ریچارد برادی منتقد مطرح نشریه نیویورکر در یادداشتی پیرامون فیلم «خوک» به ابعاد مختلف آخرین ساخته مانی حقیقی پرداخته است.
به گزارش سینماسینما، متن کامل این یادداشت را در ادامه میخوانید:
آوازه جهانی سینمای ایران، بصورت عمده مدیون مرحوم عباس کیارستمی است، کسی که با اصرار بر محلی بودن، واقعگرایی سختگیرانهاش را روی فراداستانی بودن و خودمفهمومی بنا میکرد. فیلم برجستهای که در جشنواره فیلمهای ایرانی نیویورک که از ۱۰ تا ۱۵ ژانویه در سینمای آی اف سی به نمایش درمیآید را باید به شکل کاملاً متفاوتی مورد توجه قرار داد. یک کمدی بیپروا، طنزی که در عین حال تلنگری است به همان شیوه واکنشی مبتنی بر ریشههای مستند هنر کیارستمی. فیلم با جسارتی خاص دقیقاً وضعیت کار و زندگی در جایی که ساخته شده را نشانه میگیرد. “خوک” با فیلمنامه و کارگردانی مانی حقیقی داستان رمزآلود و خوفناکی است که محور آن شخصیت ساختگی یک فیلمساز تهرانی پنجاه ساله است، حسن کسمایی (حسن معجونی) هنرمند تحسین شده که در حال گذراندن دوره ممنوعیت از فیلمسازیاش توسط دستگاه ممیزی دولتی است. ناامیدی شدید حسن که برآمده از عدم امکان کار است رابطه طولانی او با بازیگر زن فیلمهایش شیوا مهاجر (لیلا حاتمی) را به مخاطره انداخته است. شیوا که با وقف خود به حسن و کارش بیکار مانده، وقتی با پیشنهاد بازی در یک فیلم از طرف فیلمسازی به نام سهراب سعیدی (علی مصفا)، که حسن از او متنفر است مواجه میشود تصمیم میگیرد پیشنهادش را بپذیرد. سپس مرگ کارگردانان مطرح ایرانی یک به یک رخ میدهد. در حالیکه سر از تنشان جدا شده و کلمه “خوک” با خون روی پیشانیشان حک شده است، فیلمسازان به قتل رسیده که نام و چهرهشان واقعی است، از جمله خود مانی حقیقی. وقتی سهراب (شخصیت ساختگی داستان) به همان شیوه به قتل میرسد، حسن به مظنون اصلی بدل میشود و سعی میکند خود را از این اتهام برهاند. هرچند از اینکه چرا قاتل سراغ خودش نیامده به شدت دلگیر است.
استقلال فکری حسن که باعث دردسر درگیریاش با مقامات شده، از همان اول قابل تشخیص است: وقتی با یک تی شرت نارنجی با نشان گروه AC/DC وارد یک نمایشگاه هنری تجملاتی میشود، فیلمساز پشمالو و شکم گنده با موهای ژولیده و ریش نامرتب در بین جماعتی شیک و محترم و موقر به عنوان خرس وحشی ستیزهجو و ناراحت خودنمایی میکند. ایده اینکه او اساساً اهل دردسر است نیز از همان اول نشان داده میشود. وقتی در مقابل خبرنگار تایمز که از او درباره قتلها میپرسد، احساساتگرایی پیش پا افتاده مصاحبه شونده دیگر را رد میکند و حرفی میزند که انگار نباید بزند: “این جماعت به سادگی از ما متنفرند.” در دیدگاه جسورانه حقیقی تأکید بر این سؤال که “این جماعت” کی هستند (که دشمن هنرمندان و آزادی هنرمندانه در ایران هستند) اصل کل ماجرا را تشکیل میدهد.
همین که مانی حقیقی با جسارت خاص خودش اقدام به ساخت و نمایش فیلم “خوک” کرده، قابل توجه است. او با این فیلم جهان هنرمندانی که با فشار از سوی دولتها مواجهاند را به نمایش میگذارد. حسن با اینکه از نظر خودش مجبور به کار نازلی چون ساخت آگهی تبلیغاتی شده، با وارد کردن ایدههای هنریاش باز خود را به دردسر میاندازد. تبلیغ او برای یک حشرهکش شبیه یک فیلم جنگی مجازی میشود که در آن صف رقصندگان (که یادآور کارهای بازبی برکلی است) که لباس حشرات قرمز رنگ بر تن دارند بوسیله دودی آبی رنگ شکست میخورند (انگار در برابر حمله گاز سمی قرار گرفتهاند) و به شکلی گروتسک روی پرده میمیرند.
حقیقی مواجهه حسن با قانون را در صحنههای تحقیق درباره قتل به شکلی حساس و طعنهآمیز به نمایش میگذارد. برای نمونه افسر مأمور عظمت (علی باقری) به عنوان شخصی مبادی آداب، طناز و معقول معرفی میشود، حتی زمانی که حسن تحت بازداشت است پنجه بکس درون دستکش مخمل هرگز نشان داده نمیشود، اما در عوض بطور آشکار نیش مضحک زنبور به خشونت پلیس اشاره دارد که قابل شرح نبوده است. و رمزگشایی فوقالعاده عظمت از مدارک جرم که همراه با اتهام و مجازات است اشارهای است به وضعیت شاخکهای حساس دوربینهای مدار بسته که حسن و محیط اطرافش را زیر نظر دارد. مصائب بهترین دوست حسن، روانشناسی که شغلش را از دست داده (با بازی سیامک انصاری) فراتر از آن به گستردگی کنترل سیاسی بر زیست عمومی شهروندان دلالت دارد.
چشمانداز کمدی شلوغ و آشفته از جامعه سینمایی تهران به محدوده زندگی خصوصی آنها نیز سرک میکشد، مثل روابط حسن با زنها. ارتباط او با شیوا و رابطه با همسرش گلی (لیلی رشیدی) که با او زندگی میکند و البته هر دو خیانت و بیوفایی وی را پذیرفتهاند، در حالیکه با توجه به اشارات فیلم زندگی پنهان خود را هم دارند. همینطور دختر حسن آلما (آیناز آذرهوش) که بعنوان دستیار برایش کار میکند و سعیاش بر این است که او را از دردسر دور نگه دارد، و آنی (پریناز ایزدریار) که کارش سرک کشیدن در شبکههای اجتماعی است. و همینطور مادر حسن، جیران (مینا جعفرزاده) شخصیتی بغایت بامزه که با اجرای جعفرزاده بداخلاق و ترشرو شده و با خرد حاصل از سنش حرف آخر جسورانه فیلم را با صدای بلند منتقل میکند.
در کنار نمایش رنجهای شخصی حسن، جاهطلبیها و خودبینیهای هنرمندانهاش و تلاطمهای زندگی داخلیاش (که در صحنه رویای افراطگرایانه او که هم کمدی است و هم اعجاب برانگیز به نمایش در میآید)، “خوک” پر است از چشماندازهای عمومی، که با صحنههای خیابان، سکانسهای پرجمعیت، صحنههای شلوغ فیلم در فیلمی که در حال ساخت است و حتی با کنسرت راک در ابعاد بزرگ معنا پیدا میکند. حقیقی همه اینها را با صراحتی طنزگونه و برنده وارد زندگی میکند، همانگونه که صحنه زورآزمایی در بالکن آپارتمان در یک لحظه از یک جلسه خصوصی به نمایشی عمومی تبدیل میشود، یا در صحنه بیمارستان جایی که حسن باید جسد (یا در حقیقت سر جسد) یک همکار مرده را شناسایی کند، و همینطور در خانه حسن، وقتی جیران اسلحه عتیقه را ناگهان برمیدارد تا ثابت کند میتواند از آن استفاده کند.
گستره بینش وسیع حقیقی درباره زندگی عمومی بخش جدایی ناپذیر شم تلخ و محزون سیاسی خود اوست. فیلم با چهار دختر دانشآموز شروع میشود که در حال صحبت درباره حرفهای پشت سر سلبریتیهای سینمایی و صفحات اجتماعی آنها هستند. تلفن پدر شکاک یکی از آنها، به شکلی اتفاقی باعث برخورد دختر با یکی از قربانیان قتلها میشود. یک داستان فرعی پراهمیت، به منزله درگیری کارزار شبکههای اجتماعی با اخلاق گرایی محافظهکارانه، که بعدتر همین ایده به شکلی بسیط حرف اصلی فیلم میشود. هرآنچه “خوک” درباره قدرت سرکوبگر حکومت میگوید منطبق است با همه حرفهایی که درباره عوام میزند، که با انحرافات کوتهفکرانه، دیدگاه محافظهکارانه و سادهلوحی مبتنی بر اعتماد به رسانههایش پایههای محکم و جوهر اصلی یک نظم رسمی سرکوبگر را تشکیل میدهد.
نادر اتفاقی است برای یک فیلم که بتواند دیدگاهش نسبت به جامعه را با چنین دقتی پیش ببرد، همینطور بسیار کمیاب است یافتن طنزی درباره این وضعیت که به دام مسخرگی و ابتذال نیفتد. “خوک” شایسته دیده شدن گستردهتری است. شرم و خجالت من از آن است که نمایش فیلم در سالن آی اف سی اولین نمایش آن در نیویورک نبوده و پیش از این پاییز گذشته در موزه هنرهای مدرن نیویورک ذیل مجموعه مرور بر آثار محمود کلاری فیلمبردار به نمایش درآمده (که کارهای شاخص وی از سال ۱۹۸۵ از جمله “باد ما را با خود خواهد برد” کیارستمی را شامل میشد که آن فیلم از نظر من دست نیافتنیترین اثر کیارستمی است.) قصور من در از دست دادن اولین نمایش “خوک” یادآور این نکته است که شیوه اکران فیلمها در نیویورک مانند یک قیف از وسعتی هیجانانگیز عمل میکند، و اینکه سینمای جهان حاوی گنجینههایی بزرگ است، و گاهی حتی بزرگتر و باشکوهتر از آنها که در لیست اکران رسمی و سراسری قرار میگیرند.
منبع: نیویورکر، ۷ ژانویه ۲۰۱۹
برگردان به فارسی: مصطفی احمدی