پژمان کریمی در کیهان نوشت :
«انقلاب اسلامی ایران» به مثابه اندیشه یا صریحتر و درستتر بگوییم؛ به منزله مکتبی اندیشگی و گفتمانی است. بر پایه و بر بستر چنین مکتبی است که «جمهوری اسلامی» بهعنوان «نظریه- ساختار- حکومت» شکل و مبنا یافته است. بن مایه و شالوده و مختصات انقلاب اسلامی نیز؛ خود برآمده و بر شده از دین الهی اسلام است چنانکه اگر گزارههای معرفتی و آموزهها و فقه اسلامی را از مکتب یادشده، نادیده انگاریم؛ در عالم واقع، پدیده و داشتهای با نام «مکتب انقلاب اسلامی» بجا نمیماند! پس؛ بنابر چیستی و ماهیت روشن، بیبدیل و مثال زدنی انقلاب اسلامی و در پی آن جمهوری اسلامی است که میتوان حکم داد: انکار انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به اعتبار- به ترتیب- مکتب اندیشگی و گفتمانی و نیز نظریه- ساختار- حکومت؛ آگاهانه و ناآگاهانه یا خواسته و ناخواسته؛ نه تنها انکار جامعیت دین الهی اسلام است بلکه در ذات این انکار جاهلانه؛ معاندت با دین الهی نهفته است! از این رو هم؛ یک فرد نمیتواند در مقام ادعای مسلمانی بایستد و در عین حال؛ به ضرورت برپایی حکومت اسلامی، ظلمستیزی، یاری مظلوم، امر به معروف و نهی از منکر، ایثار، جهاد، شهادت، حجاب و… بیاعتنا بماند و کلیت دین را در انجام مناسک فردی و در کنج خانه و محدوده مساجد و انزوای اجتماعی و قائلیت به پلورالیسم دینی و اجتماعی و سیاسی، جستوجو و خلاصه کند! از همین منظر است که سادهاندیشانه و گاه آگاهانه اما منافقانه، احکام جدایی عرصههای مختلف از دین توجیه و صادر شده است: «جدایی دین از سیاست»، «جدایی دین از فرهنگ»،«جدایی دین از هنر»، «جدایی دین از علم»، «جدایی دین از ورزش»، «جدایی دین از اقتصاد»! و اینها همه یعنی تحریف دین، سرکوب دین، نگاه به تلاشی دین و کلاه بزرگ بر سر سادهلوحانی که در سایه مصیبت جهل و جمود فکری، آفت ولنگاری و بیماری تنبلی، در پی پوستهای از دین و مذهب بیتکلیف، سرگشته میدان وجود خودند!
در ساحت فرهنگ و هنر کشورمان کم نیستند کسانی که با بهره یا رساتر عرض شود با سوءاستفاده از هنر و شهرت کذایی خود تفسیرها و معناسازیهای بیمبنا از دین و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی دارند و تلاش میکنند- به سهم خود- دین و نظام دینی را یکسره و توامان هدف ضربه قرار دهند. به همین راستاست که گزاره «من حکومتی نیستم» در ادبیات طیف یاد شده؛ پربسامد و پرکاربرد دیده
میشود.
مدتی پیش یکی از عناصر مدعی هنر و بازیگر با حکومتی خواندن رسانه ملی، به روشنی نسبت به کار در عرصه تولیدات صداوسیما، اعلام انزجار کرد. این رفتار سبکسرانه در حالی بود که وی:
اولا از طریق حضور در تولیدات طنز و شبه طنز رسانه ملی نامی و موقعیت مالی یافته است. دوم، برای کار در عرصه سیما هیچ پیشنهاد مطلوبی را رد نکرده است. ممکن است پرسیده شود که این بازیگر زن بدچهره چرا بعد از سالها همکاری با رسانه ملی ناگهان آن را حکومتی یافته است و از حضور در این رسانه حکومتی، دچار انزجار شده است؟ چرا پیشتر به درک و مکاشفه و احساس کنونی نرسیده بود؟
باید گفت: اینگونه آدمها و عناصر، همواره نقاب بر چهره دارند. آنها کاری انجام میدهند و حرفی به زبان میرانند و درکی و دیدگاهی را پیش نظرها مینهند که به نفعشان است. برای اینان، تا دیروز بازی در رسانه ملی افتخار و همدلی و همراهی با مخاطب توصیف میشد و حالا سرپوش گذاشتن به خدمات رسانه ملی و حکومتی خواندن آن، همراهی و صداقتورزی با مخاطب معنا میگردد.
باید بدین افراد گفت:
«بله… رسانه ملی رسانه حکومتی است، رسانه «جمهوری اسلامی» است، تنها رسانهای است که خدمتگزاران متدین و متعهد آن یک تنه در برابر ۳۰۰ شبکه معاند فارسیزبان و غیرفارسی زبان
ایستادهاند و از دین وانقلاب و مردم ایران دفاع میکنند. رسانه ملی حکومتی است، یعنی وابسته به همان حکومتی که از انقلاب مردم برخاسته است، همان حکومتی که حکومت الله است و مجری قوانین دین آسمانی! رسانه ملی حکومتی است اما نه حکومتی که ترویج شهوات و اصالتدهی به حیوانیت را فضیلت میخواند و القا میکند و سیاست را بازیچه و ابزار دنیاخواهی و دنیاداری معرفی میسازد… نه حکومتی دستنشانده قدرتهای شیطانی و نه حکومتی که بر شده احزاب و گروههای سیاسی ضد مردمی و ضد دینی و به تعبیری «صاحبان زر و زور» است. اگر حضور در چنین رسانهای مایه اندوه و «دلآشوب» شماست، چرا این رسانه را رها نمیکنید؟ چرا در پیش چشم مردم رسانه ملی را مطرود میدانید اما در نهان برای دریافت نقش، خود را تحقیر میکنید؟
شما به حدی کوچک هستید که اگر چند ماهی در قاب رسانهها دیده نشوید، دچار روانگسیختگی حاد میشوید و در برابر دوربین تلفن همراهتان به بهانههای گوناگون و دمدستی، به زمین و زمان ناسزا میگویید، نظربافی میکنید و درون تهی خود را برملا میسازید.»
به هر روی؛ شما مخاطب گرامی مطمئن باشید؛ کسانی که به صدا وسیما میتازند، همزمان با تاختن، برای بیشتر دیده شدن در آینه رسانه ملی، تلاش وافر دارند. چون اغلب میدانند در بیرون از حدود جغرافیایی ایران، نه کسی آنها را میشناسد، نه بهعنوان هنرمند برای کسی و رسانهای فرامرزی رسمیت دارند. اینان برای معاندان ابزاری هستند که در ظرف زمانی محدودی شانس خودنمایی مییابند. اینان در نقش یک پادوی فرهنگی سیاسی معاندان هم نیستند. آنها بیجیره و مواجب؛ برای بدخواهان، به بیگاری مشغول هستند؛ بیگاری فرهنگی و سیاسی!