سینماسینما، زهرا مشتاق:
نفس فیلم های انتقادی ، به دلیل محتوایی که ارائه می دهند ، می توانند در جامعه ایجاد نشاط نمایند .
تخلیه بخشی از انرژی جامعه مخاطب ، از جمله کارکردهای موثر چنین فیلم هایی است . فیلم هایی که در گونه های مختلفی ، به خصوص طنز و اجتماعی ساخته و به تماشاگران خود از طیف های مختلف عرضه می شود. گروههای مخاطب نیز هر یک بسته به جایگاه اجتماعی و فرهنگی که در آن قرار دارد ، دریافت خاص خود را از اثر خواهند داشت.
مارموز یکی از همین فیلم هاست . فیلمی که یادآور روزهای تلخی است که بر مردم رفته است . فیلمی که تماشاگر را رو به روی خود می نشاند و او را وادار به دیدن تصاویری می کند ، تا یادآور شود چه حجم زیادی از خشم و ناکامی ، می تواند از درون همه ما بروز یابد . مارموز قصه خود ماست . با هر تکه اش می شود به همذات پنداری های دردناکی رسید . چون ، به خصوص برای فعالانی که نسبت به اتفاقات سال های اخیر بی تفاوت نبوده اند ، پلان های فیلم ، تجربه زیسته شده آن هاست .
فیلم یادآور چیزهای زیادی است . گروه های فشار ، نیروهای مثلا !!! خودسر ، چماق به دست هایی چون مسعود ده نمکی که زمانی فیلم « آدم برفی » را با شکستن شیشه های سینما از پرده پایین می کشیدند ، در مارموز به کنسرت حمله می کنند . و وزیر ارشاد حرافی به تصویر کشیده می شود که ژست های فرهنگی اش تنها یک بلوف دروغین است . او حتا توان ایستادن بر سر وعده های خود را ندارد . نیروی خودسر مزبور !! به شکل وحشیانه ای دنبال جوان های موبلند می کند تا با تراشیدن هتاکانه بخشی از سر آن ها ، توهین و تحقیر خود را به نهایت برساند . و موتور سواران چماق به دست که مدام وامصیبت گویان آن چه به مملکت می گذرد ، هستند !!! ؛ با تلفن « حاجی » رودابه تعفن خود را به هر کجا که دلشان می خواهند ، سرازیر می کنند . و « قدرت الله صمدی » از دل همین تعفن سر بر می آورد و تلخ تر تصویری است که از قشر مثلا آگاه به مسائل روز ارائه می شود . آیا حزب همدلی با آن تاکید بسیار بر آبی رنگ بودنش ، برآیند انتخابش قدرت الله صمدی است ؟
مارموز ، آینه ای است رو به خودمان که ما را در برهنه ترین و مضحک ترین شکل واقعی مان نشان می دهد . و همین است که خنده مخاطب را در جاهای مختلف فیلم ، تکان دهنده تر می کند .
مارموز ، کمدی تراژیک غمباری است که داستان خودمان را با جزییاتی بیشتر به خوردمان می دهد و گاه ما را به سخره می گیرد . درست مثل صحنه بازجویی از قدرت الله صمدی با موزها و خیارهایی که قرار است متهم با آن میوه های کذایی حسابی مورد پذیرایی قرار گیرد !!
قصه پذیرایی های فراموش نشدنی از شهرداران تهران « غیر خودی » تا سعید امامی های « خودی » …. . اتاق های بازجویی روال خاص خودش را دارد و آن که قدرت دارد ، کس دیگری است .
قدرت الله صمدی در یک توهم بزرگ است . با چند خرت و پرت و دیوار گونه ای که کاملا شکل و شمایل سازمان ملل و مجلس را دارد، در حال سخنرانی است . نطقی که همراه با یک پیژامه راه راه و یقه محکم بسته شده ای است که راه نفس حتا ، دشوار می کند . و مرغ زلف آشفته ای که او نیز نماد یک احمق خودسر دیگر است. باجوجه های بسیار .
فیلم به زبان بی زبانی می گوید : « آمریکایی ها هم گاهی می توانند احمق شوند . » کنایه به آخرین انتخابات ریاست جمهوری آن هاست . و این که احمق ها می توانند تکثیر شوند . فارغ از ایدئولوژی و موقعیت جغرافیایی آن ها . و شکل انگشت های به هم فشرده شده و تلاش ناشیانه برخی برای درک یا انجام آن.
مارموز روایت دوره غم انگیز سیاسی معاصر و به ویژه دوره هشت ساله سیاهی است که عصاره اش انتخاب ناشایسته ای چون قدرت الله صمدی است . قدرت الله صمدی ، محمود احمدی نژادهای انتشار یافته در نهانی ترین و آشکار ترین ارکان قدرت است .
مارموز ، هجو تکان دهنده روزگار ماست.
یک فیلم سیاسی تمام عیار.
اما یک جای فیلم اشکال دارد . یک جای فیلم حسابی می لنگد . درست مثل فیلم « مارمولک » ؛ مارموز نیز گویی رسالت نهایی اش دعوت به هم دلی و هم گرایی است . با وجود تمام پستی ها و بلندی ها ، قدرت الله صمدی تادیب می شود و ترجیح می دهد در کشور خودش و در کنار مردم خودش باشد و حتما مردم هم باید چنین توانایی عظیمی برای بخشش حماقت های تکثیر شده چنین نیروهای خودسر و « آتش به اختیاری » داشته باشند . چرا ؟ چون آن طرف آبی ها مشتی دروغگوی مست و کودن هستند که جز آب به آسیاب ریختن دشمن کار دیگری برای انجام دادن ندارند . این است داستان زندگی در مملکتی که دور تا دورش را یک دشمن فرضی و نادیدنی احاطه کرده است.
مارموز که اسم درستش همان « خودسر » است یکی به نعل می کوبد و یکی به میخ و یک ریتم مدام تکرار شونده یا حبیبی که سعی در تلطیف این فضای سنگین دارد . بستری برای یادآوری دره عمیقی که در انتهایش ، به شکل دردناکی سقوط کرده ایم ؛ بی هیچ امیدی برای رهایی.