سینماسینما، محمد حقیقت/ پاریس: به مناسبت انتخاب شدن فیلم «دشت خاموش» در بخش اصلی جشنواره ونیز( قسمت مسابقه، افق ها) با کارگردانش آقای احمد بهرامی از طریق مجازی به گفتگو نشستیم.
آقای احمد بهرامی، من مدتی پیش فیلم شما را دیدم و بسیار آن را پسندیدم. استیل زیباشناسانه آن، و ریتم میزانسن، برایم کمی یادآور فیلمهای بلا تار مجارستانی است. از سوی دیگر از نظر محتوائی، نگاه شما به زوایای دقیق زندگی کارگران کوره های آجرپزی متمرکز است، که رو به نابودی کامل گذاشته و کارگرانش در یک دور تکراری و شرایط نامساعد اقتصادی و استثمارشده توسط مالک آنجا، گیر کرده اند و در نهایت مجبور به ترک آن محل میشوند.
در ابتدا بگویم که برای من تاثیرپذیری ابتدا با سهراب شهیدثالث بخصوص «طبیعت بیجان» شروع میشود، با عباس کیارستمی ادامه پیدا میکند و با بلا تار به اوج میرسد. ما در خود ایران استادانی مثل شهید ثالث داشته ایم و کسانی دیگر مثل گلستان، مهرجوئی و غیره. ما مدیون این کارگردانان هستیم.
قبل از شروع ساخت فیلم سینمایی، آیا تحصیلاتی در این زمینه داشته اید و آیا دستیارکارگردانی و غیره کرده اید؟
من از سن خیلی کم یعنی ازسال ۱۳۷۰ در سینما جوان کرج کار کردم که آن موقع ۱۷-۱۸ ساله بودم و همانجا به طور گروهی با دیگر دانشآموزان فیلم های کوتاه میساختیم. بعد از آن در تهران به دانشگاه سینمائی رفته و در رشته کارگردانی تحصیل کردم. البته به تئاتر هم علاقه داشتم و هنرهای نمایشی هم مورد توجه ام بود. من به طور جدی، بعد از لیسانس سه کار کوتاه کارگردانی کردم و البته چند فیلم مستند هم برای تلویزیون کار کردم و مدتی در آنجا مشغول به کار بودم.
اولین فیلم بلند سینمائی شما، «پناه» را در کویر و درباره یک پسر بچه ساختید که گردشگران را در آن منطقه راهنمائی میکند. فیلم در بازار جشنواره کن ۲۰۱۷ نمایش داده شد و سپس در جشنواره مدیترانه کن نمایش رسمی داشت. دومین فیلم بلند همین «دشت خاموش» است که با عوامل حرفهایتری ساخته شد که داستان آن در یک کورهپز خانه در جنوب تهران میگذرد. درباره کورهپز خانه ها قبلا هم فیلمهائی چه مستند و چه داستانی مثل فیلم خوبی از ابولفضل جلیلی «رقص خاک» ساخته شده بود. چه چیز خاصی در انتخاب چنین سوژه ای نظر شما را جلب میکرد که به سراغ آن رفتید؟ آیا کار تحقیقی هم در این زمینه به عمل آوردید؟
در حقیقت پدرم سی سال کارگر یک شرکت بود. من دائم زندگی کارگرها را میدیدم. همیشه دوست داشتم در مورد زندگی آنها فیلمی بسازم. من درباره این تیپ آجرپزی ها بیشتر از ششصد تحقیق مجازی کردم. کتاب هائی نیز مطالعه کردم و حدود ۱۰۰ کوره آجرپزی را از نزدیک رفتم و دیدم. بیش از یکسال به مراکز مهمی از این رده سر زدم و با آدم های آنجا صحبت کردم. برای نوشتن سناریو البته نکاتی را برای سینمائی کردن، به آن اضافه کردم.
فیلم با صحنه زیبائی شروع میشود که سرکارگر، که مورد اطمینان ارباب هم است، برای کارگران یخ می آورد و بین آنها تقسیم میکند. او چهل سالی است که در این کوزهپز خانه کار میکند و بارها می بینیم، که همدل و یار غمخوار کارگران است که در شرایط خیلی سخت کار میکنند. آیا میشود تفسیر کرد که این کارگران که برده وار درحال کارکردن هستند، نیاز به آب برای ادامه زندگی دارند؟
از نظر تصویری برایم جالب بود فضائی که آنها در آن تابستان داغ کار میکنند را با نشان دادن چکه های آب که بر زمین میخورد، القا کنم؛ این زمین و خاکی است که قرار است با آن خشت درست کنند، روزی آنها از همین خشت زدن ها به دست میآید. به هرحال انتخاب چنین صحنه ای تاثیر بصری ویژهای می گذارد. یک نکته را باید بگویم؛ این که دوست داشتم فیلم بدون تاریخ و مکان باشد، اما این نکته هم هست که آدم ها به فارسی صحبت میکنند، لباسهای آنها ایرانی است، ولی نگاه اصلی ام روی دهه پنجاه در ایران بوده است. امیدوارم هرکس برداشت درست خودش را داشته باشد چه از نظر تاریخی و غیره .
جدا از میزانسن و فیلمبرداری خوب و همچنین بازی ها، دیالوگ نویسی، خوبی هم فیلم دارد. البته فقط مونولوگ های ارباب در حضور کارگران است که هربار که آنها را جلو دفتر خود جمع میکند، همان چیزها را تکرار میکند. در درجه اول، بیننده تیزبین با خود فکر میکند، چه بهتر بود، اینقدر این حرف های تکراری را، سازنده فیلم دراثرش نمیگذاشت، اما این تکرار همچون که در آثار شهیدثالث دیده بودیم، در پایان معنی پیدا میکند.
این ارباب هم خود لای چرخ دندهایست که به نوبت لای چرخ دنده های دیگر گیر کرده و دائم باید به کارگران خود وعده سرخرمن بدهد، همانطور که سیاستمداران دائم همان وعده ها را برای مردم تکرار میکنند. حتی روشنفکران ما هم گرفتار تکرار کردن هستند. از طرفی کلا در جامعه هم شاید صد سالی است که گرفتار این تکرارها و تکراری حرف زدن ها هستیم. مثل یک دایره ای شده که رو به جلو نیست، دائم دور خود میچرخد. در واقع این ایده از آنجا آمده است.
در ورژن قبلی فیلمتان که من مدت ها پیش دیده بودم، زمان فیلم، بیش از دو ساعت بود و حالا این ورژنی که در جشنواره ونیز پذیرفته شده، یک ساعت و چهل و دو دقیقه است. در این مورد اگر علاقه مند هستید توضیخی بدهید. البته میتوان برای خوانندگان مطلب اشاره به این داشت که در طول سالها، بسیار پیش آمده، که برخی از کارگردان ها، با مشورت ها، دوباره دست به مونتاژ فیلمشان میزنند که نمونه های بسیاری هم وجود دارد، ازجمله «عصر کولی ها» ساخته امیرکاستاریکا، و ده ها فیلم دیگر. این مورد درباره سینمای ایران هم رخ داده بود، مثلا فیلم «زندگی و دیگرهیچ» ساخته عباس کیارستمی درکاتالوگ جشنواره فجر سال ۱۹۹۲، با مدت زمان ۱۰۷ دقیقه نمایش داده شد. اما با مشورت شخصی که برای کن فیلم انتخاب میکرد، ۱۷ دقیقه از آن کوتاه شد و سه ماه بعد در جشنواره کن در سال ۱۹۹۲، مدت زمان آن ۹۰ دقیقه شد. در طی جشنواره کن آن سال فیلم با استقبال بسیاری روبرو شد و دو جایزه مهم نیز به دست آورد و غیره .
حق با شماست. اگرچه صحنه هایی بود که خیلی آنرا دوست دارم، اما در مشورت با چند دوست، که آنرا دیدند، به این نتیجه رسیدیم که با همکاری تدوینگر فیلم، سحر یاوری، آنرا تدوین مجدد کنیم و امروز خیلی هم همگی راضی هستیم. مهم این است که فیلم دیده شود. در اینجا باید از آقای سعید بشیری، تهیه کننده فیلم، تشکر کنم. سایر عوامل مثل فیلمبردار (مسعود امینی) و خانم عزیزی، مشاور من، بازیگران و همگی واقعا زحمت کشیدند و از آنها سپاسگزارم.
آخرین مورد، این بود که فیلم شما، از طرف جشنواره سن سباستین، که در اروپا بسیار هم مهم است در بخش مسابقه اصلی پذیرفته شد، اما همزمان جشنواره ونیز هم خیلی علاقهمند بود که فیلم به آنها برای بخش افق ها داده شود. این بخش که مسابقه ای هم است و توسط داوران جداگانه ای به موازات مسابقه اصلی، برگزار میشود، نیز برای خود اعتباری دارد. و تاکنون از فیلمسازان صاحبنام هم قبلا فیلم گرفته بودند و فقط هم شامل فیلمهای اول و دوم کارگردانان نمیشود. چه احساسی دارید که به جشنواره ونیز راه پیدا کرده اید؟
آقای علی قاسمی، پخش کننده بین المللی، فیلم من را به سن سباستین هم داده بود و پذیرفته شده بود، اما با مشورت او و تهیه کننده، ترجیح دادیم که در ونیز شرکت کنیم و طبعتا خیلی خوشحالم. البته واقعا قصد فیلم ساختن برای جشنواره ها را نداشتم ولی به هرحال جشنواره ونیز ویترین بسیار خوبی برای دیده شدن است. آنچه جالب است اینکه فیلم دوست خوب و همکلاسی ام، شهرام مکری «جنایت بی دقت» هم در همین بخش ونیز پذیرفته شده، که به او تبریک می گویم.
درضمن دربخش مسابقه اصلی مجید مجیدی با فیلم «خورشید» نیز پذیرفته شده و کلا امسال ایران با سه فیلم در جشنواره ونیز ۲۰۲۰ که هفتاد و هفتمین دوره خود را از ۲ تا ۱۲ سپتامبر برپا میکند، حضور خواهد داشت.