سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی
در بعضی از فیلمهای مستند داستانی با وجود تلاشهای آشکار برای سنگینتر جلوه دادن وجه مستند آنها، در عمل، به دلیل چیرگی جنبههای نمایشی و داستانپردازانه همواره وجه داستانی اثر غلبه بیشتری پیدا میکند. همین حالت را در فیلم مستند داستانی «جنبل» ساخته هادی کمالیمقدم و مینا بزرگمهر – با تهیهکنندگی مشترک علی مصفا- بهخوبی شاهد بودهایم.
در «جنبل» بر جنبههای اسطورهای و افسانهای باورهایی تاکید میشود که در گذر سدههای بیشمار، در فرهنگ بومی و آداب و رسوم قومی مردان بخشی از این آب و خاک، در جزیره رنگین و پرنقشونگار هرمز در فرهنگ عامه مردمان آن سامان رسوخ کرده است و به عنوان بخشهایی جداناشدنی از آداب و رسوم بومیان جزیره هرمز هماکنون نیز در دسترس پژوهشگران و فیلمسازان قرار دارد.
از نخستین نماهای فیلم که با نوعی پایکوبی و هلهله توسط چند آدم بومی با چهرههای گِلمالیشده پرنقشونگار بر کناره دریا آغاز میشود، آشکارا میتوان دریافت که با یک کار آیینی که در باورهای مردمان بومی آفریقاییتبار جنوب ایران ریشه دارد، روبهرو هستیم.
در فیلم، داستان مردی به نام موسی، هنرمند جهلهنواز و نقاش، به تصویر کشیده میشود که با افسون پری دخت دریایی (دُختِ دیریا) به دنیای موجودات خیالی برده میشود و مخاطب فیلم، فصل به فصل، هرچه پیشتر میرود، با استفاده از آمیزه مناسبی از تصاویر معمولی با نماهایی از تصاویر ویدیو آرت (یا هنر ویدیویی) شامل دادههای دیداری و شنیداری و هنر اجرا (یا پرفورمنس آرت) به عنوان هنری نمایشگون که هنرهای نمایشی، موسیقایی و هنرهای تجسمی را با هم ترکیب میکند، پابهپای موسی با نوعی جستوجوگری، در گوشه و کنار جزیره اسرارآمیز پیش میرود و انگار شاهد نوعی کشف و شهود است و پلی میزند میان واقعیت و رویا تا از دنیای سرشار از ترس و تاریکی رهایی یابد.
در بخشهایی از فیلم که با حرفهای چند تن از مردان و زنان بومی جزیره آشنا میشویم، میتوانیم بهروشنی دریابیم که به باور یکایک آنان، موجوداتی چون جن و پری و زار و باد و… نه فقط در کنار آدمها حضوری باورپذیر دارند، بلکه گاه میان آدمیان جزیره و پریزادگان دریایی، انس و الفت و عشقهایی نیز پدید میآید که همنشینی میان آدمها و اهل خیال را امری عادی جلوه میدهد.
فیلم میکوشد به پدیده کمرنگ شدن تدریجی این باورها در میان اهالی بومی، به دلیل غلبه پدیدههایی نوظهور با ورود آهن و سیمان به جزیره، و کوچ اهل خیال به ته دریا نیز اشارهای روشن داشته باشد.
موسی، جهلهنواز شوریدهحال، که شاید آخرین بازمانده از نسل بومیان جزیره باشد که سودای عشق با پریدخت دریا را در سر دارد، با گذر از سه وادی «ع» و «ش» و «ق» – وادیهای پررازورمز عشق – که از گذرگاههای پرخطر عقل و شادی و قصه (سه جوهر عشق) میگذرد، با تحمل سختیها و رنجهای فراوانی، همچون سالکی پاکباخته که هفت وادی عشق را درمینوردد، در سپیدهدم یک روز روشن و آفتابی، با پریدخت دریا دیدار میکند! شیرینی وصال موسی با پریدخت دریا را باید کمترین ثمره و دستاورد همان سیر و سلوک عارفانه موسی دانست، چراکه بهره اصلی را نصیب مردمانی میکند که در پی سالها رنگ باختن باورهایشان، بار دیگر اهل خیال را در باورشان زنده میکنند!
جهله، در هیئت کوزهای سفالین و ظریف که بر آن طرحهایی موزون نیز نقش میبندد، حالا دیگر آبی خوشگوار را در خود جای نمیدهد که آتش تشنگی آدمیان را فرو بنشاند، بلکه مثل آینهای روشن و جلایافته، تصویری خیالگون از دریا و موجهای خروشان را به آنها نشان میدهد و انبوه پاچکهای زربفت و زیبا و رنگین زنان و دختران مرده جزیره را در کنارههای ساحل، به رخ موسی و هر که توان نگاه کردن به درون آن را داشته باشد، میکشد تا بخت خود را برای دل به دریا زدن و به دیدار پریدخت دریا شتافتن بیازمایند.
با استفاده از دستبافتهای رنگین و زیبا و جهلههایی که گویی با نواختن آنها روح و جان تشنه آدمها سیراب میشود، نمادهایی از زیبایی و عشق به ما نشان داده میشود و بر این حقیقت تاکید میشود که برای پاسداری از سه جوهر حقیقی عشق، عقل و شادی و قصه، به عنوان پشتوانه زندگی، باید رنج بسیار کشید و برهنهپای از نمکزارهای بیانتها گذر کرد و با سرشتن و آماده کردن خاک و گِلی پاک، جهلهای تازه باید ساخت تا با گوش جان بتوان شنونده آوایی تازه و روحنواز شد.
فیلم «جنبل»، با استفاده از جلوههای بصری و چهرهپردازیهای مناسب و بهویژه با تلفیق مناسب هنر ویدیویی و هنر اجرا و با فضاسازیهای غیرمعمول (مثل عبور از گذرگاهی پوشیده از بلورهای نمک، یا تپه ماهورهای پوشیده از خزه و موجودی خیالی به نام «خِن» که گویی نیمی از پیکر استخوانیاش در دل صخرههای سنگی فرو رفته است، یا «قصهبان» که شمایلی غریب دارد و همچنین در نمایش خیزابهای سرخگون و خاکهای رنگین) بسیار خلاقانه و نوآورانه عمل میکند و مخاطب را در عبور از گذرگاههایی پُرشگفت و خیالگونه، درهزارتوی دنیایی خیالی غرق میکند و فرصتی فراهم میسازد تا با حضور دوباره اهل خیال در کنار آدمهای جزیره، تاریکی از زندگیشان رخت بربندد و با نور و روشنایی آشتی کنند!
احسان صدیق در تلفیق مناسب سازها، از سازهای بومی و جهله گرفته تا آوای خوشی که از ساز آن جُفتینواز روشندل به گوش میرسد، موفق عمل میکند. مستند «جنبل» افزون بر کارگردانی قابل قبول آن، با داشتن امتیازهای دیگری چون تدوین مناسب و فصلبندیهای متناسب با فضای داستانپردازانهای که در متن یک مستند قومشناسانه شکل میگیرد، در مجموع به اثری بهنسبت بدیع و متفاوت بدل میشود.
منبع: ماهنامه هنروتجربه