فیلمنامه «خجالت نکش» توسط رضا مقصودی و خانم افرا جورابلو نوشته شده است. این فیلم نخستین تجربه کارگردانی مقصودی است. مقصودی پیش از این بهعنوان یک نویسنده در سینما و تلویزیون شناخته میشد و نویسنده آثار موفقی چون «لیلی با من است» بوده است. به همین مناسبت با رضا مقصودی، کارگردان فیلم «خجالت نکش» گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
چه شد که از نویسندگی، وارد کارگردانی شدید؟
من هم به فیلمنامهنویسی و هم کارگردانی علاقه مندم. البته در بخش فیلمنامهنویسی در جاهایی آسیب دیدم. مخاطب فیلمی را میبیند و سپس از نویسندهاش سؤال میکند که آقای نویسنده، چرا این فیلمنامه را اینطور نوشتهاید. من پاسخ میدهم که شما بیا و فیلمنامه مرا بخوان و قضاوت کن، نه آن فیلمی که دیدهای.
پس خروجی با فیلمنامه متفاوت است؟
بله! اساساً یکی از مشکلات ما در سینما همین است. اتفاقاً مشکلات در مرحله تولید پیش میآید؛ مشکلات مربوط به بعد از نگارش فیلمنامه است.
ممیزی یا اعمال نظر فیلمساز علت این مشکل است؟
ممیزی است، مشکلات تولید است، کمبود امکانات، برآورد اشتباه تهیهکننده، کست اشتباه تهیهکننده است. کارگردان ممکن است دوست نداشته باشد و اصلاً فیلمنامه را به چیز دیگری تبدیل کند. برای مثال کارگردان فیلم «من سالوادور نیستم»، صراحتاً در تلویزیون اعلام کرد که در فیلمنامه دست برده است.
فیلمنامهنویس کاری از دستش برنمیآید؟
با این مشکل هیچ کاری نمیشود کرد. تنها کاری که میشود کرد این است که نویسنده بخواهد اسمش را در تیتراژ نزنند. حذف نام از تیتراژ کار درستی نیست چون با وجود اسم در تیتراژ، برای شما سؤال پیش میآید و به سراغ من میآیید؛ من هم حرفهایم را کامل میگویم. یعنی من ترجیح میدهم که این طور مبارزه کنم و به نوعی مخالفت و اعتراضم را اینگونه بیان کنم. واقعیت این است که وقتی نویسنده، فیلمنامهاش را واگذار میکند باید آمادگی هرگونه تغییر در آن را داشته باشد. نباید انتظار داشته باشد خروجی نهایی فیلم عین همان چیزی شود که فکر میکرده است.
این اتفاق غیرحرفهای نیست؟
در شکل حرفهای و صنعتیاش، معمولاً در فیلمنامه دست برده نمیشود. اگر هم بشود بسیار جزیی است. آنها سیستم تولیدی دارند که برای مثال ممکن است چند کارگردان به طور همزمان یک سریال را کارگردانی کنند. آنها با هم سریسازی میکنند. فیلمهای هنریشان که ساخته میشود، کارگردان و فیلمنامهنویس باهم مذاکره و نهایتاً به توافق میرسند.
کارهایی داشتهاید که کارگردانها در آن دست نبرده باشند؟
بله، برخی از کارها اینطور بودهاند. برای مثال «لیلی با من است» یا «مهر مادری» خوب بودند. یکی دیگر از فیلمهای آقای کمال تبریزی هم که با ایشان همکاری کردم همینطور بود. فیلمی تلویزیونی به کارگردانی آقای مهرداد خوشبخت هم داشتم که مناسب بود. متأسفانه تعدادشان خیلی کم است. طوری شده که این اتفاق به یک روند معمول تبدیل شده و نویسنده اعتراضی هم نمیتواند داشته باشد. انگار همه پذیرفتهایم که وقتی فیلمنامه در مسیر تولید قرار میگیرد، در مراحل مختلف دچار تغییرات میشود. البته حجم این تغییرات متفاوت است.
و این مسائل باعث ورودتان به فیلمسازی شد؟
برمیگردم به سؤال نخست شما که بیجواب ماند. مجموع مسائلی که گفتم به همراه سوابقم در بخشهای مختلف سینما باعث ورودم به کارگردانی شد. سالها پیش کارگردانی فیلم کوتاه را تجربه کرده بودم و در کنارش دستیاری کارگردان هم کرده بودم.
کارگردان شدن وسوسهتان کرد!
قبول دارم که عدهای اینطور هستند. راستش شاید خودم هم این وسوسه را تجربه کرده باشم! منتها به نظرم باید به سوابق هرکس مراجعه کرد. من ۲۵سال پیش فیلم کوتاه ساخته بودم. دستیار کارگردانی کردم و حتی صدابرداری فیلم انجام دادم. تدوین، مدیریت تولید و تدارکات را تجربه کرده و در فیلم عبور کمال تبریزی طراح صحنه بودم. پس من به جز بازیگری تقریباً همه بخشهای سینما را ورود کردهام. در آن زمان گمان میکردم که میتوانم در فیلمنامهنویسی موفق بشوم و به همین خاطر عمرم را پای آن گذاشتم. به مرور دیدم که دارم از طرف دیگری آسیب میبینم. همه سؤال میکردند که «من سالوادور نیستم» را تو نوشتهای؟! حالا باید کلی توضیح میدادم که علتش چیست.
و چرا سوژه خجالت نکش؟
راستش دنبال این بودم که وارد عرصه کارگردانی بشوم. این موضوع به خیلی سال پیش بازمیگردد و جدید نیست. این که بخواهی با هرفیلمنامهای وارد کارگردانی بشوی، کار دشواری است. باید تهیهکنندهای را پیدا و سپس قانعش کنی که باید این فیلم ساخته شود. او به تو اعتماد بکند و کار را شروع کنید. بهترین کار ممکن استفاده از تجربهام بود. عمده تجربه من در کار کمدی است. آقای سید امیر پروین حسینی بسیار آدم باتجربه و باشعوری است. به من اعتماد کردند و پذیرفتند که به روی آن سرمایهگذاری کنند.
چطور شد که روستا بستر قصه فیلم شد؟
جرقه ایده اولیه فیلم که به ذهن خانم جورابلو رسید تقریباً نمونه واقعی داشت که عمده آنها مربوط به روستا بود. این اتفاق در فضای روستایی بیشتر رخ میدهد. محدودهای را بهعنوان یک نمونه از جامعه انتخاب کردیم و در عین حال، روستا جایی است که در سینما به آن کمتر اشاره شده و میتوانست جذاب باشد. البته اگر در فصل بهتری فیلمبرداری را انجام میدادیم خروجی از این هم بهتر میشد که متأسفانه به دلیل محدودیتهای تولید این امر ممکن نشد.
این سوژه بستر خوبی برای کشیده شدن به سمت ابتذال دارد؛ چه کردید که به آن مسیر نروید؟
دلیلش مراقبت شخصی خودم است. اساساً مراقبم که از دایره اخلاق خارج نشوم. این روحیه شخصیام است و کاری به دیگران ندارم. تلاش میکنم که از خودم مراقبت کنم و این که پرسیدید به دلیل حال شخصی خودم است.
حالا که فیلم اکران شده؛ از سوژه، کست و اصولاً ورودتان به کارگردانی راضی هستید؟
همیشه وقتی فیلمی ساخته میشود، احتمالاً بعدش فیلمساز حس میکند که میتوانست برخی کارها را انجام دهد یا برعکس، برخی مسائل را انجام ندهد. این یک اتفاق طبیعی است. از خروجی فعلی فیلم راضیام و گمان میکنم حدود ۸۰درصد از آن چه که میخواستم به نتیجه رسیده است.
اکران نوروز فیلمتان تصمیم غلطی نبود؟
اگر در مرحله نخست اکران نوروز بودیم شرایط متفاوتی داشتیم. متأسفانه در مرحله دوم افتادیم و در این مرحله اتفاق بدی رخ داده و تعداد زیادی از فیلمها حاضر نیستند از اکران خارج شوند. ترافیک فیلمها در اکران، سالنهای محدود، ماه رمضان، امتحانات مدارس، مسائل سیاسی بینالمللی و همه اینها درکنار هم باعث میشود که به آن هدف اصلیتان به طور کامل نرسید ولی با این حال من خوشحالم مردمی که فیلم را دیدهاند، از آن راضیاند و من کامنت منفی در این باره ندیدهام.
با پخش مسابقات فوتبال در سینما موافقید؟
به شدت با این اتفاق مخالفم. مگر فیلمهای ما در استادیوم نمایش داده میشود؟ بحث من این است که هرچیزی یک جایی دارد. شما میتوانید فوتبال پخش کنید ولی نباید جای دیگری را تنگ کنید. از سهم دیگران کسر نکنیم. در جاهای مختلفی میتوانند این کار را بکنند. مگر قبلاً در زمان انتخابات نکردند؟ کم کردن از سهم دیگران کار درستی نیست.
صبح نو