خبرگزاری قرآنی ایران نوشت: در هیاهوی جشنواره فیلم فجر درباره این رویداد نوشتن، امری رایج است، اما معمولاً در آن زمان بیشتر احساسات بر متون حاکم است تا منطق سینمایی، اما بعد از گذشته ۱۰ روز میتوان تا حدودی با دقت و فراغ بال پیرامون این موضوع نوشت. فستیوال فیلم فجر مهمترین اتفاقی است که در سینمای کشورمان روی میدهد؛ بنابراین طبیعی است که بعد از برگزاری هر دوره، مخالفان و موافقان بسیاری درباره آن سخن گویند، اظهار نظرهایی که بیشتر منبعث از منافع است که هر گروهی یا فردی دغدغه آن را دارند، اما با تمام این تفاسیر هیچ چیزی از ارزشهای هنری آن کم نمیکند.
البته مخالفت با تصمیمهای هیئت داوران و انتخاب، یکی از رایجترین اصول در برگزاری هر جشنوارهای است، همانگونه که خودم درباره تصمیمات هیئت انتخاب نقدهایی دارم که در زمان نشست خبری قبل از برگزاری جشنواره هم آنها را با دبیر جشنواره فیلم فجر مطرح کردم؛ برای مثال کاملاً مشخص بود که عدم انتخاب فیلم «امپراطور جهنم» منبعث از گرایشات سیاسی بود، و الا این فیلم به طور مطمئن از نیمی از فیلمهای بخش مسابقه جشنواره بهتر بود، ولی با این وجود نمیتوان به بهانه نقد یک روش و تصمیم، ریشه رویدادی چنین تاثیرگذار را زد.
مطلب دیگر اینکه جشنواره فیلم فجر طی سالهای اخیر تنها یک رویداد سینمایی نیست که برگزار میشود، بلکه به واقع مهمترین رویدادی است که در ایامالله دهه فجر روی میدهد و از آن میتوان به عنوان جشن پیروزی انقلاب نام برد. این گفته نیز تنها ادعای شخصی نیست، بلکه به واقع در دهه فجر دیگر چنین رویدادی با این حجم در کشورمان برگزار نمیشود که در آن پیروزی انقلاب اسلامی جشن گرفته شود.
در دوره سیوپنجم جشنواره فجر همانند دورههای گذشته خود، سیمرغها به آثاری داده شد که تقریباً همه احتمال موفقیت آن کارها را میدادند و بهنوعی چیزی خارج از انتظار رخ نداده بود، اما برنامهای به نام «هفت» که این روزها در انحصار یک تفکر است، میخواست همه چیز را بر عکس نشان دهد و بگوید که تمام تصمیمات گرفتهشده در این رویداد مغرضانه است، برای رسیدن به این خواسته از ناجوانمردانهترین روشها نیز بهره برد که در دایره سینمایی نمیگنجد؛ برای مثال مطرح کردن دو تابعیتی بودن برخی اعضای هیئت داوران، مسئلهای است که به هیچوجه به مجری این برنامه و موضوع بحث مربوط نمیشد؛ وی در رسانه ملی سعی کرد که با عنوان کردن چنین موضوعاتی حرفش را توجیه کند، اما در حقیقت هدف خود را رسوا میکرد.
نکته تاسفآور دیگر اینکه، وی سعی داشت در برنامه هفت اینگونه به تماشاگر بقبولاند کسانی که از این جشنواره حمایت میکنند دستبوسان هستند، آیا فحاشی کردن یا بیادبی به معنای شجاعت است؟ این ادعایی خندهآور است؛ چون میزان شجاعت در رینگ مشخص میشود نه در ناسزا گفتن در رسانه. نگارنده خود نقدهایی را در نشستهایی پیش از جشنواره مطرح کرده و در گفتوگوهای آتی با محمد حیدری نیز نقدهایی عنوان خواهد شد، اما این مسئله دلیلی نیست که بخواهیم با فحاشی برای خود مخاطب جذب کنیم.
مطلب دیگر اینکه بهروز افخمی از برگزیدگان جشنواره انتقاد میکند که چرا در زمان دریافت جایزه از بلندگوی جشنواره برای بیان نظرات خود استفاده میکنند! این ادعا اگر از سوی هر کس گفته میشد شاید پذیرفتنی بود، اما وقتی این مطلب از زبان فردی گفته میشود که رسانه ملی را با مخاطبان میلیونی، بلندگوی نظرات خود کرده، جز حیرت نمیتوان کار دیگری انجام داد! چون در یک جشن تنها ممکن است دو یا سه هزار نفر حضور داشته باشند، پس چگونه حرف زدن در این شرایط کار سینمایی نیست، اما استفاده شخصی از رسانه ملی کاری ناجوانمردانه است.
موضوع دیگری که بهروز افخمی در برنامه ۲۰ بهمنماه مطرح کرد، این بود که عدهای میخواهند هفت را تعطیل کنند یا اینکه آدمهایش را تغییر دهند. نکته جالب اینجاست که وی گفت که آرزو میکرده آنها در رسیدن به خواسته خود، موفق باشند تا وی بتواند به فیلمسازی برگردد! اما باید از افخمی سوال کرد که چرا برای استجابت دعای خود اقدام عملی انجام نمیدهد؟ آیا اجراکنندگان قبلی برنامه هفت آدمهای کوچکی بودند که تنها وی میخواهد با بودنش، ذات «هفت» را زنده نگاه دارد؟ شاید این وظیفه ماست تا از مسئولان سیما درخواست کنیم تا این فیلمساز توانمند را آزاد بگذارند تا به فیلمسازی خود مشغول شود؛ چون سینما نیازمند کارهایی نظیر «عروس»، «روباه» یا «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» است که وی از عهده ساخت آن بر میآید.
در این بحث باید به برخی بیاخلاقیها نیز اشاره کنم که آنهم تنها از عهده برنامه هفت بر میآید؛ بهروز افخمی در نقد خود از وحید جلیلوند، فیلم وی را کاری ضعیف توصیف کرده که با ناداوری جایزه بهترین کار را دریافت کرده است، اما تنها کمی انصاف ثابت میکند، فیلم «بدون تاریخ، بدون امضاء» از کارهای بسیار خوب جشنواره سیوپنجم بود که تقریبا تمام تماشاگران آن را پسندیدند، درضمن در این برنامه بهشدت سنگ فیلم «او» به سینه زده شد، کاری که به نظر، فیلمی بسیار شخصی است که در گیشه نیز نمیتواند موفق باشد، اما افخمی به گونهای این فیلم را بالا برده که انگار «همشهری کین» از گرفتن سیمرغ باز مانده است، این مطلب برایم جای سوال داشت تا اینکه در برنامه قبل متوجه شدم که کارگردان «او» شاگرد افخمی است.
در انتها باید یادآوری کرد که نگاه کلی بهروز افخمی به سینما قابل توجه است؛ زیرا وی بهدرستی معتقد است که سینما باید سرگرمکننده باشد و در ادامه در پی دادن پیام باشد؛ من نیز مانند وی از فیلم تلخ و سیاه بیزارم، اما باید در نظر داشت که وی هنگامی که کسی یا چیزی را دوست ندارد قضاوتهایش کاملاً با بغض و کینه همراه میشود، هرچند تصورم این است که تاثیرات نشستن در کنار منتقدی که دائماً در حال دشنام دادن است، چنین خصوصیت اخلاقی را در پی خواهد داشت.