مراسم یادبود زندهیاد خسرو سینایی برگزار شد.
به گزارش سینماسینما به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، مراسم یادبود مجازی استاد خسرو سینایی با عنوان «مثل یک مرگ شیرین» با حضور اعضای خانواده و چهرههای عرصه فرهنگ و هنر دوشنبه ۲۰ مرداد بهصورت زنده در صفحه اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار شد. گیزلا وارگا سینایی، فرح اصولی، محمدرضا اصلانی، همایون امامی، حمید فرخنژاد، مهرداد اسکویی، علی لقمانی و حبیب احمدزاده سخنرانان این مراسم بودند و کیوان کثیریان، مدیر سینما تک خانه هنرمندان، نیز مدیریت برنامه را بر عهده داشت. بخش چهارم و پایانی گزارش این مراسم را بخوانید:
سینایی در جستجوی تاریخ گمشده بود
در بخش پایانی این مراسم محمدرضا اصلانی صحبتهایش را با این شعر از احمد شاملو شروع کرد «میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم که آشکارا در پردهی کنایت رفت» و ادامه داد: آشکار ماندن و رفتن نسل ما هم انگار در پردهای از کنایه رفته است. همه لحظات زندگی سینایی پُر بود. پر از شعر و موسیقی و معماری و سینما و تاریخ؛ تاریخ رنجها و پیدا کردن گمشدهها. این پر کردن برای سینایی در واقع جستجویی عظیم بود برای پیدا کردن؛ آنگونه که پیکاسو میگفت من جستجو نمیکنم، من پیدا میکنم. پیدا کردن صرفا یک مساله ذهنی نیست، بلکه عملکردی نیز است. سینایی از همان دورانی جوانی درگیر مساله پیدا شدن و پیدا کردن بود. جستجوی تاریخ گمشده، برای او پیدا کردن گمشده خودش نیز به حساب میآمد.
وی اضافه کرد: اگر بپذیریم که وقتی داریم به چیزی نگاه میکنیم در واقع آن چیز است که ما را نگاه میکند، متوجه میشویم که سینایی چگونه میکوشید این نگاه دو جانبه را پیدا کند. یعنی نگاه خودش را و نگاهی که رو به سوی اوست. او همواره به نگاهی که به سویش بود بیش از نگاه خودش توجه داشت. در این جنس پیدا کردن، اگر شما یک شیء را پیدا کنید، آن شیء شما را پیدا خواهد کرد و شما برای خودتان وضوح پیدا میکنید.
سینایی در فیلمهایش زخمها را میبیند
این فیلمساز ادامه داد: سینایی کارش را با مصورالملکی آغاز میکند و بعد چهره زنان و مردان است و بعد چهره شهرها. او چهره زمانه خودش را تصویر میکند. این را از عناوین فیلمهایش نیز میتوان فهمید، مثلا «گواهان تاریخ» یا «قصه کوتاهی چند هزار ساله». یا کسانی که سراغشان رفته را نگاه کنیم، مصورالملکی، حسین یاوری، زن سرخپوش میدان فردوسی، ژازه تباتبایی، صادق هدایت، ابراهیم جعفری، گیزلا و حتی عروس آتش و.. تمام اینها چهرهاند. نگاه او به تاریخ، توجه به حوادث نیست. یک فیلمساز مهم نیست که پژوهشگر باشد چون این کار پژوهشگران است، مهم اینست که فیلمساز ببیند. سینایی میبیند و پیدا میکند.
اصلانی افزود: او نگاهی منشوری به ژرفای چیزها داشت که در مجموع نگاه به تاریخ است و نه نگاه تاریخی. در این تاریخ، گمشدهها بیش از پیدا بودههاست. سینایی در مقدمه کتابش میگوید تاریخ آموزگار دلسوزیست؛ و او خودش هم یک آموزگار دلسوز بود اما کسی دلسوز او نبود تا بتواند فیلمهایش را بسازد. خودش گفته بود که نمیگذارند که فیلمم را بسازم و مهم نیست فیلمم چه موضوعی دارد، آنها میخواهند عدهای را از گود خارج کنند. غلط نیست اگر بگوییم نسل ما نسل سوخته بود.
این شاعر ادامه داد: سینایی جدا از کار موسیقی و شعر و.. بیش از یکصد فیلم ساخته است و در بیشتر فیلمهایش همین زخمها را میبیند. زخم گم شدن، زخم از دست رفتن و زخم له شدن. میتوان گفت این دیدن، در واقع پنهان کردن زخم خودش بود. سینایی کارهای بسیار زیادی کرد اما هنوز هم میتوانست بسیار کار کند. او با جامعهاش و با فضاهای موجود در نظامهای مختلف تقریبا مصالحه کرد. اما حالا دلش میخواست همان کاری را بکند که دلش میخواست و سبکی که در کارهایش هست را با شهامت و در کمال کار کند.
سینایی در جستجوی زنده بودن است
اصلانی در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: سینایی اولین پرترهنگار ایران است و پیش از او پرتره نداریم و اوست که پرترهنگاری را در ایران راهاندازی کرد. سینایی پیدا کردن چهرهها را به فیلمسازان بعد از خودش آموخت و همین یک کار برای یک نفر کافیست. اما او کفایتهای بسیار دیگری هم داشت، بیش از آنچه از او دیده شد. به شخصه یک دوست و همراه و یک پشتیبان را از دست دادهام. گویی به دیواری تکیه داده بودم و این دیوار به یکباره فرو ریخت و حالا باید به زحمت خودم را نگه دارم، با فرض اینکه دیوار بر سرم نریخته باشد. خسرو سینایی به جهانی بزرگتر و جهانی خالی از حب و بغض رفت.
وی ادامه داد: او اگر تاریخ را جستجو یا پیدا میکرد، این کار را برای پرداختن به سنتها یا آنچه موجود است انجام نمیداد. سینایی در جستجوی زنده بودن است؛ به قول فروغ فرخزاد «آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو میبخشد، جز درک حس زنده بودن از تو چه میخواهد؟». درک حس زنده بودن چیزیست که میتواند معنای عمیق هر نوع انگیزشی برای بودن باشد. این جستجوی سینایی به معنای بومی بودن یا ملی بودن نیست، بلکه به معنای زنده بودن در جهان است؛ این که چگونه وجود تاریخی ما در اکنونیت خودش معنا و حضور فعال داشته باشد. این همان چیزی بود که سینایی چه خودآگاه و چه ناخودآگاه دائما در پیاش بود.
سینایی زیباییها را میبیند
این فیلمساز پیشکسوت در ادامه صحبتهایش گفت: من ندیدم سینایی از کسی بدگویی کند چون میخواست ذات زیبایی و هستی را در افراد کشف کند. او در پی پیدا کردن زیباییها بود و نه زشتیها. در فیلم «تهران امروز» زیباییهای تهران را میبیند و زشتیها را تقریبا ندیده است. در حالیکه میتوانست یک تهران خیلی زشت را تصویر کند. او در فیلمهایش نقادی یا ارزشگذاری نمیکند؛ مساله او پیدا کردن ارزشها و پیدا کردن زیبایی یک چهره است. پیدا کردن زیبایی امروز در سینمای مستند و داستانی ما کمیاب است.
اصلانی اضافه کرد: ارزشهای این مردم و این سرزمین کجاست؟ یک فقیر فقط فقیر نیست بلکه انسانیست که مبارزه میکند. یک معتاد فقط معتاد نیست بلکه یک مبارز اجتماعیست که علیه رنجهایی که کشیده اعتراض میکند. آیا اینها را میبینیم؟ سینایی این چیزها را میبیند. او زن سرخپوش میدان فردوسی را بهعنوان یک موجود زیبا و یک خیال در درون شهر میبیند. این زن سرخپوش در واقع خیال این شهر است؛ یک حضور خیالانگیز. سینایی اگر معلم است، اینگونه معلم است.
وی ادامه داد: وجود سینایی به من قوت میداد که بتوانم اینگونه نگاه کنم و ببینم و خودم را به آسیبشناسی دلخوش نکنم. آنچه امروز آسیبشناسی نامیده میشود در واقع ضعفشناسی است، در حالیکه ضعف با آسیب متفاوت است. وقتی میگوییم معتاد معتاد است، روی ضعف او انگشت میگذاریم؛ پس آسیبی که به او وارد شده کجاست؟ معتاد با نابود کردن جسم خودش در واقع تمام آسیبهایی که در این جامعه بر او وارد شده را نابود میکند. چه کسی اینها را دیده است؟ سینایی اینگونه با جهان مواجه میشود و به همین دلیل زندگیاش هم زیبا بود. سینایی میتوانست درگیر کارهای دیگر شود اما به کاری پرخطر و کمآینده تن داد؛ کاری که در این مملکت سرنوشتی نامعلوم داشت. سینایی خطر کرد تا زیبایی را پیدا کند.