تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۰۸ - ۱۴:۲۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 53264

هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر ۳۵فیلم «بی‌سایه» در حالی در بخش بازار جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش درآمد که این شگفتی در میان مخاطبان به وجود آورد؛ چرا با وجود فیلمی از این دست، جشنواره ۳۵ چنین جامعه‌شناسانه پسند از آب درآمده بود.

به گزارش سینماسینما، یک روز چند جامعه‌شناس که از سینما فقط علاقه به سینما را یدک می‌کشند، کنار یکدیگر می‌نشینند و در حالات و موقعیت‌های موجود در جلسات شورای سیاستگذاری، تصمیم می‌گیرند با سرعتی خیره‌کننده فیلم تماشا کنند. همانند کاری که مرحوم تروفو بدان شهره بود. او روزی شانزده ساعت فیلم می‌دید و این آرزوی تمام سینه‌فیل‌هاست.

به هر روی تیم جامعه‌شناس می‌نشینند و قدم می‌زنند و گپ می‌زنند و دوباره می‌نشینند تا از میان آثار رسیده فیلم برگزینند و جدول بی‌در و پیکر یک جشنواره را با آن پر کنند. پر کردنش هم شبیه به فلافل‌فروشی‌های میدان انقلاب است. هر آنقدر که نان ساندویچی محترم جای داشته باشد، شکمش را با مخلفات پر می‌کنند، دریغ از آنکه معده علی الرحمه تاب و توان آن هم سردی را ندارد و سودا پس می‌زند.

نتیجه تیم جامعه‌شناسی می‌شود یکی از بدترین جشنواره‌های تمام اعصار جشنواره‌داری ایران زمین در بلندترین سازه دست‌ساز بشر در ایران زمین. جشنواره‌ای که انگار قرار است از دلش جامعه ایران – آن همه طبقه متوسط متزلزل شهر تهران را تماشا کرد – مورد مطالعه و مداقه قرار بگیرد و بقیه چیزی هستند شبیه آن رستوران تک و تنهای پنگوئن نبش خیابان وصال. آنجا نمی‌شود شکم بشقاب را پر کرد.

روز گذشته فیلم «بی‌سایه» با نام سابق «یک کامیون غروب» ساخته ابوالفضل صفاری در بخش بازار جشنواره جهانی فجر به نمایش درآمد. فیلمی که با اعتراض شدید اللحن کارگردانش نسبت به جامعه جامعه‌شناسی انتخاب آثار جشنواره ۳۵ همراه بود و با نفرین به پایان رسید. او تنها گریه نکرد و به عنوان مخاطب آن را محصول دل‌نازکی هنرمند دانستم؛ اما قصه زمانی شروع شد که نمایش به پایان رسید. مخاطبان سینما با فیلمی روبه‌رو بودند که همه چیز داشت جز عذاب‌های الیم جشنواره ۳۵٫

«بی‌سایه» صفاری داستان یک خانواده منسجم را نشان می‌دهد که در دل بیابان کارآفرینی کرده‌اند. آنان یک هتل – رستوران در نقطه صفر مرزی، در میان شن‌های روان راه‌اندازی کرده‌اند و هدفشان به تماشا نشاندن مردمان دیارشان پای غروب خورشید است. این خانواده  شیرین، شاد، زنده و امیدوار در میان شن‌ها، جز رنگ‌های گرم چیزی نمی‌بینند. دنیایشان مملو از جوانان امروز و دیروز است و در میان موسیقی شنا می‌کنند. آنان به شهرنشینان بریده از زندگی درس زنده بودن می‌دهند و در برابر پول‌های بی‌ارزش، ارزش زندگی را به رخ می‌کشند. فیلم مشربی را به نمایش می‌گذارد که آرزویش را این روزها به گور می‌برند.

در فیلم شخصیت پنهانی به نام حاجی قصد دارد کاسبی خانواده رویایی را برهم‌ زند و چنین هم می‌کند. این نکته یادآور می‌شوم که ما هیچ گاه آنان را نمی‌بینیم. با این حال شخصیت‌ها در میان موسیقی یک گروه هیپی‌گونه، با یاد امید به زندگی ماجرای هتلشان را پایان می‌بخشند تا شاید در آینده، آینده را بسازند.

حال پرسش این است که چرا فیلمی مملو از شادی – و البته غم‌هایی که می‌آید و می‌رود – باید مغفول جامعه‌شناسان قرار گیرد؟ چرا مجموعه هیئت انتخاب نگاهشان به سمت نشان دادن تک ژانری دمدمه و محصول کلیشه‌ها و شابلون‌ها بوده است؟ چرا این گروه بی‌دلیل جایی برای نشان دادن تمامی تفکرها و مشرب‌های سینمایی به وجود نیاورده‌اند؟ چرا «گشت» را که هیچ ویژگی جشنواره‌ای ندارد را برای فروش بالایش مطرح می‌کنند و کارگردان جوان و آن دوربین فوق‌العاده بایرام فضلی را با سمباده پاک کرده‌اند؟

آنان هیچ پاسخی ندارند؛ جز اینکه بگویند ما سینما نمی‌دانیم، سینما را دوست داریم. پس باید گفت سینما خواندن و سینما دانستن چه سود که این روابط و علائق یک دبیر، یک مدیر یا یک سیستم نسبت به افراد است تا نتیجه‌اش بشود محفل مرگ و قتل و بدبختی جشنواره ۳۵٫ انگار همه چیز به جامعه‌شناسی خلاصه می‌شود، دریغ از آن همه رشته‌های دنیای علوم‌انسانی. دریغ از انسان‌شناسی، روانشناسی و صدها شناسی دیگر.

این رویه را می‌توان در انتخاب فیلم‌های ترسناک این شب‌های جشنواره جهانی نیز مشاهده کرد. فیلم‌هایی که با آن می‌خندیم، می‌خوابیم و بیرون می‌رویم. گویی بزدل‌ترین فرد دنیا پای آن نشسته است و پیش از دیدن فیلم دو سه سکته ناقض را هم رد کرده است. خدا به داد این سینما برسد.

متنبع: تسنیم ـ احسان زیورعالم

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها