سینماسینما، رویا فتح الله زاده
فیلم کوتاه «#ساعت_ چهار» در فضایی فانتزی با زبان طنز می کوشد داستان تراژیک بداقبالی های پسری جوان به نام امید را بازگو کند. در ابتدای فیلم امید را می بینیم که در حال ارسال پیامک است. می نویسد: «ساعت از چهار گذشت کجایی؟» بعد برمی خیزد و از آشپزخانه طنابی را برمی دارد. تا این لحظه همه چیز در سکوت انجام می شود تا اینکه امید پایش روی سرامیک آشپزخانه سُر می خورد و از همین جا مونولوگ درونی او با خودش آغاز می شود. واقعیت این است که فکر کردن بدون زبان اتفاق نمی افتد و فکر کردن همان مونولوگ درونی انسانهاست که اکنون مانند برخی از فیلم ها، «#ساعت_ چهار» نیز تلاش دارد از طریق بلند کردن صدای مونولوگ درونی کاراکترش، روایت او را از زندگی بازگو کند. البته با وجود این استراتژی ساختار فیلم با روایت امید همسازیِ کامل و بی چون و چرایی ندارد و در برخی سکانس ها روایت امید را به چالش می کشد. یکی از مهمترین ویژگی های فیلم همین است که فیلم به یک تک گویی درونی بسنده نکرده است و به همین دلیل بخشی از فضای طنزآلود داستان برآمده از تناقض میان روایت امید با روایت دانای کل است. بدین صورت که وقتی امید قصه زندگی اش را سراسر بداقبالی می نمایاند اما مخاطب در تجربه زیسته او خوش اقبالی ها و خوشبختی هایی را (به ویژه در سکانس پایانی) به چشم می بیند، ما بیش از داستانِ تراژیکی که امید بازگو می کند، به طنزآمیزی اتفاقاتی که به چشم مشاهده می کنیم، تمرکز می کنیم و لبخند می زنیم. در فیلم شخصیت پردازی امید هوشمندانه صورت گرفته است. او در رشته آمار هرچند به طور تصادفی تحصیل کرده است و به همین دلیل رویدادهای زندگی اش را از طریق نظریه احتمال مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. هسته مرکزی نظریه احتمال نیز متغیرها و فرایندهای تصادفی و پیشامدهاست. شروع روایت فیلم، ماجرای به دنیا آمدن امید، تحصیل او در رشته آمار، با وجود علاقه به رشته اخترشناسی، آشنایی با مهتاب، ماجرای خودکشی و… بسیاری از عناصر داستان فیلم برگرفته از دانش نظریه احتمال است. علاوه بر این، نکته جالب دیگر به کارگیری جلوه های بصری متناسب با تِم فیلم است. همین استفاده از جلوه های بصری برای به تصویر درآوردن فرایندهای مرتبط با آمار و احتمالات به جذابیت و گیرایی فیلم افزوده است. علاوه بر این ارتباط نظریه احتمال با شرط بندی های روزمره و ساده لوحانه هر انسانی نیز نمایانگر هوشمندی نویسنده و کارگردان فیلم است. برای نمونه در فیلم نگاه کنید به سکانسی که امید با خودش می گوید که اگر مرد همسایه به بالا نگاه کند، مهتاب می آید، یا اگر این آشغال در سطل زباله بیفتد، مهتاب خواهد آمد.
با این اوصاف، یکی از نقاط ضعف فیلم در استفاده آشکار و بی رویه از نشانه هاست، که همین ویژگی سکانس بعدی را با خطر لو رفتگی مواجه می کند. این مسئله به ویژه به سکانس پایانی آسیبی جدی وارد کرده است. بنابراین حتی نشانه کوچکی مانند ریختن گرد گچ از سقف در لحظه ای که کسی خودش را به دار آویخته است، میتواند تجربه تعلیق میان مرگ و زندگی قهرمان داستان را از مخاطب دریغ کند.
منبع: ماهنامه هنروتجربه