«حکم سلطنتی چاخانپاخان» و «جستوجوی جوجهتیغی جادویی» از مجموعه رمانهای کودکانه «بمبوگند و صورتکچاپی»! نوشتهی جان دوئرتی و ترجمهی ساسان گلفر منتشر شدند.
به گزارش سینماسینما، این مجموعه کتابهای چاپ دانشگاه آکسفورد از جمله تمثیلهای سیاسی ساختارشکنانهای هستند که از تاریخ و جغرافیای انگلستان و جنگ رزها گرفته تا تاجوتخت ملکه و نهادهای نظامی و قانونی و آنارشیستها و محافظهکاران و حتی برگزیت را به ریشخند میگیرند.
در جایی از کتاب «حکم سلطنتی چاخانپاخان» میخوانیم:
برای آنکه علت این امر را بدانیم، باید به دورانی در تاریخ برگردیم که به جنگ رُزها مشهور است. در قرن پانزدهم در انگلستان جنگی بر سر تاج و تخت به راه افتاد. شاه ریچارد سوم و شاه هِنری هفتم با هم کلکل داشتند و هرکدامشان خودش را پادشاه واقعی کشور میدانست. بالاخره دو نفری با هم توافق کردند که بهترین راه برای آنکه بفهمند حق با کیست، این است که صدها و هزاران مرد را به میدان بفرستند تا به ضرب اشیای نوک تیز بزنند همدیگر را آش و لاش کنند.
این بخش از تاریخ را همه میدانند اما نکتهای که بیشتر مردم نمیدانند، این است که مرد سومی هم وجود داشت که فکر میکرد خودش پادشاه است. این مرد که البته اسمش یکمقدار هم زنانه بود، شاه ایزابل گیج و ویج نامیده میشد که مدام خودش را در میدانهای جنگ نخود هر آش میکرد و سعی میکرد هر جور شده سری توی جنگها در بیاورد. مشکل این بود که شاه ایزابل اصلاً از جنگ و این قبیل چیزها سر در نمیآورد و هیچ چیز بلد نبود و به قول معروف هِرّ را از بِرّ تشخیص نمیداد و خودش و سربازانش کارشان آخر به اینجا میکشید که راه میافتادند و عربده میکشیدند و چنین چیزهایی میگفتند: «آهای شست پات توی چشمت نره! سرِ اون شیء نوک تیز رو بگیر پایین! ممکنه بزنی چشم و چار یه نفر رو کور کنی، حواست کجاست؟!»
کار این پادشاه و سربازانش حس و حالی ایجاد میکرد شبیه موقعی که یک سگ کوچولو سعی کند توی مسابقهی فوتبال شرکت کند. خودتان حدس بزنید مسابقهی فوتبال چه شلم شوربایی میشود. سگ البته هیچ شانسی ندارد که در مسابقهی فوتبال برنده شود، اما ادامهی بازی را برای همه سخت میکند. عاقبت، شاه ریچارد و شاه هِنری به این نتیجه رسیدند که تنها راه برای آنکه بتوانند راحت بجنگند و همدیگر را قیمهقیمه کنند، این است که یک قلمروی پادشاهی کوچولو موچولو در اختیار شاه ایزابل بگذارند که مال خودش باشد و برود حالش را ببرد، به شرط آنکه قول بدهد دیگر آن دور و برها پیدا نشود و موی دماغ جنگجویانشان نشود.
قلمروی پادشاهیای که به او دادند، همانطور که خودتان حدس میزنید، همین کرفافل کبیر بود که در آن زمان درست در نوک شبهجزیرهی کورنوال قرار داشت؛ اما به محض آنکه شاه ایزابل تاجگذاری کرد و خود را پادشاه خواند، شاه هِنری نصفهشب که همه خواب بودند، پاورچین پاورچین خودش را رساند به سرِ شبهجزیره، به هر جان کندنی بود زمین را ارّه کرد تا جدا شود و با پا هلش داد تا روی آب برود و جزیره شود. شاه ریچارد هم دلش میخواست کمک کند، نه که نمیخواست، اما چون در جنگ شکستخورده بود…
حکم سلطنتی چاخانپاخان، نویسنده: جان دوئرتی، مترجم: ساسان گلفر، انتشارات پرتقال، تهران، زمستان ۱۳۹۹، ۱۹۶ صفحه، قیمت: ۳۹۰۰۰ تومان
جستوجوی جوجهتیغی جادویی، نویسنده: جان دوئرتی، مترجم: ساسان گلفر، انتشارات پرتقال، تهران، زمستان ۱۳۹۹، ۲۰۰ صفحه، قیمت: ۳۹۰۰۰ تومان