مجید انتظامی میگوید با همدلی و همکاری احمدرضا احمدی، شاعر معاصر که سال ۵۶ برایش پیانویی سفارش داده و شش ماه در منزلش میزبان او بوده، آهنگسازی برای آثار تصویری و فیلمهای سینمایی را شروع کرده است.
به گزارش سینماسینما، مجید انتظامی از دهه ۱۳۵۰ خورشیدی تا امروز برای بیش از ۸۰ اثر سینمایی موسیقی متن نوشته است. او با دریافت چهار سیمرغ بلورین برای فیلمهایش به همراه حسین علیزاده و محمدرضا علیقلی، رکورددار دریافت سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر است.
«سفر سنگ»، «سناتور»، «عقابها»، «بایسیکل ران»، «از کرخه تا راین»، «روز واقعه»، «بوی پیراهن یوسف»، «آژانس شیشهای»، «من ترانه ۱۵ سال دارم» و … تنها گوشهای از آثار مجید انتظامی در سینما به شمار میآیند.
اما اینکه انتظامی چگونه ۴۰ سال پیش به آهنگسازی و ساخت موسیقی متن فیلم روی آورد، داستانی شنیدنی دارد که بهتر است از زبان خودش در گفتگو با خبرآنلاین بخوانید:
«سال ۱۳۵۶ بود. من از خانوادهام جدا شده بودم و تنها زندگی میکردم. هنوز ازدواج نکرده بودم و هزینههایم با خودم بود. حقوقی که آن موقع وزارت ارشاد بابت نوازندگی در ارکستر سمفونیک به ما میداد سه هزار تومان بود و کفاف مخارجم را نمیداد. کارهای مختلفی میکردم از مسافرکشی بگیرید و بروید جلو و اصلا این طور نبود که فکر کنید خیلی راحت تصمیم گرفتم آهنگساز بشوم و شدم.
خسته شده بودم، بریده بودم و نمیدانستم چه باید بکنم، موسیقی خوانده بودم اما داشتم از کارهای متفرقه پول درمیآوردم. یک روز رفتم دیدن احمدرضا احمدی که آن موقع رئیس واحد موسیقی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. گفت چرا این قدر درب و داغانی؟ گفتم اوضاعم بیریخت و وضع کار خراب است. گفت بیا آهنگ بساز. گفتم پیانو و هیچکدام از چیزهایی را که لازمه آهنگسازی است، ندارم. گفت میتوانی غروب که تعطیل شدم بیایی دنبالم؟
غروب با پیکانم رفتم دنبالش که برویم رستوران غذا بخوریم. به تختطاووس که رسیدیم گفت یک لحظه نگهدار الان برمیگردم. رفت آن طرف خیابان و یک ربع، نیم ساعت بعد برگشت و سوار شد. رفتیم رستورانی در خیابان پهلوی سابق روبروی پارک ملت. ناهار و شاممان را یکی کردیم و رفتیم خانه احمدرضا در قیطریه. احمدرضا رفت چای درست کند که زنگ خانهاش را زدند، در را باز کرد و دیدم چند نفر دارند یک پیانو را میآورند داخل!
فهمیدم تختطاووس که پیاده شد، رفته پیانو سفارش داده. پیانو را آوردند و گذاشتند داخل اتاق و احمدرضا گفت بیا این هم وسیله! برو کار کن. من تقریبا شش ماه با او زندگی کردم. در طول این مدت برای کاستهای فروغ فرخزاد، یدالله رویایی و نصرتالله رحمانی با عنوان «صدای شاعر» آهنگسازی کردم و برای انیمیشن «زال و سیمرغ» موسیقی ساختم که در انیمیشن «بچههای کوه آلپ» هم استفاده شد. هر کدام اینها دستمزدهای خود را داشت و اوضاعم کمکم بهتر شد.
من درست زمانی ازدواج کردم که انقلاب تازه شروع شده بود. پیکانم را فروخته بودم و گذاشته بودم روی پول خانه. برادرم رنو داشت که گاهی دست من هم بود. یکی از روزهایی که با احمدرضا احمدی در استودیو، موسیقی ضبط میکردیم و شب در خانه او کار را بررسی میکردیم که ببینیم چه کردهایم تا فردا برویم درستش کنیم، زنگ خانه احمدرضا را زدند و آقایی آمد داخل. همانطور که داشتند با هم حرف میزدند و من سرگرم موسیقی بودم، آن آقا گفت این موسیقی جان میدهد برای فیلم! احمدرضا گفت انتظامی ساخته و آن آقا به من گفت میایی با من کار کنی و موسیقی فیلم بسازی؟ گفتم من شما را نمیشناسم. گفت نمیشناسی؟! گفتم من مدتی ایران نبودهام و… گفت من مسعود کیمیاییام! میشناختمش اما نه به چهره.
کیمیایی گفت بیا برای من کار کن و شد «سفر سنگ». البته من موسیقی را بدون آنکه فیلم را ببینم ساختم. چون کشور در شرایط انقلاب بود و شرایط کیمیایی جوری نبود که فیلم را نشانم دهد و برای همین هم دو آهنگساز دارد. بعد از آن بود که دیگران آمدند سراغم. البته بعضی فیلمها، خیلی آثار خوبی نبودند ولی آن موقع سطح سینما همین بود و نمیشد توقع دیگری داشت.»