از همان قصههایش با آقای مجری و ژولی پولی تا روزی که برایمان از «سلام الاغ عزیز»ش میخواند همراهش بودهایم تا همین امروز.
همین امروز که با دیبی و گاوی و فامیل دور، عید به عید به اسم همراه کردن بچههایمان، باز خودمان را با کلام مسخکننده حمید جبلی و دستان جادویی زندهیاد دنیا فنیزاده میبرد به رویاهای کودکیمان.
رویاهایی که با آنها به این سن رسیدیم و امروزمان نمیدانیم چقدرشان بدل به حقیقت شدند و چقدر به کابوس و حسرت.
همه اینها در ذهنمان هست تا وقتی حمیدخان مدرسی بنویسد دکور کلاه قرمزی را جمع کردند، دچار حسرتی به اندازه غم عصرهای جمعه شویم.
اما آنچه من یکی برایش با ایشان همراه نمیشوم جملهای است که او در ادامه متنش نوشته. اینکه احتمالا دکور کلاه قرمزی و پسرخاله هم میرود تا برسد به دست هندوانه فروشی در حوالی شهریار و مثل دکور برنامه «نود»، سرنوشتش تبعید به زبالهدان خاطرات باشد. اینکه این تهیهکننده محترم بخواهد حس نوستالژیکمان را با ماجراهای پیش آمده به «نود» گره بزند.
بله عادل هم با برنامه «نود» برای نسل ما یک میراث معنوی است. درست مثل عروسکهای شما. با تعطیلی «نود» هم قلبمان شکست.
برای تلویزیون حتی بحران مشروعیت ایجاد شد ولی تفاوت بسیاری است بین تعطیلی «نود» با آنچه امروز مدیران تلویزیون و سازندگان کلاه قرمزی را در این نقطه قرار داده است.
عادل هیچگاه با مدیرانی که امروز کنارش گذاشتهاند وارد اختلاف بر سر درآمدها نشد. اینکه آگهیها و درآمدها چطور تقسیم شوند، مساله عادل فردوسیپور و محل مناقشهاش با تلویزیون نبود.
او مثل یک کارمند تمام قوانین کارمندی را اجرا می کرد تا برنامهای بسازد که همان است که مردم میخواهند.
آنچه ماجرای برنامه «نود» و حتی دکورش را برای مردم تلخ میکند، حذف یک برنامه محبوب است که فقط به خاطر ارادهای شخصی کنار گذاشته میشود. درحالی که برای تنبیه فردوسیپور بیتردید صدها مدل وجود داشت اما در مورد ماجرای کلاه قرمزی و پسرخاله، ماجرا اختلاف بر سر سهمهاست. دعوایی مادی که میشد در نقطهای با سودی کمتر یا بیشتر بر سرش توافق کرد.
توافقی که نگذارد آن عروسکهای دوستداشتنی به آرشیو نمور عروسکهای رسانه ملی تبعید شوند یا مثل ماجرای جنابخان، هویتشان را از دست بدهند. اتفاقی که هیچکدام از طرفین نخواستند رخ بدهد و در نهایت شد آنچه نباید میشد.