی «سرخپوست» به کارگردانی نیما جاویدی روایتگر تقابل و مبارزه میان دو کاراکتر اصلی فیلم، سرگرد جاهد در مقام زندانبان با یک زندانی ملقب به سرخپوست است. اما در رابطه تناقضآمیزِ شکلگرفته میان زندانبان و زندانی، عشق نقش یک تعدیلکننده را ایفا میکند. مددکار زندان زنی زیبا و مهربان است که میکوشد از طریق ارتباط احساسی با سرگرد جاهد به سرخپوست کمک کند.
فیلم داستانی پرکشش و تعلیقآمیز دارد و طراحی صحنه و فضاسازی تاثیر بسیاری بر باورپذیری رویدادها دارد. شخصیتپردازی فیلم با بازیهای قابل قبول نوید محمدزاده و پریناز ایزدیار مخاطب را تا پایان فیلم در زیستجهانی نگه میدارد که فیلم «سرخپوست» ترسیم کرده است. تضاد میان کاراکتر سرگرد جاهد و سرخپوست نقطه قوت شخصیتپردازی فیلم به شمار میآید. سرگرد جاهد شخصیتی جدی، منطقی، غیرمنعطف، قاعدهمند، بهظاهر بیاحساس و مدرن است که البته در سیر و حرکت فیلم و در ارتباط با بانوی مددکار، تحولی تدریجی را در منش و کنشهایش میبینیم. در مقابلِ او، سرخپوست، مردی از بومیان جنوب، معترض، آزادیخواه و قاعدهگریز قرار دارد که هویت سرگرد جاهد را به چالش میکشد.
سرگرد جاهد نمادی از حکومت و زندان و نماینده ساختار دیکتاتورمآبانه حاکم در آن دوره تاریخی به شمار میآید. سرخپوست نیز نمادی از جامعه مدنی و مردم است که علیه زندانبان و زندانی شورش میکند که در آن اسیر است. نکته جالب در فیلم تاکید آن بر بومی بودن کاراکتر سرخپوست است که از طریق همسر سرخپوست بازنمایی میشود. همسر سرخپوست پوشش، آرایش و لهجه محلی و سنتی مردم جنوب را دارد. فیلم به شیوهای پنهان از طریق تقابل دو کاراکتر اصلی (سرگرد جاهد و سرخپوست) از مردم بومی (سنتی) و جامعه مدنی در برابر هویتهایی جانبداری میکند که نماینده جامعه شهری و مدرن و بوروکراسی دیکتاتورمآبانه آن دوره تاریخی هستند. در مسیر فیلم، برای به تصویر درآوردنِ تحول شخصیت سرگرد جاهد از یک نظامی خشک و قاعدهمند به مردی عاشق و منعطف و دلرحم، تمهیدات لازم اتخاذ شده است. برای نمونه سکانسهای اعتراف گرفتن او از دختر سرخپوست یا زندانی شدنش در زندان و همچنین شکلگیری رابطهای عاشقانه میان او و مددکار از تمهیدات قابل یادآوری در تحول تدریجی شخصیت او در فیلم به شمار میآید. البته نباید از نظر دور داشت که تعجیل کارگردان در پایانبندی موجب شده است تصمیم نهایی سرگرد جاهد، یک قطعه از پازل تمهیدات فیلمنامهای را نداشته باشد.
بااینحال پایانبندی فیلم به دلیل استفاده خلاقانه از تغییر زاویه دوربین، تاثیرگذاری خود را بر مخاطب دارد. چرخش زاویه دوربین فیلم که از دید سرخپوست به جهان بیرون مینگریم، بسیار هوشمندانه است. گویا سرگرد جاهد تا آن لحظه از بیرون به زیستجهان سرخپوست نگاه میکرده و احساس دلسوزی و همدلی خاصی با او نداشته است، اما در پایانبندی فیلم، وقتی از زاویه دید سرخپوست به بیرون مینگریم، به نظر میرسد سرگرد جاهد برای اولین بار از دیدگاه سرخپوست در حال نگاه کردن به جهان است، بنابراین صدای نفسهای نامنظم سرخپوست را میشنود و ترسها و نگرانیهای او را درک میکند.
منبع: ماهنامه هنروتجربه