سینماسینما، رویا فتح الله زاده
فیلم داستانی «یهوا» به عنوان اولین تجربه کارگردانی آناهید آباد داستان مصایب و تلاشهای زنی پزشک به نام یهوا را روایت میکند که به اتهام قتل همسرش تحت تعقیب است. او بیش از اینکه به فکر نجات خود باشد، میخواهد از دختر کوچکش مراقبت کند. سکانس ابتدایی فیلم که او را نگران و سراسیمه اما مصمم در شبی بارانی نشان میدهد، در هماهنگی با موسیقی فیلم، شخصیت و زندگی رازآمیز او را نمایان میسازد که در ادامه فیلم از ابعاد تاریک زندگیاش رمزگشایی خواهد شد. او به طور پنهانی با دخترش (ناره) به روستای داوی وانک (نزدیک قرهباغ) و به خانه یکی از دوستانش میرود. پس از آن کاراکتر یهوا و رازهای زندگیاش به صورت قطرهچکانی برای مخاطب بازگو و نمایان میشود. در مسیر فیلم، پاسخ این سوالها که «راز بزرگ یهوا چه چیزی است؟» و «او از چه کسی یا چه چیزی فرار میکند؟» با مشارکت کاراکترهای دیگر و زمانی که آنها حقیقت را میفهمند، برای مخاطب رمزگشایی میشود. بنابراین با آنکه فیلم ریتمی آهسته دارد، اما رازآمیز بودن و پیچیدگی قصه زندگی زنی به نام یهوا که در سکانسهای گوناگون زاویهای از آن رخنمایی میکند، فیلم را به اثری پرکشش و جذاب بدل کرده است. در این میان، زیبایی بصری (در نمایش مناظر طبیعی روستا و خانههای روستایی) و قاببندی هدفمند فیلم نیز در جذابیت آن بیتاثیر نیست.
با این اوصاف آنچه فیلم را از برخی فیلمهای شبیه خود متمایز میکند، رمزگشایی تدریجی از سرنوشت یهوا در اثر حوادث گوناگون است. در اولین سکانسی که او در خانه دوستش درباره تحت تعقیب بودنش و ماجرای پیگیری پدر و مادر همسرش برای حضانت ناره حرف میزند، مخاطب به همراه سونا فکر میکند همه ماجرا همین است، اما با سیر و حرکت فیلم واقعیتی دیگر یا دریچهای دیگر از حقیقت زندگی یهوا را درک میکند.
فیلم «یهوا» در مقام یک درام اجتماعی، قصهاش را در ارتباطی تنگاتنگ با جنگ و پیامدهای آن روایت میکند. هر خردهروایتِ فیلم در بستر مفهوم جنگ و پیامدهای آن قرار گرفته است. کاراکترهای محوری فیلم یعنی یهوا، آنا و داوید ارتباطی معنادار با جنگ پیدا میکنند. بدین صورت که یهوا با پدرِ دخترش ناره در جنگ آشنا شده است و آنا که پدر و مادرش را در جنگ از دست داده است نیز در اثر رابطه با یکی از ماموران پاکسازی مین از او باردار شده است و اکنون آن مرد را پیدا نمیکند تا واقعیت را به او بگوید. ارتباط میان یهوا و آنا به نوعی رویارویی آینده با گذشته یا رویارویی یهوا با گذشتهاش است. اینبار یهوا در اثر تجربههای زیستهاش به آنا کمک میکند تا آنا به عنوان دختری جوان و کمتجربه به سرنوشت تراژیک او دچار نشود. از سوی دیگر نیز داوید به عنوان کودکی که پس از جنگ در فضای صلح و آرامش پس از جنگ زندگی میکند، گرفتار پیامدهای گریزناپذیر جنگ میشود. انتخاب کاراکتر داوید که یک کودک است، انتخابی هوشمندانه بوده است. او فرزند روزهای صلح است و تجربهای از جنگ ندارد، اما در عین حال قربانیِ پیامدهای ناگوار جنگ میشود. در سکانسی از فیلم اثرات تلخ و گزنده جنگ در دیالوگهای مادر داوید بیان میشود: «این دفعه داوید من بود، دفعه بعد نوبت کیه؟ بچههای دیگهم؟ یا بچه یکی دیگه؟ خطر از این منطقه هیچوقت ریشهکَن نمیشه… (خطاب به مادرش) تو متقاعد شدی که قربانی دادن اجتنابناپذیره و بخشی از زندگی ماست! شوهرت رو از دست دادی، پسرت رو از دست دادی و حالا نوهت رو… من نمیخوام از دست دادنها و نبودنها برام عادی بشه! من نمیتونم مثل تو باشم مامان، من توانش رو ندارم مثل تو باشم مامان.» این دیالوگها که حضار (اهالی روستا) آن را در سکوت و با اندوه و اشکهای جاری گوش میدادند، نوعی بازگویی از غم و داغِ دائمی و ادامهدار جنگ است که همچنان در روح جمعی حاکم بر روستا جریان دارد.
فیلم «یهوا» اثری قابل تأمل و احترامبرانگیز است و روایتی زنانه، ساده و روان اما عمیق دارد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه