ساسان گلفر: علی عباسی، فیلمساز ایرانی ساکن سوئد، جمعهشب برای فیلم «مرز» محصول مشترک سوئد و دانمارک برنده جایزه بهترین فیلم بخش «نگاه خاص» هفتادویکمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم کن شد. وی به مناسبت حضور این فیلم در جشنواره کن گفتوگویی با آنیکا فام از سایت سازمان دولتی نوردیسک- فیلم nordiskfilmogtvfond.com انجام داده است که خلاصهای از آن را میخوانیم.
این کارگردان متولد ایران اولین حضور خود در بخش «نگاه خاص» جشنواره کن را این هفته با درام رمانتیک فراطبیعی «مرز» تجربه کرده است. این فیلم سوئدی/ دانمارکی بر اساس داستان کوتاهی از جان آیوید لیندکویست (نویسنده «بگذار فرد مناسب وارد شود») ساخته شده است. تینا (اوا ملاندر) افسر گمرک است و علاقه عجیبی به ورو (ایرو میلونوف) دارد که درواقع مظنونی است که باید زیر نظر بگیرد. مسائلی که از پرونده رو میشود تمام موجودیت او را در معرض تهدید قرار میدهد.
اینکه با دومین فیلم بلندتان در میان منتخبان جشنواره کن هستید، چه احساسی دارید؟
شگفتانگیز است. بودن در کن برای هر کارگردانی مثل یک رؤیاست، اما با توجه به نوع فیلمهایی که من میسازم؛ یعنی فیلمهای خارج از روال مرسوم بازار، این نیز برایم حیاتی است که مهر تأییدی از یک جشنواره بزرگ داشته باشم. معنیاش این است که اگرچه فیلم من غیرعادی و عجیب است، اما فیلم خوبی است. این فیلم ترکیبی از ژانرهای مختلف است و من کمی نگران بودم که شاید به تصور اینکه یک فیلم فانتزی یا سرگرمی سطحی است، کنار گذاشته شود، اما خوشحالم که کمیته انتخاب کن قابلیتهای آن را دید.
هنگامی که ما برای اولینبار در سال ۲۰۱۱ در برنامه «استعدادهای نوردیک» دیدار کردیم، شما که تازه از دانشکده فیلم دانمارک فارغالتحصیل شده بودید، گفتید: «فیلم، تجربه است. شما باید آنها را در بدن خود احساس کنید، نه در ذهنتان، بلکه در ستون فقراتتان». در مورد فیلم «مرز» این نظر را چگونه قابل اعمال میدانید؟
برای من این مهم است که وقتی یک ایده را میگیرم، یک نوع دوره قرنطینه را از سر بگذرانم. بهاینترتیب ایده درون من باقی میماند و قبل از آغاز نوشتن فیلمنامه بهآرامی رشد میکند. به این نیاز دارم که کاملا در جهان پروژه غوطهور شوم. به این دلیل است که بهعنوان کارگردان بسیار آهسته کار میکنم و نمیتوانم چندین پروژه را همزمان انجام دهم یا حتی فیلمهای تبلیغاتی و ویدئو را کار کنم.
وقتی برای بار اول داستان کوتاه جان آیوید لیندکویست را خواندید، بلافاصله تمایل پیدا کردید آن را روی پرده ببرید؟
حدود ۱۰ سال پیش، یکی از دوستانم درباره داستان «مرز» به من گفت. این در ذهنم باقی ماند و بعد به من پیشنهاد داده شد که روی آن کار کنم. احساس میکردم که احتمالا هیچکس نمیتواند از آن فیلم بسازد، چون متن بسیار چالشبرانگیزی است. بیشتر در ذهن شخصیت اتفاق میافتد. من این واقعیت را نیز دوست داشتم که یک داستان جهانشمول درباره هویت است، اما با یک پرداخت ویژه.
بزرگترین چالش شما در اقتباس سینمایی چه بود و چگونه با تهیهکنندگان همکاری کردید؟
ایزابلا (اکلوف) خودش کارگردان هم هست و علاقهمند به واقعگرایی روانشناختی است، درست مثل من. چون شخصیت مرکزی زن است، ایزابلا بهتر میتوانست جزئیات پیچیدهای درباره این بنویسد که تینا چهکار میکند و چگونه واکنش نشان میدهد. تغییرات عمدهای که ما به وجود آوردیم، اضافهکردن یک پیرنگ فرعی و یک لحن تیرهتر به داستان عاشقانه است. من به سویه تاریک آگاهی بشری و به مشکلات وجودیای که مردم با آن روبهرو هستند، علاقهمندم.
کانون داستان فیلم چیست؟
این بیشتر یک داستان عاشقانه و در مورد آن است که تینا انتخاب میکند چگونه آدمی باشد و همچنین درباره تجربه بخشی از اقلیتبودن است. هرکسی میتواند با این احساس ارتباط برقرار کند؛ جایی که وجود شما به خودیخود پذیرفته نیست و شما باید به قوانینی که دیگران تعیین کردهاند، مقید باشید.
در مرحله انتخاب بازیگر آیا پیداکردن اوا ملندر، بازیگر زن سوئدی و ایرو میلونوف، بازیگر فنلاندی، برای نقشهای اصلی کار دشواری بود؟
آنها بهترینها بودند، اما من یکسالونیم برای انتخاب بازیگر وقت گذاشتم تا به آنها رسیدم! آنها واقعا بازیگران شخصیت هستند و تغییرات فیزیکی عمدهای مانند ۲۰ کیلوگرم وزن کمکردن را از سر گذراندند! آنها به معنای واقعی کلمه صددرصد بدن و روح خود را وارد نقش کردند.
فیلمبرداری در لوکیشن بهجای استودیو چقدر ضروری بود؟
برای آنکه داستان مؤثر باشد، هم به شخصیت باید اهمیت داد و هم به محیط. به همین دلیل لازم بود که بتوانیم در ترمینال کشتیها، ایستگاه پلیس و خانههای شخصیتها فیلم بگیریم. من تقریبا یک سال برای گرفتن مجوز برای شلیک در ترمینال کشتیرانی جنگیدم. در این فیلم توازنی میان افکار فراطبیعی و عرفانی و سیاسی- اجتماعی برقرار است.
به همین دلیل است که کار خود را رئالیسم جادویی میدانید… .
بله. بهعنوان یک نویسنده کارم را شروع کردهام و خیلی از موج رئالیسم جادویی نویسندگان آمریکایلاتین، مانند گابریل گارسیا مارکز و کارلوس فوئنتس الهام گرفتهام. مهمترین ابزار ادبیای که این نویسندگان مورد استفاده قرار میدهند، این است که فانتزی و واقعگرایی را ترکیب کنیم. برای دریافت زندگی و زندگی درونی نیاز به لایههای مختلف دارید. به همین دلیل رؤیاها و توهم شخصیتها به اندازه زندگی روزمرهشان واقعی است و بخشی از واقعیت آنهاست.
گام بعدی برای شما چیست؟ آیا علاقهمند به کار در مقیاس بزرگتر؛ بهعنوانمثال به زبان انگلیسی هستید؟
بعضی از کارگردانهای ساکن اسکاندیناوی که با یک فیلم دیده شدند، به ایالات متحده رفتند و کارشان به ساختن فیلمهای بسیار متوسط هالیوودی ختم شد. نمیتوانم این کار را بکنم. برای من فیلمساختن، هم لذتبخش و هم خستهکننده است و هر فیلم را طوری میسازم که گویی آخرین فیلم من است، با همان شور و شوق و تعهد. نمیتوانم کاری میانمایه انجام دهم که بعد بتوانم کار بهتری انجام دهم. مهمتر از همه این است که من شخصیت خودم را حفظ کنم و هرکسی که به آن احترام بگذارد، همکار خوبی برایم خواهد بود. انگلیسی زبان دوم من است. من چند پروژه زبان انگلیسی در ذهن دارم و چند پیشنهاد. ببینیم چه میشود!
شرق