افسانه جهرمیان در بی قانون نوشت :
فصل اول: مخزنی
در استارت کار، کارگردان سناریوی ملوسی دست بازیگران میدهد که بعد از خواندنش عنان از کف داده، به ضرب آبقند روی پا مانده و قرارداد را فورا امضا میکنند. در این فصل بانو شهرزاد نامِ باکمالاتی را داریم که یک پیرمرد زورگوی فاز نامعلومی به اسم «بزرگ آقا» با تصمیمهای کبرایش زندگی این بدبخت را نخکش میکند. اما کارگردان با ریزبینی خاصی شهرزاد را بین دو کیس مناسب و ازدواجی به نامهای قباد و فرهاد، که بزنم به تخته یکی از یکی قشنگتر و جذابتر است، قرار داده که قشنگ مشخص است در بعضی سکانسها حتی خودش هم نمیداند کی رو انتخاب کنه، کدوم رو جواب کنه. ولی در نهایت شهرزاد تا منتهیالیه فصل اول زن قباد میشود. پس در فصل یک کارگردان، بیننده و حتی بازیگران را با تکنیک مخزنی پای پروژه میکشاند.
فصل دوم: غافلگیری
در فصل دوم وقتی کارگردان فیلمنامه را به بازیگران میدهد، ایندفعه از شدت دگرگونیِ داستان خوندماغ میشوند و بعد از خوردن یک لیوان خاکشیر، قرارداد را برای بار دوم امضا میکنند. در این فصل، سیستم اینگونه شده که هرکس در فصل یک افتاد مُرد، حالا بستگان درجه یکش جای خالیاش را پر کردهاند. تا جایی که خود کارگردان هم تا داغ است، پسرش را میآورد. ولی دیری نمیپاید که تهیهکننده میکشدش کنار و میگوید: «حسن پول نداریم اینارو رد کن برن» که متاسفانه حسن فتحی مجبور میشود سر اسلحه را بگیرد به سمت فیلمنامه و یکییکی همه را نفله کند و به جایش در فصل دوم، شهرزاد دیگر زن فرهاد است. کارگردان در این فصل غافلگیری را از حد گذرانده تا بیننده و حتی بازیگران را سر جایشان بنشاند.
فصل سوم- خفتشدگی
بار سوم، بازیگران، بدون اینکه علایم حیاتیشان کوچکترین تغییری کند، با بیاعصابی تمام قرارداد را امضا میکنند. با خودشان میگویند: تحمل کن، دیگه آخرشه.
در این فصل کارگردان به خودش میآید و میگوید «قرار بود یک عاشقانه دراماتیک بسازم پس چی شد؟ این تارانتینوی درونم که زد همه رو کُشت، حالا چی کار کنم؟» و سپس بشکنی به نشانه یافتن راهحل میزند که: «یکیشون خییییلی خووبه؛ پس بذار طلاق شهرزاد رو از فرهاد بگیرم حیف شهاب حسینیه». اما اینبار دیگر شهرزاد قبول نمیکند و به کارگردان میگوید:«ای آقا، اینجوری که نمیشه؟ سرسام گرفتم بس که از عمارت دیوان سالار رفتم به خونه هاشمخان و برعکس…».
که در این مرحله کارگردان پا روی دلش میگذارد و بالاخره قباد را در قسمت آخر میکُشد. ولی کور خوانده؛ چون فرهاد هم دیگر حاضر نیست برگردد پیش شهرزاد. اما خوبیش این است که حسن فتحی کوتاه نمیآید و تصمیم میگیرد بهزودی با یک عاشقانه اکشن دیگر از خجالتشان دربیاید.
ارسال دیدگاه شما