زنان خطاکار و بی خرد
سینماسینما، آنتونیا شرکا – منتقد:
وقتی به سینمای فرهادی فکر می کنیم، نمی توانیم از نقشی که زن در فیلمهای او دارد، غافل شویم. فیلمهای فرهادی ملودرام هستند، محور ملودرام هم خانواده و محور خانواده هم زن. به همین دلیل زنان نقشی تعیینکننده در روند دراماتیک فیلمهای فرهادی دارند و هرگاه به بافت ظریفی که فیلمنامه در آثار فرهادی دارد، و به همه نشانههایی که فرهادی در نیمه اول فیلمهایش – و گاه حتی در بیشتر از نیمه اول – میگذارد تا در نیمه دوم به ثمر بنشاند، فکر کنیم، بیش از پیش ردپای زن و اثری که از کنشهای خود به جا میگذارد، در فیلمهای او مشهود است.
در این تحلیل «رقص در غبار» نخستین و «فروشنده» آخرین فیلم فرهادی را – که هنوز ندیدهایم – مستثنا میکنیم. در پنج فیلم دیگر تنها فیلمساز اسکاری کشورمان، گره داستان به دست انتخاب سرنوشتساز یک زن/دختر و حرکت متعاقب آن بستگی دارد. و نه فقط، در جاهایی اصلا گره به دست یک زن بسته شده و حتی با حرکتهای غلط بعدی گره پیچیدهتر هم میشود!
در «شهر زیبا»، فیلم دوم فرهادی، نجات یافتن برادر فیروزه که منتظر اجرای حکم اعدام است، از جایی به انتخاب فیروزه (ترانه علیدوستی) بستگی پیدا میکند. اگر او قبول کند از عشق خود به علا بگذرد و اجازه دهد که او با دختر معلول خانواده مقتول ازدواج کند، پدر مقتول از قصاص صرفنظر میکند. پایان فیلم – طبق معمولِ فیلمهای فرهادی – باز است: علا به سراغ فیروزه میرود، ولی فیروزه در را به رویش باز نمی کند؛ لابد تا او را تشویق به ازدواج تحمیلی با دختر معلول کند. اما ما نمیدانیم آیا علا تن به این ازدواج خواهد داد یا نه. آنچه مهم است، این است که انتخاب فیروزه میتواند سرنوشت چهار نفر را به شکل معناداری دستخوش تغییر کند؛ پدر مقتول، خواهر مقتول، اکبر (برادر فیروزه) و علا (دوست اکبر و عشق فیروزه). باید گفت «شهر زیبا» مهربانترین نگاه فرهادی را به زن نشان میدهد.
«چهارشنبهسوری»، سومین فیلم فرهادی، نهتنها نقطه عطفی در سینمای اوست، بلکه حتی در سینمای ایران بنیانگذار سبک جدیدی مبتنی بر مشارکت دادن تماشاگر در روند درام است، به نحوی که نشان میدهد چگونه ارزشهای تثبیتشده بشری در زمان بحران متزلزل میشوند، تا حدی که امکان قضاوت را دشوار میکنند. مرجع دراماتیک این فیلم نیز زنی است، مژده (هدیه تهرانی)، که از شدت سوءظن به همسرش و از بیم از دست دادن او، دچار روانپریشی شده و شاهد این آشفتگی خدمتکار جدید خانواده روحانگیز (ترانه علیدوستی) است. البته خیلی از فیلم میگذرد و درواقع تنها در پایان متوجه میشویم که شکاکیت بیمارگونه زن پربیراه هم نبوده و در واقع همسرش با زن همسایه سر و سری دارد. اما آنچه در پایان در ذهن تماشاگر نشست میکند، اختلال روانی زنی است که لاجرم هر مردی را به داشتن آلترناتیوی آرامشبخش و سالم سوق میدهد تا دمی از آن زندگی ناهنجار رهایی یابد. گویی این مرد نیست که با رفتارهای مشکوکش زن را به مرز جنون رسانده، بلکه این زن است که با رفتارهای عصبی خود مرد را به سمت خیانت سوق داده است.
در «درباره الی…» نیز وضع به همین منوال است. سپیده (گلشیفته فراهانی)، معلم مهد کودک فرزندش الی (ترانه علیدوستی) را با خود به سفری گروهی با حضور همدانشکدهایهای سابق و خانواده میبرد. هدف او آشنا کردن دختر با احمد (شهاب حسینی) دوست تازه از فرنگ برگشتهشان است تا بلکه به ازدواج آنها بینجامد. اما ماجرا به شکلی پیش میرود که الی ناپدید میشود و با گم شدن او ابهامات موجود درباره هویت و زندگی خصوصی الی – اینکه خانوادهاش کیست، از کجا آمده و… – بر پیچیدگی ماجرا میافزاید. باز هم یک – نه دو – حرکت نابخردانه از زنان اصلی فیلم: سپیده که بدون اطلاع همسرش، معلم مهد کودک فرزندشان را که حتی نام و نام خانوادگی او را نمیداند، همراه خود راهی سفر کرده، و الی معلم مهد کودک که نامزد دارد و بیاطلاع مادر و نامزدش راهی سفری به همراه جمعی ناشناس شده است. با این اوصاف نباید از همسر سپیده در صحنهای که او را به باد کتک میگیرد، گله داشت. هر تماشاگری اذعان میدارد که بیعقلی یک زن چگونه میتواند یک جمع را به خطر بیندازد و شوهری را به مرز جنون بکشاند! سپیده حتی در پایان میپذیرد که با دروغ گفتن و کتمان حقیقت نزد نامزد الی، بر مواضع نابحق خود پافشاری کند.
«جدایی نادر از سیمین» بهترین و در عین حال به ظن نگارنده «ضد زن»ترین فیلم فرهادی است! از حرکت اولیه سیمین (لیلا حاتمی) که تصمیم میگیرد خانوادهاش را از هم بگسلد، فقط بهخاطر اینکه شوهرش حاضر نیست همراه او به خارج از کشور مهاجرت و از وظیفه پرستاری از پدر سالمند و ناتوان خود شانه خالی کند، تا حرکت راضیه (ساره بیات) پرستار پدر سالمند، که بدون اطلاع همسرش مشغول به کار میشود، با اینکه میداند که او این انتخاب را برنمیتابد. انتخاب سیمین خانواده را چنان فلج میکند که شوهر مجبور میشود برای رفع نیازهای روزمره برای پدر خود پرستار استخدام کند و استخدام پرستارِ پنهانکار، به دعوا و درگیری و بعد سقوط او از پلهها و سقط جنین و… میانجامد؛ تا این پیام ضمنی را انتقال دهد که اگر زن سر خانه و زندگی خود بماند، همه چیز سرجایش است، اما همین که پای خود را از خانه بیرون بگذارد، با خرابکاریهای خود دردسرآفرین میشود!
اما بیانصافی و کملطفی فرهادی به زنان در «گذشته» به اوج میرسد. مارین (برنیس بژو) به قدری آشفته و بیعقل است که گویی در زندگی نهچندان طولانی خود، کاری نکرده جز اینکه پیوندهایی غلط و نامرتبط با مردان مختلف از ملیتهای مختلف ایجاد کند، بدون آنکه به آنچه از گذشته به جا مانده، توجه کند یا اینکه نگران آینده باشد. این زن، درنهایت آدمی بیتدبیر و وابسته و خودخواه و غیراخلاقی معرفی میشود که بر پایه خواستهها و هوسهای خود دیگران را بازیچه قرار میدهد. و البته احمد (علی مصفا) همسر دوم او مرد باغیرت و باوجودی معرفی میشود که چون فرشته منجی از راه میرسد تا نهتنها همسر در آستانه طلاقش را نجات دهد و هدایت کند، بلکه به فرزندان این و آن هم سر و سامان ببخشد و این میان فرهادی حتی این فرصت را به تماشاگر نمیدهد که از او بپرسد چرا چهار سال پیش همسر خود را ترک کرده و به ایران رفته و حالا بعد از این مدت واقعا انتظار داشته همسرش را در حال بافتن پولیوری برای او در انتظارش باز بیابد؟!
فیلمهای فرهادی را بیشتر از آن دوست دارم که نگاهش به زن از شدت علاقهام کم کند. میتوانم بدون فکر کردن به نگاه غیرمنصفانه و واپسگرایانهاش به زن باز هم بارها و بارها فیلمهایش را تماشا کنم و از اینکه سینمای ما او را دارد، به خود افتخار کنم. اما وقتی پای بررسی نقش زن در سینمای فرهادی در میان باشد، نمیتوانم از غرضی که در بازنمایی زن در سینمای فرهادی وجود دارد، گله نکنم. فیلمهای فرهادی اگر چرخ درامشان با نیروی خرابکاریهای زنان ضعیف و خودمحور نچرخد هم میتوانند همانقدر زیبا و چالشانگیز باشند.
ماهنامه هنر و تجربه