پشت ماه گرفتگی

 

سینماسینما _آیدا رمضانی :خسوف از معدود سریال های شبکه خانگی ست که تا انتها دنبال می کردم ..چون به کف مطالباتم پاسخ میداد .دست کم بوی زهم سفارشی بودنش شامه را آزار نمی داد. می توانست سریال به مراتب بهتری باشد اما به نظر در دام همان الگوی ناموفق سریال سازی گرفتار شده : شروع خوب ،ادامه کشدار و پایان ناگهانی و پندآموز ..
پرداختن به کیفیت مجموعه خسوف از حوصله این مطلب خارج است ،اما بی انصافی است که بیننده این سریال باشید و از طراحی دو نقش و بازی خوب دو بازیگر آن به سادگی عبور کنید. علی عمرانی بازیگر توانمند تاتر و سینما و تلویزیون و پوریا رحیمی سام که پیش تر در احتمال باران اسیدی و زالاوا خوش درخشید.
در برخی کامنت های مردمی مواضع تندی نسبت به بازی علی عمرانی به چشم می خورد که اتفاقا به دلیل فهم و اجرای درست نقش ،این حجم از خشم نثارش شده .او تمام تجربه ودانشش را در شکل گیری کاراکتر رضی به کارگرفته ،شخصیتی منفور و کفتار صفت که در غالب صحنه های فیلم مشغول نشخوار کردن غذااست ؛ نشانه ای آشکار و هوشمندانه از حرص و ولع سیری ناپذیری که در حال بلعیدن داشته های دیگران است و به شیوه ماکیاولیستی برای رسیدن به منافع بیشتر دست به هرکاری می زند.او تکه کلام خاصی دارد و با نیشخندی که بر گوشه لبش نقش بسته ادایش می کند .با شوخ طبعی و خونسردی ظاهرش طبع بیرحمانه باطنش را پنهان می کند .آرام آرام و به تدریج سناریوهای شومش را اجرا می کند .به ظاهر دوست و شریکی خدمتگزار است اما دشمنی قدیمی ست . با طمانینه قدم می زند،عمیق و نافذ نگاه می کند و به سادگی آدم می کشد.

از آن سو با شخصیتی به نام علیرضا روبرو هستیم
آدمی به ظاهر مهربان و آرام و البته دهن لق که برای اطرافیانش دلسوزی می کند تا گره از مشکلاتشان باز کند اما در واقعیت برای دیگران دردسرساز و البته سرنوشت ساز می شود. پشت این صورتک آرام، مردی سرشار از انباشتگی ها از کودکی تا بزرگسالی ست ،کینه ای دیرینه از نزدیکانش دارد که حضور و حقوق انسانی اش را نادیده گرفته اند. او با سکوتی معنا دار در تمام داستان بار خشم و نفرت درونی اش را به دوش می کشد، اما در انتها آستانه تحملش به مرز انفجار می رسد و شعله های خشمش دامن خاطیان را می گیرد ،ساخت و پرداخت چنین شخصیت پیچیده ای ،با درون و بیرونی متفاوت کار دشواری ست.اما پوریا رحیمی سام با انتخاب شیوه ای خاص در زبان بدن و گفتار و اجزای چهره اش نقش را به درستی ترسیم می کند. یکدست درآوردن جنس بازی در طول یک سریال طولانی مدت می تواند به مراتب سخت تر از ایفای نقش در یک فیلم سینمایی باشد. او حتا یک پلان هم از نقش مونوتونش بیرون نمی زند، چهره و صدا و حرکات بدنش فالش نمی شود… و آنقدر آرام و آرام وبطئی در ساختن کاراکتر علیرضا و رسیدنش به مرز عصیان پیش می رود که واکنش متفاوت او در پایان ماجرا با وجود غیر قابل انتظار بودنش پذیرفتنی ست .لنگیدن او به واسطه حادثه ای طراحی شده در قصه ،نقطه عطف اجرای نقش علیرضاست. این لنگ زدن ها آنچنان تاثیرگذارست که انگار با هر قدم به روز موعود انتقامش نزدیکتر می شود.

شباهت این کاراکترها ، نقابی ست که بر چهره دارند و هریک با جنسی متفاوت طراحی واجرا شده اند.کیفیت این دو بازی سهم عمده ای درباور پذیری نقش ها دارد .نقطه قوتی که در پردازش و بازی سایر شخصیت ها دیده نمی شود و همین امر سبب می شود بیننده با فاصله دورتری از آدمهای اصلی داستان بایستد.

این مجموعه روایت نقاب هایی ست که بر چهره ها سایه افکنده ..سایه ای که نمیگذارد انسان آنچنان که هست نمودار شود.مثل سایه ای که زمین برماه می اندازد ؛ در حالت خسوف.

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 174369 و در روز جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 12:43:44
2025 copyright.