سینماسینما، منوچهر دینپرست
تقابل یا کشمکش مرگ و عشق را شاید بتوان مهمترین و آشکارترین نمود تاریخی دانست که در برههها و لحظات گوناگونی خود را عیان میکند. تراژیکترین وقایع تاریخی در چنین لحظاتی به ثبت رسیدهاند. لحظاتی که ثبت در تاریخ شدند و سالها و شاید قرنها تفاسیر مختلفی بر آن روایت شده است. در این نقطه تاریخی است که هنرمند با پرسه زدن در حوالی آن رویداد تکین و منحصربهفرد میتواند روایتی از خود آشکار کند که جهان تاویل آن نهتنها گشوده باشد، بلکه بتوان بهصراحت آن را روایت کرد. در فیلم «شبی که ماه کامل شد» ما با لحظهای تاریخی مواجه هستیم که هنرمند توانسته یکی از اتفاقات تاریخی را از کالبد ایدئولوژیک آن خارج کند و بدون جعل یا حتی سرکوب تاریخی، آن را در کانون عشق و زندگی قرار دهد. آرمان کارگردان در این فیلم همان روایتی عاشقانه و انسانی از یک بحران ایدئولوژیک در سالهای اخیر در کشورمان است. آبیار توانست در این فیلم وجه ممیزه توجه خود را به مسائل سیاسی و عقیدتی معطوف به یکی از روزهای بحرانی کشورمان در منطقه سیستان و بلوچستان کند. منطقهای که سالهاست اسیر جدالها و کشمکشهای سیاسی و اقتصادی و مذهبی است. ما بارها شاهد درگیریهای خونین در این منطقه بودیم، اما چند سال گذشته گروهی تکفیری با عنوان ریگی در این منطقه با دستاویزهای مذهبی شروع به قتل مردم این منطقه کردند. روایت دگماندیشانه آنان باعث شد منطقه در یکی از بحرانیترین روزهای خود قرار گیرد. از دل این بحران است که آبیار توانست دوربین خود را به سمت فضایی سوق دهد که مخاطب اسیر دگم و خشونت نشود و همراه با او روایتی عاشقانه از جهل و خشونت داشته باشد. آبیار موقعیت تاریخی تکفیریها را در فضایی عاشقانه و قالبی دراماتیک روایت میکند، اگرچه روایتی سخت و جانکاه و نفسگیر است.
او توانست با توجه به آن نکته مهم، عشق را در کالبد ایدئولوژیک قرار دهد و رازآمیزی چنین واقعهای را برای مخاطب هموار کند. اگرچه لغزشهای دراماتیک فیلم چندان در ذوق نمیزند، اما وزنه چنین لغزشهایی کمتر از گفتارهای ایدئولوژیک نیست. آبیار توانست در فیلم «شبی که ماه کامل شد»، به جای آنکه فیلم را درگیر ریگیها کند، به سراغ تنها زنی رود که در ماجرای آنها حضور داشت. فائزه منصوری در ازدواج با عبدالحمید ریگی، برادر عبدالمالک ریگی، ناخودآگاه وارد یکی از مهمترین جریانهای پرتنش و ایدئولوژیک کشورمان شد. آبیار فائزه را نقطه مرکزی فیلم خود قرار داد و روایت زندگی او را از زمانی که عبدالحمید عاشق او میشود و تا انتها که با او ازدواج میکند و سرانجام به پاکستان میرود، برای تماشاگران بازگو میکند. اما بازگویی او روایت یک واقعیت تاریخی صرف نیست. ما با روایت آبیار روبهرو هستیم که بدون اینکه فیلمی با ساختار و ریتمی تند داشته باشد، در همین قالب و حجم عاشقانهها و جدالها را بهخوبی تصویر میکند.
این فیلم نسبتا بلند با چنین فضایی مخاطب را اغوا و مجذوب خود کرده و ما دائما با اتفاقات پیدرپی فیلم روبهرو میشویم. فیلم بدون سکته و توقف مسیری پرالتهاب را میپیماید و با سکانسهای مسحورکننده که در تضاد درونی قرار گرفته، روایتها موبهمو برای مخاطب بازگو میشود. اگرچه در آغاز فیلم تاکید میشود که این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است، اما باید پذیرفت که آبیار بدون موضعگیری توانست روایتی جدی را برای مخاطب بازگو کند. او در فیلم تضادهای مختلفی را قرار داده است. او از مردی عطر و اودکلنفروش که به تروریستی خشن تبدیل شد، روایتی از تردید را به مخاطب ارائه میکند. او با روایت تردیدهای ریگی سیر و سلوک او را در کالبد تاریخ روایت میکند که سرانجام تهی و بیارزش آن را میتوان به تماشا نشست. آبیار با تقابل قرار دادن آزادی زنانه فائزه و با محصور شدنش در خانهای سرد و متصلب، حسوحال سرگشتگی را روایت میکند. بر این اساس روایت سرگشتگی فائزه زمانی به نقطهای جدی میرسد که او بهخوبی درمییابد اسیر گروهی خشن و دگم شده که حتی عشق برای آنان چیزی جز هوس و جهاد برای خدا نیست. او با تمام وجود با پرسه زدن در دالانهای متعفن کویته و کوچههای کثیف آن درمییابد عمق پلشتی گروهی که برای رضای الله جهاد میکنند، تا چه اندازه مشمئزکننده است. آبیار از پس این روایت بهخوبی برآمده و توانسته در سکانسی نفسگیر، زمانی که فائزه متوجه میشود همسرش در باند مخوف عبدالمالک قرار گرفته و به عبارتی شستوشوی مغزی شده، تمام افکار جاهلانه او را در باب کشتن انسانها و تاکید بر اعتقادات دینی و تقسیم دنیا به بلاد کفر و ایمان آشکار کند.
فیلم «شبی که ماه کامل شد» را میتوان سرآغازی برای توجه به چنین موضوعاتی در سینمای ایران دانست. اگرچه آبیار با ساخت این فیلم نشان داد که میتوان فارغ از هر جریان سیاسی و ایدئولوژیک فیلم را معطوف به روایتهای مادرانه، زنانه و عاشقانه هم کرد. از سوی دیگر، این فیلم فضایی پر از خشونت و تلخی و مرگ و درد را که در عین حال واقعی هم بود، به گستره انسانی و عشق کشاند؛ گسترهای که توانست به مخاطب نشان دهد چگونه میتوان امر عاشقانه را به قتلگاه کشاند و در نمایشی دراماتیک او را سر برید.
منبع: ماهنامه هنروتجربه