سینماسینما، محمدرضا مقدسیان
«سال دوم دانشکده من» یک نقطه امیدوارکننده نه فقط برای رسول صدرعاملی، بلکه برای پرویز شهبازی است. کنار هم قرار گرفتن دو فیلمساز که در عین تفاوتهای فاحش در شیوه فیلمسازی، نقاط اشتراک قابل لمسی دارند، باعث شده این فیلم یادآور پختگی در به تصویرکشیدن زندگی، زمانه و تفکرات دختران نوجوان ایرانی باشد. پختگی و تجربهای که شهبازی در «دربند» داشت و صدرعاملی در «من، ترانه، پانزده سال دارم» و «دختری با کفشهای کتانی» بهخوبی تجربه کرده بود. «سال دوم دانشکده من» هم از همان جنس است؛ ماجرای قد کشیدن یک دختر نوجوان در دل یک بحران. نکته حائز اهمیت در این فیلم و آثاری از این جنس توجه ویژه به دو مولفه حیاتی است. اول شیوه نگارش فیلمنامه و دیگری شیوه انتخاب بازیگر نقش اصلی فیلم. تجربه ثابت کرده برای ایفای نقشهایی از این دست سراغ گرفتن از بازیگران شناختهشده که چهرهشان بهاصطلاح لو رفته است و مخاطب از چند و چون شمایل بصری و ذهنی آنها تصویری در ذهن شکل داده است، بههیچوجه مناسب نیست. چرا؟ به این دلیل که شکل و شمایل بازیگر، زبان بدن، میمیک، لحن و تن صدا همگی در خدمت شخصیتپردازی انجامشده در فیلمنامه است و اگر کوچکترین عدم انطباقی میان این دو رقم بخورد، بخش مهمی از داستان از سوی مخاطب درک نمیشود و ممکن است همراهی با اثر برای مخاطب دشوار شود. به بیان بهتر، باید گفت شیوه فیلمنامهنویسی پرویز شهبازی و نگاه فیلمسازی صدرعاملی مبتنی بر روایت دنیای درونی شخصیت اصلی فیلم است و این مختصات صرفا بر مبنای دیالوگهایی که گفته میشود و موقعیتهایی که بروز میکند، به مخاطب منتقل نمیشود، بلکه بخش مهمی از ماجرا در میان سطور ناگفته و موقعیتهای به نمایش درنیامده رقم میخورد. اینجاست که برداشت و تصویر ذهنیای که بازیگر ایفاگر نقش اصلی این جنس فیلمنامه در ذهن مخاطب ایجاد میکند، باعث شکل گرفتن و تکمیل نقاط بیاننشده در فیلمنامه در ذهن مخاطب میشود. درنتیجه ادراک درونیتر و عمیقتر نسبت به موقعیت داستانی و سرنوشت و دغدغههای شخصیت رقم میخورد. اصولا جنس موضوعاتی که شهبازی و صدرعاملی در سینمایشان مورد توجه قرار میدهند، جنسی از روایتگری مبتنی برای مشارکت جدی مخاطب است. در این جنس از سینما پرگویی جای خودش را به کاشتهای داستانی و کدگذاریهای مبتنی بر داشتههای فرضی مخاطب داده که حلقه واسط میان داشتههای ذهنی مخاطب و فیلم، انتخاب بازیگری با چهرهای بکر و مختصات رفتاری همسو و کاملا منطبق بر شخصیت خلقشده در فیلم است. بازیگری که شاید حتی لازم باشد بازی نکند و صرفا خودش بودن را در مقابل دوربین زندگی کند. این ویژگیای بود که نازنین بیاتی، پگاه آهنگرانی و ترانه علیدوستی در آثار مهم شهبازی و صدرعاملی داشتند و حالا بازیگر نقش یک فیلم «سال دوم دانشکده من» واجد آن شده است. حال باید دید این بازیگر در نقشهای بعدی خودش هم موفق خواهد بود، یا تبدیل میشود به یک بازیگر یک بار درخشیده و بعدتر تکراریشده. این به تواناییها و سوگیری خود این بازیگر هم سخت وابسته است.
*عنوان مطلب برگرفته از یکی از ترانههای اجراشده گروه چارتار است.
منبع: ماهنامه هنروتجربه