سینماسینما، رویا فتحاللهزاده:
جاندار فیلمیست که با شادی و رقص شروع میشود و اتفاق دیررسیدن شام که ابتدا به یک شوخی شبیه است ناگهان، فیلم را در مسیر ماجرایی تراژیک قرار میدهد. هر چه در سیر و حرکت داستان پیش میرویم وضعیت دراماتیک کاراکترها شکل جدیدی بهخود میگیرد. بیشک آغاز فیلم جاندار آن را به اثری ارزشمند و قابل تأمل بدل کرده است. مخاطبی که با سرخوشی از شنیدن آهنگهای شاد روز میخندد و فکر میکند قرار است داستانی طنزآمیز را روی پرده نمایش ببیند؛ ناگهان خودش را در ماجرای قتل و قصاص پیدا میکند. پارادوکس آغاز فیلم تأثیرگذار است. تضاد میان شور زندگی و اندوه مرگ، شادی و غم، جشن و عزا، خنده و اشک و…
جاندار بیش از هرچیزی کاراکترهای خاکستری دارد که هرکدام بهواسطه تجربه زیستهشان میتوانند مقصر یا بیگناه باشند. اما تراژدی بزرگ فیلم درست زمانی به میدان میآید که مخاطب فکر میکند روند فیلم به حالتی یکنواخت رسیده است. بنابراین شرط یاسر برای بخشش و عفو، یکباردیگر پس از سکانسهای ابتدایی فیلم، مخاطب را بهتزده میکند. جاندار توانسته است به سوژه بخشش در سیر و حرکت داستان و بهویژه در بازیهای روانی یاسر شکل خلاقانه و پیچیدهای ببخشد.
تمایز مهم فیلم جاندار با فیلم یلدا که اتفاقا آن فیلم هم بر محوریت عفو و بخشش ساخته شده است در همین خلق لحظههای تکاندهنده و خلاقیت در سوژه بخشش است. در یلدا ما بیش از هرچیزی فیلمی را میبینیم که تصاویری از پشتصحنه یک برنامه تلویزیونی محبوب را به تصویر میکشد. البته فیلم داستانی برای روایت دارد. اما همه چیز در سطح است مانند یک برنامه تلویزیونی عامهپسند؛ در یلدا مفهوم بخشش در سطح باقی میماند، بازیها لو میروند و شخصیتپردازی ناپخته نمیگذارد با کاراکترها بهویژه کاراکتر مریم(قاتل) رابطهای احساسی داشته باشیم که ضرورت باورپذیری او در داستان است. بنابراین عیار و تأثیر فیلم یلدا را میتوان به همان اندازه تماشای یک برنامه تلویزیونی محبوب دانست.