سینماسینما، هومن ظریف
یکی از شبهای سرد و تاریک و نمزده تهران در اواخر دهه ۸۰ خورشیدی، جلوی در سینما فلسطین، از زور سرما و درد متعاقب آن، این پا و پا میکردم و منتظر بودم و برخی انتظارها، نوش و نیش است. چراکه دو عزیز همقطار و پیشکسوت، خدایار قاقانی و میرعلینقی، قرار بود بیایند و من میترسیدم فیلم پرترهای که چند روز برای دیدنش ولع داشتم، شروع شود. فیلمی که یک بار شانس پخش شدن دارد، اگر ناقص دیده شود، چه درد بیدرمانی است. خلجان و شوق دیدن این فیلم پرتره را خود جناب خدایار قاقانی در دلم افکنده بود و خلاصه رفتیم و آن صندلیهای جلو، روایت اسکورسیزی از الیا کازان ترکتبار را با گردنی کج نگاه کردیم. ای دل غافل! یک فیلم چگونه میتواند آدم را تکان بدهد! الیا کازان در فیلم جملهای دارد به این مضمون که: پدرم را دوست داشتم و نداشتم! این فیلم یک پرتره واقعی است. فیلمهای مستند سفارش دل و دولت در ایران، فرسنگها با اصالت روایت خاکستری انسانها فاصله دارد. پژوهشگر باید در نگاه تاریخی بیدین باشد! باید بی خدا و بت، کفشهایش را آستر آهنی کند و چنان سبک حرکت کند که حتی در موقع لزوم ذهن بیمارش تا فراحد استعداد خیالافزای انسانی پی به تمام روابط محتمل رفتارشناسانه ببرد و در آن فیلم، که مستند «نامهای به الیا» نام داشت، اصالت روایت و تاریخ رفتارشناسانه با بیان هنری اسکورسیزی عجین شده بود و مستندی مهم را پدید آورده بود. میخواهم بگویم در آن مستند، اسکورسیزی را دیدم تا الیا کازان را، معرف بر معرف اجلی شد.
نیم ساعت همجواری با موسیقیشناسان و تهرانشناسان پرمهر و ایراندوستی چون خدایار قاقانی و میرعلینقی، به همراه چنین فیلمی، تکاندهنده بود. گفتم حال که در سقوط لحظهها، فریادمان از خودمان جا میماند، خطی بر شیشه طبقات لحظاتی که از جلوی چشممان عبور میکنند، به یادگار بکشیم. شاید طبقه بعدی همکف باشد و زمان، زمان فرو رفتن در مغاک خاک باشد! پس شروع کردم. دومین فیلمم این شد که دیدهاید. شاید هم ندیدهاید. به مخاطب حق میدهم که اصلا نبیند! زیرا مستند پرتره زیر و زبر میکند و روایت من از یمینی شریف میخواهد که پرتره باشد، میخواهد که بگوید ثمره زندگی دردناک کودکانه یک روزنامهنگار روزنامه کیهان میتواند به جای عقده، گرهگشای کودکان باشد، مستند «یمینی شریف» میخواهد بگوید که کیهان بچهها با جهان بزرگترها فاصله نوری دارد و با بخشنامههای زوری نمیتوان عشق در کاسه چشم کودک ریخت. چشمان کودکان زلالترین ترجمان رفتار ماست. مستی و راستی همین سرمستی خردسالان و کودکان است که حتما حضرتعالی در جمعه خانواده، گهگاه، نیشش را نوش کردهای!
مستند «یمینی شریف» میخواست موزیکال باشد، نشد، اما در بیان یکی از ترینهای فرهنگی ایران موفق است. زبان الکن بصری دارد، اما دومین فیلم من است که حکم وصیتنامه ملی من را دارد و بسیار خوشحالم که در گروه مستند چهرههای ایرانی، فیلمم در کنار پرترهای از توران میرهادی، بنیانگذار شورای کتاب کودک، و فیلمی درباره حضرت مستطاب، زندهیاد، صاحب بیچونوچرای نشر امیرکبیر پخش میشود.
به همه فیلمهای پرتره دیگر دوستان رشک میبرم و به خود میبالم که اگر سازنده فیلم صنعتی و صنعتیزاده و تناولی و دهباشی و دیگران نیستم، لااقل در بینشان، از گرمای وجودشان به چشم برادری، بهره میبرم، چون واقعا همه آنها از شریفترین انسانهای سینمای امروز ایران هستند. این فیلم مهم است، چون تلویزیون حتی توانای نشان دادن تیتراژ آن را ندارد. پس به چشم اغماض ببین و زیر برچسب کارگرانی که بر دلم چسبیده بنگر، زخمی است کهن، که چرا ما اتاق فکری نداریم برای ساخت پرترههای وطنی؟! چرا بانک فیلم مستند در هیچ نهادی نیست! و وقتی میگوییم جانم فدای ایران، کمتر کسی دستمان را میفشرد؟!
کارگردان «یمینی شریف»، مستندی درباره عباس یمینی شریف
منبع: ماهنامه هنروتجربه