سینماسینما، الهام بیاتی مقدم
امتیاز: ۱
مدت زمان: ۱۲۵ دقیقه
کارگردان: لن وایزمن
فیلمنامه: شی هتن
بر پایه: شخصیتها اثر دریک کولستاد (خالق اصلی سری فیلمهای جان ویک در مقام فیلمنامهنویس)
بازیگران: آنا د آرماس، آنجلیکا هیوستون، گابریل بایرن، لنس ردیک، نورمن ریدس، ایان مکشین، کیانو ریوز
تهیهکننده: چاد استاهلسکی، باسیل ایوانیک، اریکا لی
فیلمبردار: رومن لاکورباس
موسیقی: تایلر بیتس، جوئل جی ریچارد
تدوینگر: جیسون بالانتاین
شرکتهای تولید: سامیت انترتینمنت، تاندر رود فیلمز، ۸۷ نورث پروداکشنز
توزیع کننده: لاینزگیت
تاریخ انتشار: ۶ ژوئن ۲۰۲۵، آمریکا
در تعریف کلی ژانر اکشن بهعنوان یکی از گونههای اصلی ژانرشناسی سینما تعاریف دقیق و آشنایی از فیلمهای داستانی که در نگاه نخست دربردارنده مشخصههایی چون ماجراجویی، تعقیبوگریز، برانگیختن هیجانات تماشاگر و شخصیتپردازی به شیوه تقابل ملموس پروتاگونیست و آنتاگونیست ارائه شده است. علاوه بر این جنبههای بیرونی، فیلم اکشن میبایست بر تمایلات درونی شخصیتها و قهرمانها هم متمرکز شود در غیر این صورت داستان فاقد درونمایه، روابط علی و معلولی و بهمانند پیرنگی از جدال قهرمان و ضدقهرمانهای پایبند به هرگونه ابزار کشتار است. در این فیلمها مسئله فردیت ماهیت خود را از دست میدهد و نبردهای فیزیکی فرصت همذاتپنداری را از مخاطب دریغ کرده در نتیجه با فیلمهایی الزاماً سرگرمکننده و مهیج مواجه میشویم که در بالاترین سطح فروش صنعت سینما قرار میگیرند. پس از تحول شگرف دنیای ماتریکس برای خلق جلوههای ویژه، صحنههای اکشن و مضمون عمیق و بنیادین درخصوص حقیقت جهان و تبدیلشدن کیانو ریوز به ستاره سینمای اکشن بعدها با درخشش در مجموعه «جان ویک» به تثبیت جایگاه خود دست یافت. جاناتان ویک شخصیت اصلی داستانهای «جان ویک» در هر چهار قسمت دلیلی زمینهای او را به عمق اتفاقات میکشاند زیرا که شخصیت او در چهارچوب قراردادهای از پیش تعیینشده دلبسته انتقام است و سرشت او پیوندی ناگسستنی با کشتار و خونریزی دارد. اتفاقات فیلم شاید از لحاظ داستانگویی عنصری قدرتمند و مزیت روایتهای جان ویک نباشد و عامل پیشبرنده داستان یعنی مسئله شخصی جهت داستان را مشخص میکند؛ اما همین درجه از اهمیت کافی است تا گره اصلی داستان را ایجاد کند و شخصیتی کاریزماتیک و قدرتمند را به عرصه مبارزهای مرگبار بکشاند و فضای اکشن خشونتباری رقم بزند که در هالیوود نظیر آن در بهترین نمونههای اکشن «سریع و خشن»، «ماموریت غیرممکن»، «جانسخت»، «اولدبوی» (رفیق قدیمی) که مفاهیمی چون انتقام و قضاوت را دربردارد با تأکید بر فاکتورهای میدانی بصری پرداخت شده است. چارلز اف. استاهلسکی بهلطف سالها تجربه کارگردانی و بدلکاری در ساختههای اکشن با اولویتهای بصری و فرم اجرایی ماهرانه در خلق صحنههای دلهرهآور بیش از توجه به قصهای پرمایه روایت را از وجه داستانی خود تفکیک کرده و شخصیتها را به متن ماجرا و کشمکشهای بیرونی کشانده است. سازندگان با الزام به قراردادهای سبک اکشن و تجربههای شخصی که فروش بالای خود را مدیون کاریزمای شخصیت جان ویک دانسته دنباله موفقی ساختهاند که انتظارات هوادار خود را تنها با نقشآفرینی کیانو ریوز تأمین کرده است.
در قسمت اول جان ویک بعد از فوت همسرش سگی را به نشانه هدیه از طرف او دریافت میکند؛ اما دسته مافیایی روسی خودروی موستانگ او را میدزدند و سگ را که یادآور همسرش بود میکشند. همین موضوع بهنظر سطحی و کماهمیت مقدمه کشتار سلسلهوار جان ویک را رقم میزند. برای جان ویک که در آستانه بازنشستگی از فعالیتهای قبلی یعنی همکاری با گروه مافیایی ویگو تاراسوف بود حالا انگیزهای درونی دلیل ورود مجدد او به صحنه مبارزه میشود. جاناتان در شمایل قدرتی نامیرا تسلیم عشق بیپایان به همسر و سگش میشود. عشق بیپایان و خشونت مهارنشدنی دو موضوع در ساختار روایی است که آغازگر حوادث میشوند. در حقیقت عشق و عواطف در مقابل میل به انتقامجویی دو وجه پارادوکسیکالی هستند که بهظاهر مبنای حوادث میشوند؛ اما موشکافی نمیشوند و تنها دستآویزی میشوند تا داستان انتقامجویی جان ویک گسترش پیدا کند و ما با جلوهای از تقابل شخصیت اصلی با موانع روبرو شویم. داستان انتقامجویی جان ویک در همان قسمت اول مسیر موفقیتآمیزی را در سینمای هالیوود و ژانر اکشن نئونوآر هموار میکند و سازندگان را به ساخت دنباله قویتر آن ترغیب میکند. انجام خوردهحسابهای شخصی جان ویک با گروه مافیایی روسی به رهبری ویگو تاراسوف نه تنها عطش انتقامجویی را نکاست که بهانهای شد تا جاناتان را در تداوم عرصه گستردهای از آدمکشی هدایت کند. حضور رئیس مافیای ایتالیا سانتینو دِآنتونیو و وعده کشتن خواهرش جیانا دِآنتونیو در قسمت دوم جزو روابط و معاملاتی است که جاناتان را مصممتر میکند و میل سیریناپذیر جنایت به هر شکل و منظوری را بیشتر میکند. این در حالی است که سازندگان تمهید ویژهای برای نمایش میزان اکشن از طریق درگیری فیزیکی در قسمت سوم در نظر گرفتند. در قسمت سوم با تمرکز بر روی جزئیات و واقعگرایی صحنههای نبرد با کمترین میزان بهرهگیری از ترفندها و جلوههای بصری منجر به افزایش ضربآهنگ فیلم شد، آنچه در فیلم بالرین و در قالبی زیباشناسانه که وامدار عنوان و جایگاه جان ویک به نمایش درآمد؛ اما در سطح استانداردی پایینتر. نه شخصیت ایو ماکارو در شمایل یک آدمکش حرفهای از نظر ظاهری پذیرفتنی است و نه از نظر وجه درونی پرداخت منطقی به موضوع خونخواهی داشته است. گرچه سعی شده دوگانگی شخصیتی ایو (از کودکی تا آموزش مصرانه رقص باله در جوانی و این روند احساساتگرایی در نسبت با انتقامجویی) به تصویر درآید و این دوگانگی در ازای هدف نهایی و تقابل او را با ریشههای نژادیاش نشان دهد. با وجود اینکه بخش ابتدایی فیلم به معرفی جغرافیای حوادث، شخصیتها، تاریخچه روابط قبیله و نزاعهای میانگروهی از منظر دراماتیک، زمان چشمگیر ابتدای ماجرا به این معرفی اختصاص داده شد؛ اما این تقابل باز هم بیش از اینکه به جهان تنها و خلوت ایو نزدیک شود بعدی ظاهری پیدا کرده و بر حوادث بیرونی دقت شده است. همچنان که تنهایی ایو جزئی از روابط پیچیده و مبهم این قبیله است و بخش عمده آن به شکل اجرا و چگونگی خشونت بیحد و مرز پرداخت شده است.
هدفمندی قهرمانها
اساساً دستیابی به هدف در همه آثار برای شخصیتهای قهرمان وجود دارد و قاعدهای که از اهمیت ویژهای برخوردار است علاوه بر کارکرد عناصر بیرونی، دقت بر خصلتهای درونی و روانی شخصیتها است که یک اثر را در سطح بالای ارزشمندی قرار میدهد. طبعاً رعایت این قاعده در ژانر اکشن موفقیت یک اثر را چه از نظر ساختار روایی و سبکی و چه ماندگاری، تضمین میکند.
فیلم اکشن دربردارنده مجموعهای از اِلمانهای نبرد جادهای، مناسبات مافیایی زیرزمینی، درگیری فیزیکی با سلاح سرد و گرم بهعبارتی جزو قراردادهای سبک اکشن محسوب میشوند. مجموعه جان ویک با الگوی کلاسیک جدال قهرمان داستان؛ اما بدون پیچیدگیهای روانی و شخصیتی بر نحوه رویارویی تمرکز دارد. در این سری فیلمها مانند اغلب فیلمهای اکشن قصه پرمایه با پیچیدگیهایی داستانی اولویت اصلی سازندگان نیست و بیشتر طراحی میزانسن، اجرای خلاقانه و شکلدهی به صحنههای درگیری تنبهتن مقصود اصلی است. فیلم «بالرین» جدیدترین اسپینآف مجموعه جان ویک که ایو ماکارو (آنا د آرماس) شخصیت اصلی بالرین در حوالی قسمتهای سوم و چهارم بهعنوان عنصر پیشآگاهی و حضوری فرعی دیده می شود و در ذهن مخاطبِ طرفدار تقریباً حضور شخصیتها و خط اصلی داستان در نسبت با اِلمانها و صحنههای اکشن تثبیت شده است. در بالرین سازندگان به سراغ فیلمی با رویکردی نسبتاً متفاوت، زیرسایه اکشن جان ویک رفتهاند. گرچه جان ویک به خودی خود واجد ارزشهای دراماتیک انسانی و منطقی نیست و صرفاً سلسله اتفاقاتی بیرونی مبتنی بر ویژگیهای سبکی معرف ژانر اکشن بهتصویر درآمده است و تقریباً نظام علت و معلولی منسجم و منطقپذیری مشاهده نمیشود. آنچه که در فیلم بالرین هم تبدیل به نقطه ضعف مهم فیلمنامه شده است. با این وجه تمایز که شخصیت ایو ماکارو قاتلی حرفهای و شرور بهجای جان ویک در هسته مرکزی داستان قرار دارد که درگیر مسأله انتقامجویی است. لن وایزمن پیشتر با ساخت فیلمهای دنیای مردگان (جهان زیرین) و چهارمین قسمت از مجموعه فیلمهای «جانسخت» یکی از آثار اکشن موفق چند دهه قبل جایگاه هنری و مهارت خود در این ژانر محک زده بود. وایزمن در بالرین با حفظ ساختار کلی ساختههای چاد استاهلسکی صرفاً با ایجاد تغییراتی دقیق و جزئینگر از دنیای زنانه بر همان الگوی آدمکشی مرسوم دنیای جان ویک پایبند بوده است. همچنان که بر مناسبات خصمانه با ریشه نژادی قبیلهای، جایگزینی پروتاگونیست زن به جای مرد، طراحی فضای کوهستانی برفی سعی در افزایش احساس هیجان با اتفاقات و شخصیتها شده است؛ اما حتی در سطحی پایینتر و گاهی اغراقآمیزتر. چیدمان و اجرای عناصر بصری، جغرافیای بروز حوادث به نسبت جهان جان ویک اقبال چندانی به دنبال ندارد. حتی حضور فرعی و کوتاه کیانو ریوز در قامت جان ویک تأثیری زیادی بر کشش داستان ندارد.
زن و جلوهای از خشونت
در بالرین مدل درگیریها و اکشن فیلم به چشمانداز گستردهای از روابط قراردادی مبتنی بر آدمکشی حرفهای در پوششی از تکنیکهای بصری خلاقانه، تلفیق فضای ملایم و فانتزی زنانه با خشونت دنیای مردانه بسنده شده است در حالی که دنیای جان ویک بیهیچ ملاحظه در بالاترین سطح شرارت اتفاق میافتد. در سری جان ویک بهکارگیری معنادار رنگ و نور برای القای خشونت حاکم بر فضای مدرن و پرجذبه شهر نیویورک یکی از مؤلفههای زیباییشناسی فیلم است. از تصویربرداری متمرکز و بدون لرزش صحنههای درگیری و نماهای طولانیتر با کمترین کات در اغلب صحنههای درگیری سعی در حفظ تداوم احساس و ارتباط مخاطب با ماجرا شده است. بهطور کلی دنیای داستان جان ویک و بالرین بر اساس نظام پیچیدهای از روابط گروهی خلافکار و آدمکش روسی لهستانی تبار است که بعد از مهاجرت به آمریکا در مکانی با عنوان هتل کانتیننتال اقامت دارند. معماری هتل شبیه به سالنهای تئاتر است و مکانی برای پرورش افراد از کودکی در جهت هنر (رقص باله) و آموزههای رزمی و جنگاوری است. مکانی که ایو ماکارو در آن با یادگیری هنر باله و تلفیق جلوههای زنانه و رسم آدمکشی از طریق آموزشهای فشرده رزمی به قدرت دست پیدا کرد. هتل کانتیننتال مکانی مسئلهساز در قلب نیویورک بهمانند یک پادشاهی و کانون مناسبات و همنشینی پرنفوذترین خلافکاران است که تشکیلات فرقه روسکا روما همه چیز را در آنجا سروسامان میدهد و زیر نظر قدرتی بیچونوچرا به اسم دیوان عالی (کولیهای روسی) اداره میشود. درواقع دیوان عالی برای حفظ ماندگاری خود قوانینی سخت و اجتنابناپذیر تعریف کرده که شکستن قوانین توسط هر یک از اعضا بهمنزله نقض قوانین و طرد از دستگاه قدرت فرقه روسکا روما است.
مهارت یا نمایش خشونت؟
در یک قیاس فیلم بالرین در نسبت با سری جان ویک با حفظ الگوی خشونت در خط اصلی داستان از ویژگی اکشن اسلشر قدری فاصله میگیرد و اغلب صحنههای درگیری آن مجهز به مهارتهای رزمی و سبک بدلکارانه است. در این میان ایو آدمکشی است که با قدرت بدنی ویژه، تسلط به فنون رزمی و همان خصلت نامیرایی به نبرد با نیروهای مخالف میرود. در بالرین از چیدمان المانهای متضاد مانند سلاحهای آتشزا و یخبندان دهکده برونشهری، بهرهمندی از سکوت جغرافیای فیلم به جهت تاریخیبودن و گذشته شخصیتها سهم بسزایی داشته است. در مقابل، دنیای پرآشوب جان ویک که اسلحه ابزار اصلی خشونت محسوب میشود و هیاهوی شهر نیویورک کانون درگیری و کشتار قرار گرفته است. دلیل استفاده از چنین فضایی معنابخشیدن به بخش رازآلودگی و شرایط زیسته ایو و قبیله او است، اما میبینیم در سری جان ویک بخش عمده مبارزه با تبهکاران بدون هراس، بدون هیچ بازدارندگی در میان چهره واقعی شهر و از مقابل دیدگان شهروندان صورت میگرفت.