علی لاریجانی تا مسعود فراستی را درصحن مجلس دید، صدایش از قبل هم کتوکلفتتر شد و گفت: «کی اینو راه داد؟! حراست رو بگیرین زود!» علی مطهری گفت: «منو قایم کن علی! لابد اومده منو بزنه!» مسعود فراستی گفت: «نمایندگان مقوایی! اومدم تو مجلس درنیومدهتون، یه گزارشی بدم و برم…» علی لاریجانی گفت: «من شبکههای صداوسیمارو از هیچی به پنج تا رسوندم!» علی مطهری گفت: «الان مگه فیلم انتخاباتیه که داری از سوابق درخشانت میگی؟! به جای این کارا فراستیرو بنداز بیرون!» مسعود فراستی گفت: «اومدم سینماگران رو لو بدم و برم. بهروز افخمی دم در با ماشین منتظرمه. بگم؟!» علی مطهری گفت: «خدایا! این سرزمین را از دروغ و بگمبگم نجات بده!» مسعود فراستی گفت: «پس میگم! گشت ارشاد ۲ رو نمیشه با خونواده دید. خونوادههای ایرانی گول میخورند و تبدیل به آدمهای بدبد میشن!» علی مطهری گفت: «والا برنامه هفت رو با اون اصطلاحات درخشانی که شما برای فیلمهای مسعود کیمیایی و علی حاتمی به کار بردی، نمیشه با خانواده دید!» مسعود فراستی گفت: «من با تو حرف نزدم مقوا!» و بعد ادامه داد: «فیلم فروشنده اصغر فرهادی هم ماقبل بده! و ایرانستیزه! دیگه اینکه کیانوش عیاری هم میخواد با کلاهگیس سرتون کلاه بذاره!» علی لاریجانی گفت: «مشکل ما الان کلاهگیس مردمه؟!» علی مطهری گفت: «علی جان! چرا امروز عین کاندیداها حرف میزنی؟!» همانموقع بود که حراست مجلس وارد شد و دونفر مسعود فراستی را به سمت بیرون از مجلس هدایت کردند. مسعود فراستی همانطور که فریاد میزد: «مرگ بر مقوا! مرگ بر مقوا!» از صحن مجلس بیرون انداخته شد و زود رفت و رفت و رفت تا سوار ماشین بهروز افخمی شد. بهروز افخمی گفت: «مسعود! لوشون دادی؟!» مسعود گفت: «پدرشونو دراووردم!» بهروز افخمی گفت: «یعنی شمقدری لابی میکنه تا اسکارو از فرهادی بگیرن و بدن به من؟!» مسعود فراستی گفت: «بهروز الان که کسی نیست، چی رو از کی پنهان میکنی؟! آخه اون فیلم آذر، شهدخت، عمه، خاله تو جایزه جشنواره عمار هم زیادشه، بعد اسکار؟!» بهروز افخمی گفت: «نمیرسونمتها!» مسعود فراستی گفت: «منم میرم لوت میدم!» و بعد دوتایی بلندبلند زدند زیر خنده و گفتند: «ما دیگر عجب پدرخواندههایی هستیم!». بهروز افخمی ترمز کرد و جلوی انجمن قاراشمیش نگه داشت. سعید سهیلی با لانچیکو صورت بهروز افخمی رو شتکمتک کرد و گفت: «من مثل حمید فرخنژاد فرهنگی برخورد نمیکنم با نامه جوابت رو بدم رو اینستاگرام، همینجا شتکمتکت میکنم!» بهروز افخمی درحالی که تمام اعضا و جوارح و حتی جوانحش از ترس خیس شده بود، گفت: «م… م… من چی کارهام سعید جان؟! تقصیره این مسعوده! منو بیچاره کرده!» سعید سهیلی گفت: «بگو خودش کجاست بچه! برو اونور از جلو چشام تا یه لقمه چپت نکردم!» و بعد درست زمانی که سعید سهیلی دنبال مسعود فراستی میگشت، حمید فرخنژاد را دید چه مسعود فراستی را روی یک انگشتش میچرخاند و میگوید: «هرکی از این بعد بشنوم جاسوسی سینمای ایران رو کرده، دهنشو کاگل میگیرم». مسعود فراستی گفت: «بهروز! کجایی که منتقد برنامهتو کشتن!» بهروز افخمی گفت: «بمیر! راحت شم از دستت! هرچی میکشم از دست توئه!» سعید سهیلی گفت: «حمید جان! تو خونتو کثیف نکن! بندازش پایین این مردکو تا بفهمه من کیام!» مسعود فراستی گفت: «حمید جان! تو رو خدا! من میترسم از این سهیلی! منو میخوره! منو نده بهش! قول میدم اگه سر کیسه رو شل کنی، ازت تعریف کنم!» حمید فرخنژاد گفت: «کاهگل را بیاورید!» ساعد سهیلی کاهگل آورد و بعد سکوت عجیبی سرتاسر انجمن و همچنین دهان مسعود فراستی را فرا گرفت!
منبع :روزنامه شهروند