سینماسینما، بهرنگ ملکمحمدی:
*روزی که میرزا ابراهیمخان عکاسباشی به دستور شاه ناخوشاحوال قاجار دستگاه سینماتوگراف را به ایران میآورد، هرگز تصور نمیکرد صد و اندی سال بعد به عنوان اولین مستندساز تاریخ ایران از او یاد شود. فیلمی درباره روز جشن گل و پس از آن درباره اتفاقاتی در تهران آن روز که ملک سلطنتی بود و باید در تاریخ ثبت و ضبط میشد. همین اتفاق بهسادگی نشان میدهد سینمای مستند از همان اولین روز تا کنون به دو اصل اساسی نیاز دارد؛ نخست سفارشدهنده و پس از آن جایی برای نمایش.
اگر ابراهیمخان عکاسباشی، روسیخان و خانبابا معتضدی فیلمهایشان را برای دربار و اوامر ملوکانه میساختند و به نمایش درمیآوردند، در روزگار معاصر فیلمساز مستند ایرانی باید به دنبال ارگان یا شخصی برای سرمایهگذاری و از همه مهمتر محلی برای نمایش فیلمهایش باشد؛ اتفاقی که تا امروز میتوان گفت قسمت اولش به شکل قابل اعتنایی رخ نداده و مستندسازی در ایران یکی از نامطمئنترین گونههای فیلمسازی از نظر امنیت شغلی است.
*به گمانم تعداد جشنوارههای فیلم در ایران بیش از توان مدیریتی و تولید سینمای ایران است و توازنی میان جشنوارهها و موضوعات هم در سینمای ایران وجود ندارد و به همین دلیل تنها یک جشنواره مهم و ملی در حوزه سینمای مستند برگزار میشود؛ جشنوارهای با نام سینما حقیقت که نامش را از نظریه ژیگا ورتوف وام گرفته است. فیلمسازی که با مستند «مردی با دوربین فیلمبرداری» در سال ۱۹۲۹ و نمایش زندگی و کار کارگران شوروی پس از انقلاب بلشویکی نظریه سینما چشم یا سینما حقیقت را ارائه میکند و هنوز هم این شیوه مستندسازی بیواسطه با تکنیک چشم به مثابه دوربین فیلمبرداری یکی از تکنیکهای بسیار مهم و تاثیرگذار در فیلمسازی مستند است؛ سینمایی که قرار است به دنبال حقیقت محض در جهان واقع باشد، حال آنکه از نظر تکنیکی دیگر مستندسازی صرفا تصویری از حقیقت نیست و میتواند با درام و موقعیتافزایی دراماتیک همراه باشد، بیآنکه به ذات مستندگونهاش خدشهای وارد شود.
به نظر، بسیاری از فیلمسازان مستند در ابتدای ورود سینما به ایران همان راهی را رفتهاند که ژیگا ورتوف در شوروی تجربه میکند و شاید اولین گرایشات چپگرایانه در ایران را بتوان ناشی از تماشای همین فیلمها دانست؛ گرایشاتی که توجه به جنبشهای کارگری در آن یکی از مهمترین ایدههاست.
*گروه سینمایی هنر و تجربه در کنار تلویزیون، در حال حاضر مهمترین فضای نمایش آثار مستند در ایران را فراهم کردهاند؛ فضایی که همیشه برای سینمای مستند ایران رویا بوده و حالا میتوان بسیاری از فیلمهای مستند سینمای ایران را مانند همتای داستانی در سینماها و با همان کیفیت دید؛ کیفیتی که بسیار به رونق اقتصادی سینمای مستند کمک میکند. البته در چند سال گذشته هم در اکران فیلمهای مستند در سینماهای هنر و تجربه اتفاقات بیبدیلی رخ داده است؛ سالنهای مملو از تماشاگر برای فیلمهایی که روزگاری با یک تصور غلط از اکران محروم میماندند و به نظر حالا این فرضیه مطلقا اشتباه دیگر استنادی در بحثهای کلان سینمای ایران ندارد.
«بزم رزم»، «سفر سهراب»، «فرشاد آقای گل»، «در جستوجوی فریده»، «رزم آرا؛ یک دوسیه مسکوت» و مستندهایی مانند این در زمان اکران در گروه سینمایی هنر و تجربه گاه به نمایش فوقالعاده رسیدهاند؛ اتفاقی که به باور بسیاری در یک دهه پیش غیرممکن مینمود، اما نسل جدید مستندسازان ایرانی با دنبال کردن ایدههایی که دغدغه آن را دارند، به بخش مهمی از سینمای آلترناتیو و تجربی ایران تبدیل شدهاند.
*اشکال جدی جشنوارههای فیلم در ایران تغییر کاربری آنها از امکانی برای کشف استعداد و معرفی فیلمسازان جوان به محلی برای نمایش آثار مختلف فیلمسازانی است که به واسطه سابقه و احتمالا لابیهای مختلف فضاهای متفاوت و گستردهای را در اختیار دارند. این اتفاق عموما به این دلیل رخ میدهد که تعداد سالنهای خوب برای فیلمهای تجربی و مستند بسیار کمتر از چیزی است که باید باشد و حیرتانگیز اینجاست که همین تعداد اندک هم داد سینمای تجاری و منتفعان آن را درآورده است.
جشنواره سینما حقیقت به عنوان مهمترین جشنواره سینمای مستند در ایران به نظر باید از یک جشنواره مانند دیگر جشنوارههای فیلم در ایران به امکانی برای تولید و ارائه فیلمهای مستندی تبدیل شود که حالا یک گروه سینمایی را به عنوان اکرانکننده در اختیار دارد؛ اتفاقی که باید بسیار پیش از این رخ میداد، اما هنوز هم میتوان امیدوار بود این فضا به کل سینمای مستند کمک کرده و نمایش فیلمهای مستند را از انحصار تلویزیون خارج کند.
*سینمای مستند امروز بیش از آنکه به نظریهپردازی و بازی با کلماتی مانند حقیقت نیاز داشته باشد، به کار اجرایی احتیاج دارد. کاری از جنس حمایت از نسل جدیدی از فیلمسازان مستند که به کلی با نسلهای قبل از خود متفاوتاند. اینها حالا به موضوعاتی میپردازند که
شاید برای اساتید کنونی این حوزه در روزگاران دور اهمیتی نداشته و عموما زاویه دید منحصر به خود را دارند. نگاهی متفاوت با سرعتی بسیار به دنیای پیرامون که به ذات سینما بسیار وفادار است.
* چند سال قبل و در راه بازگشت از جشنوارهای در مشهد با مهرداد اسکویی همسفر شدم. طبیعتا من بهخوبی او را میشناختم و این مستندساز گیلانی هم بزرگوارانه با من همکلام شد. پس از چند دقیقه از اسکویی سوالی پرسیدم که بهانهای شد برای درددلهای بسیار در حوزه سینمای مستند ایران…
پرسیدم چرا شما این همه در تمام جشنوارهها و ورکشاپها و موقعیتهایی از این دست حضور پیدا میکنید؟ مگر شما فیلمساز نیستید؟ مگر شما چهره فرهنگی سال یونسکو نیستید؟ به نظرم کار و رسالت اصلی شما فیلمسازی است، نه داوری در جشنوارههای مختلف. و اسکویی با همان مهربانی و صمیمیت ذاتیاش برایم توضیح داد که چرا این اتفاق در سینمای مستند ایران میافتد. چرا سرمایههای سینمای مستند مجبورند برای تداوم فیلمسازی رو به فعالیتهایی اینچنینی بیاورند و در جشنوارهها و حتی مراکز مدیریتی و تصمیمگیری حضور داشته باشند؛ اتفاقی که در میانههای دهه ۸۰ به واسطه ارتباطم با بسیاری از مستندسازان از نزدیک شاهد آن بودم و صحبتهای مهرداد اسکویی مهر تاییدی بر مشاهداتم بود. یک ساختار خردهمافیایی که حتی به درون تنها نهاد حمایتکننده از سینمای مستند و تجربی هم نفوذ کرده بود و بسیاری از فیلمسازان مستعد و جویای نام شهرستانی نمیتوانستند وارد فضای جدی فیلمسازی مستند شوند. اتفاقی که خود گاه سوژه میشود و نمونه آن فیلمی به نام «راننده و روباه» ساخته آرش لاهوتی است که اتفاقا امسال یکی از داوران جشنواره بوده و امیدوارم به آدمهایی مانند راننده فیلم کمک کرده باشد؛ کاری که میتواند مسیر زندگی یک فیلمساز گمنام را بهکلی دگرگون کند.
*در میانههای اعتراضات مردمی سال ۱۳۵۷ جوانی ایلیاتی با دوربینی در دست وقایع را بیآنکه کسی از او بخواهد و بر اساس قریحه ذاتیاش بدون هر گونه دخل و تصرفی ثبت میکند. حاصل این کنش هوشمندانه فیلمی میشود به نام «برای آزادی» ساخته حسین ترابی که در یک نظرسنجی معتبر به عنوان یکی از ۱۰ مستند تاثیرگذار قرن از آن نام برده میشود؛ مستندی که جشنواره امسال با آن افتتاح شده است؛ جشنوارهای که حالا جوانهای شرکتکننده در آن میتوانند امیدوار باشند جایی برای دیده شدن فیلمهایشان وجود دارد؛ سالنهایی که هنر و تجربهگرایی در آن همه چیز است…
منبع: ماهنامه هنروتجربه