بهروز افخمی نوشت: قسمت دوم هفت را ببینید و ببینید که چگونه میشود به کمک فن تدوین، عزیزدردانههای تیتیش مامانی و مثلا مخالفخوان را برآشفته و پریشان و پاپاراتزی را به کلی دیوانه کرد.
افخمی اولین قسمت از برنامه «هفت» را روی آنتن برد که انتقادهای بسیاری را به همراه داشت. او در سرمقاله روزنامه “هفت صبح” نوشت:
«برنامه جمع شب هفت را لابد دیدهاید و اگر تا آخرش (یعنی نزدیک به ساعت دو بامداد شنبه) بیدار مانده باشید، احتمالا با من در این مورد هم عقیده هستید که یک ساعت آخرش کمی تا قسمتی ابری یعنی خسته کننده بود.بله! باید قبول کنم اواخر برنامه خسته کننده بود و هیچ عذر و بهانهای هم ندارم. عذز و بهانه دارم اما آنها را اینجا نمیآورم چون به شما مربوط نیست. به تماشاچی چه مربوط است من چه گرفتاریهایی داشتم و چرا نتوانستم یک ساعت آخر برنامه را درست و شسته رفته تدوین کنم و چرا نتوانستم مثل یک ساعت و نیم اول به آن شتاب و سرعت دهم.
و این گونه ادامه داده است: بدانید و آگاه باشد که آنچه باعث جذابیت و موفقیت برنامه جمعه شب شد، تدوین و فشردگی یک ساعت و نیم اول بود و آنجه باعث خستهکنندگی یک ساعت آخر شد کمبود وقت برای تدوین و فشردهسازی بود.
در مورد برنامه جمع شب، از ابتدا بنابر این بود که بتوانم از تدوین و فشردهسازی با به قول اهل ادب ویارستاری یا ادیت دقیق استفاده کنم.در واقع فقط به همین دلیل تدوین، زیر بار برنامه زنده نرفتم و مدیریت سیما را متقاعد کردم که چند برابر مخارج برنامههای قبلی هزینه کند تا امکان اجرای هشت تا ده ساعت گفتگو و گفتار و تصویربرداری در طول هفته فراهم شود. این هشت ده ساعت میبایست در سه روز آخر هفته، یعنی وقتی سروته و چارچوب و ترتیب قطعات برنامه معلوم شد با تدوین و فشرده سازی به برنامهای دو ساعت و نیمه یا کمتر تبدیل شود که همه نکات جالب آن هشت ده ساعت را حفظ کرده باشد و همه مکثها و وقفهها و سکتهها و تکراریهای بیهوده و خسته کننده را حذف کرده باشد. در تصویربرداری از گفتگوها از سه یا چهار یا پنج دوربین استفاده کردم که هر کدام جداگانه تمام گفتگو را از زاویه خودش ضبط کرده بود و این امکان یک تدوین سریع و فشرده و نامرئی و تقلیل زمان گفتگو به نصف یا کمتر را فراهم کرد.
قسمت دوم « هفت بازمیگردد» را ببینید و ببینید که چگونه میشود به کمک فن تدوین، آب در خوابگه مورچگان ریخت و عزیزدردانههای تیتیش مامانی و مثلا اندیشمند و مثلا مخالفخوان را برآشفته و پریشان و پاپاراتزی را به کلی دیوانه کرد.»