عربسرخی اگرچه در سپاه و واحد اطلاعات بوده، اما به گفته خودش، عضو تیمهای اطلاعاتی نبوده و کار گزینش و ساماندهی را انجام داده است. بااینحال روایتی از حضورش در کنار تیم اطلاعاتی برای دستگیری بنیصدر را تعریف میکند، در شرایطی که بنیصدر همان روز گریخته بوده است.
با عربسرخی در این گفتوگو از کودکی آغاز کردیم تا رسیدیم به حضورش در گروه امت واحده و سازمان مجاهدین، حضور در مسجد علوی و دیدارش با بهزاد نبوی، اطلاعات سپاه، جبهه و جنگ و ارشاد زمان خاتمی و … .
به گزارش سینماسینما، بخش کوتاهی از این گفتگو و اظهارات عرب سرخی درباره سینما را در زیر بخوانید:
برای شروع بفرمایید در چه خانوادهای متولد شدید و در کدام محله زندگی کردید؟
من متولد یکم مهر۱۳۳۷ هستم. در یک خانواده نسبتا پرجمعیت به دنیا آمدم. سه برادر و سه خواهر داشتم که من فرزند دوم خانواده محسوب میشدم. پدرم در همان منطقه شهباز جنوبی سابق، (هفده شهریور جنوبی فعلی) کسبوکار کوچکی داشت. از سال ۱۳۴۴ که به تهران مهاجرت کردیم، در همان منطقه ساکن شدیم و هنوز هم در همان منطقه به سر میبریم.
شما در ایام کودکی با بچهمحلهایی همبازی بودید که بعدا در زمره چهرههای سیاسی محسوب شدند. مثل مرحوم حسن شایانفر. ارتباط شما در کودکی چگونه بود؟
آشنایی من با حسن شایانفر از طریق برادرش علی بود. علی از حسن کوچکتر بود و من با او رفیق بودم. ما یکدیگر را در مسجد محل دیدیم و آشنا شدیم. این آشنایی به رفتوآمد خانوادگی انجامید و بهاینترتیب من با مرحوم حسن هم آشنا شدم. او برادر بزرگ علی بود. علی در دانشگاه فردوسی مشهد درس خواند و بعد به مجاهدین خلق پیوست و در نهایت هم اعدام شد.
رفاقت شما با آقای مخملباف چقدر بود؟
من و آقای مخملباف رفیق شدیم. بعد از اینکه از سازمان هم خارج شد تا زمانی که ایران بود، رفاقت ما ادامه پیدا کرد، با هم رفتوآمد داشتیم. او جزء چهرههای فعال گروه بود. زمانی که برای ادغام کار میشد، ایشان جزء چهرههای فعال بود. اما دوره حضور او کوتاه بود. فکر میکنم چند ماهی نگذشته بود که با برخی دوستان دیگر، حوزه هنر و اندیشه اسلامی را ایجاد کردند. آن تشکیلات بعدا به سازمان تبلیغات اسلامی ملحق شد که البته مسائل و اختلافاتی هم پیش آمد که فینفسه یک پرونده مستقل است. وقتی وی به سمت موضوعات هنری گرایش پیدا کرد، ارتباطات ما به صورت شخصی ادامه پیدا کرد و نه بهواسطه موضوعات سیاسی.
یعنی ارتباط شما به همان صورت ادامه پیدا کرد؟
بله. ما رفتوآمد داشتیم. او فیلمهایی میساخت که گاهی مورد نقد قرار میدادیم یا برخی موارد بود که به همدلی احتیاج داشت و او را همراهی میکردیم. بههرحال این مراوده برقرار بود تا زمانی که او ایران را ترک کرد. قبل از اینکه به زندان بروم، یکی از دوستان سفری به پاریس داشت. در آنجا سمیرا را دیده بود. سمیرا هم «سیدی» یکی، دو فیلم خود را بهواسطه آن دوست برای من فرستاده و گفته بود محسن به تو سلام میرساند. از آن پس هم ما عملا بهدلیل گرفتاریها ارتباط نداریم.
بعد از انقلاب اولین مسئولیت شما چه بود؟
اولین مسئولیت من حضور در کمیته انقلاب بود. فکر میکنم تا نیمههای فروردین یا اواخر همان ماه در سال ۵۸ در کمیته بودم. در کمیته چند نفر مسئول شیفت بودند و من هم یکی از مسئولان آن بودم. بعد هم قرار شد روابطعمومی ایجاد کنیم. مردم بهدلیل مشکلات زیادی که در ادارات داشتند، به کمیته مراجعه میکردند تا این مشکلات حل شود. بههمیندلیل تصمیم گرفتیم در کمیته، روابطعمومی ایجاد کنیم تا به مراجعات پاسخ دهد. این دوره تقریبا دو ماه به طول انجامید. بعد از این دو ماه من وارد سازمان شدم. ساختمان اصلی سازمان، ابتدای خیابان مجاهدین بود که هماکنون دفتر روزنامه جمهوری اسلامی آنجا قرار دارد. این دفتر قبلا ساختمان حزب «ایران نوین» بود. قرار بود که ما در سازمان دوره آموزش نظامی ببینیم. یکی از اعضای توحیدی صف که از مبارزان قبل از انقلاب بود، بههمراه یکی از استادان فلسطینی قرار بود به ما آموزش نظامی بدهد. محل اجرای این برنامه آموزشی و نظامی، زندان اوین انتخاب شده بود به دلیل اینکه اوین در آن مقطع زمانی خالی از زندانی بود. ما در محوطه اوین از صبح تا شب آموزش نظامی میدیدیم! در همین ایام، فرقان فعال شده و تعدادی ترور انجام داده بود. زندانیهای فرقان را همزمان با آموزش نظامی ما وارد اوین کردند. سازمان هم در دستگیری آنها همکاری داشت. آموزش نظامی حدودا دو ماه به طول انجامید و آخر خرداد به تقاضای سپاه چند نفر از دوستان سازمان برای کمک به این نهاد معرفی شدند که از جمله آن افراد من بودم. از آخر خرداد ۵۸ به سپاه ملحق شدم.
شما تا چه زمانی در ارشاد حضور داشتید؟
از اواخر سال ۶۱ تا پایان دوره آقای خاتمی.
در چه مسئولیتهایی حضور داشتید؟
چند سال اول در حراست بودم. یک دوره در معاونت امور بینالملل و یک دوره هم رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بودم. بعد از آن مشاور اجرائی معاون مطبوعاتی بودم. درمجموع از سال ۶۱ تا ۷۱ در ارشاد بودم و بعد از استعفای آقای خاتمی من هم از مسئولیت استعفا دادم. پس از آن آقای خاتمی از من خواست به کتابخانه ملی بروم؛ از این پس مأمور شدم به کتابخانه ملی بروم و حدود پنج سال هم آنجا بودم.
بهتازگی درباره حضور شما در ارشاد حرفوحدیثهایی از سوی آقای حسین فرحبخش به نقل از آقای علیخانی مطرح شده است. فرحبخش گفته شما علیخانی را در حراست ارشاد شلاق زدهاید. آنها مدعی هستند اگر بهانه این شلاقزدن قاچاق فیلم خارجی بوده، اما آنها برای آن فیلمها و نمایش آن برگ سبز داشتهاند. ظاهرا شما در صفحه اینستاگرام به این موارد اتهامی پاسخ دادهاید که گویا آن مطلب را پاک کردید… .
خیر؛ آن صفحه کلاً هک شد. اولا اصل این روایت دروغ است. موضوع این است که فرحبخش چند بار صحبت کرده، شما اگر این صحبتها را کنار هم قرار دهید متوجه دروغبودن آن میشوید.
یک بار میگوید که آقای علیخانی برای پیگیری بحث ممنوعالتصویری آقای هاشمپور به حراست آمده و من در مقابل آقایان انوار و بهشتی علیخانی را کتک زدم. وقتی من گفتم موضوع دستگیری این نبوده، گفتند علیخانی را درباره فیلمها دستگیر کردهاند. صراحتا میگویم کل این بحث که من شلاق زدهام، دروغ محض است. بعد هم اگر من شلاق زدهام، چطور بعد از ۳۰ سال یادشان افتاده که موضوع را طرح کنند. نکته بعدی این است که چرا آقای علیخانی موضوع را مطرح نمیکند؟ چرا فرحبخش جلو افتاده است؟
اصلا برخوردی بین شما و این دو نفر صورت گرفت؟
خیر.
یعنی شما اصلا این دو را ندیدید؟
فرحبخش را ندیدم. اما علیخانی را دیدهام. همان زمان علیخانی درباره موضوع فیلمهای خارجی دستگیر شد.
اصلا موضوع فیلمهای خارجی چیست؟
علیخانی درباره فیلمهای خارجی دستگیر شده است که قصه مفصلی دارد. فرحبخش میگوید وقتی علیخانی دستگیر شد من او را شلاق زدهام. حالا دقت کنید که شرط فرحبخش برای اینکه موضوع را پیگیری نکند، چیست؟ او شرط کرده که اگر من دم از اصلاحطلبی نزنم، فعالیت نکنم و خانهنشین شوم، موضوع را رها کند… چرا آقای فرحبخش از حقش عبور میکند؟ چرا اگر من فعالیتم را رها کنم، او هم دست از پیگیری برمیدارد؟ چه نسبتی بین این دو مسئله وجود دارد؟ جوهر مسئله این است.
ماهیت ماجرا چیست؟
اوایل دهه ۶۰، سالهای ۶۳، ۶۴ و ۶۵، سالهایی بود که سینمای ایران هنوز جانی نگرفته و بنیهای نداشت. در این شرایط افرادی در صنف سینما حضور داشتند که فیلمهای خارجی قبل از انقلاب را که در انبار مانده بود، با هزینه جزئی تدوین جدید کرده و فاکتور خرید را هم جعل میکردند و بعد از ارائه به ارشاد مجوز پخش میگرفتند. بنابراین اگر فکر کنیم آن زمان ساختن یک فیلم ایرانی پنج میلیون هزینه داشته، اینها با صد هزار تومان یک فیلم خارجی را روانه اکران میکردند. در این شرایط امکان رقابت برای سینمای داخلی نبود. بهاینترتیب فیلم خارجی در حال بازگشت به پرده سینما بود. مسئولان فارابی گزارشی تهیه میکنند که بتوانند این جریان را متوقف کنند. این گزارش در اختیار دستگاه قضائی قرار گرفت. فارابی از دستگاه قضائی مجوز گرفت تا فیلمهای خارجی موجود در انبارها ر ا درجا توقیف کرده و از کسانی که مدعی هستند اسناد رسمی حق نمایش دارند، میخواهد اسناد را ارائه دهند. در اینجا معلوم میشود از چند هزار فیلمی که در انبارها وجود داشت، تنها چهار یا پنج فیلم اسناد رسمی داشته و مابقی اسنادی است که جعل شده بودهاند. آن چند نفری که سند رسمی داشتند، با ارائه اسناد فیلمهای خود را میگیرند و مابقی فیلمهای بدون سند، جمعآوری میشوند. در این انبارها، دستگاههای تایپ، مهرهایی که پای اسناد جعلی خورده و… پیدا میشود. من آن زمان مدیرکل حراست وزارت ارشاد بودم. در کشف این پروژه با مسئولان سینمایی کشور همراهی داشتم. کسانی که صاحب این انبارها بودند، احضار، دستگیر و بازجویی میشوند. همه این اتفاقات با حکم قضائی انجام شد. یک بازپرس از طرف دستگاه قضائی و یک روحانی بهعنوان رئیس شعبه دادگاه در ارشاد حضور پیدا کردند و این تحرکات با نظارت آنها صورت گرفت. کارمندان وزارت ارشاد زیر نظر بازرس دستگاه قضائی و با حکم و دستور آنها کار میکردند. هیچکسی را هم کتک نزدند. هیچکسی هم تا به حال نگفته است که من او را کتک زدهام. حالا بعد از سیویکی، دو سال یک نفر میگوید من یک سینماگر را کتک زدهام و اگر فعالیتهای سیاسی خود را کنار بگذارم، او هم ماجرا را رها میکند! این حرفها اینقدر سطحی است که حتی نیاز به تکذیب هم ندارد. از طرفی آنها مدعی هستند این اتفاق در وزارت ارشاد دوره خاتمی رخ داده است. این در حالی است که آقای خاتمی در اعتراض به همین محدودیتهایی که برای سینماگران رخ داده بود، استعفا داد! یعنی وزارت ارشاد خاتمی وزارت ارشاد شلاق و کتکزدن و محدودکردن هنرمندان بوده است؟! صدر و ذیل این حرفها اصلا با هم جور درنمیآید.
شما در چه فاصله زمانی درس خواندید؟
من در واحد تهران مرکز دانشگاه آزاد، ارتباطات خواندم. ورودی سال ۶۸ بودم و در هفت ترم به درس خود پایان دادم.
در دوره اصلاحات وارد وزارت بازرگانی میشوید.
در وزارت بازرگانی هم من مسئولیت سازمان بازرسی را برعهده داشتم. سازمان بازرسی و نظارت یک سازمان مستقل بود.
در فعالیت دوباره سازمان و احیای آن در دهه ۷۰، چه فعالیتی داشتید؟
اعضایی که از سازمان استعفا داده بودند، همچنان ارتباط خود را حفظ کرده بودند. از سال ۶۸ بحث اینکه دوباره حزبی را تأسیس کنیم، مطرح شد. تا این مباحث به جمعبندی برسد، در نهایت به سال ۷۰ انجامید که در نهایت مجوز هم همان سال صادر شد.
بحث بر سر چه موضوعاتی بود؟
آن زمان ملاقاتی با مرحوم هاشمی داشتیم. ایشان در آن دیدار بر ضرورت تحزب و تشکلگرایی تأکید داشت. اما میگفت اگر برای شما در این مسیر مشکلی ایجاد شود، من کاری نمیکنم! میخواهم بگویم برای راهاندازی دوباره سازمان با خیلی از چهرهها وارد مشورت شدیم.
منبع: شرق