شهرهای امروز به دلایل گوناگون و در روالهای روزمره ملالها و گاه خستگیهایی را در پی دارند که گاه ناگزیر است و البته خب هستند؛ اما یک مدیریت شهری که میداند شهروندانش از ملالهای شهری گاه خستهاند قاعدتا فرصتهایی را در شهر به وجود میآورد تا شهروندان قدری بیاسایند و شهر با خوشاحوالی شهروندانش خوشاحوالتر شود. موزهها، مکانرویدادها، باغهای گردشگری شهری، رویدادها و… از این جملهاند. کمتر شهروندی است که این روزها به سینما نرود، اخبار هنر هفتم را دنبال نکند، فیلم نبیند و در جمعهای خانوادگی و دوستانه درباره آن سخن نگوید و بالاخره سینمای امروز بخشی از زندگی است. این بودنِ سینما یعنی بیانِ سینمایی، بیانِ همهفهمی است. اینکه جریانهای فکری، اندیشهای و… چگونه از آن استفاده میبرند و حرف خود را به کرسی مینشانند، حرفِ من در این یادداشت نیست. هرچند که واقعیتی انکارناپذیر است؛ اما اهالی سینما بسته به زمینه تربیتی و میزان فهمِ فرهنگی خویش از اهالی فرهنگ به حساب میآیند و اهالی فرهنگ همه خوب به وظیفه اجتماعی و شهروندی خویش آگاه بوده و البته بسیار هم در زمینههایی موفق هستند. در این سالها خشکی دریاچه ارومیه و مسئله بحران آب از سوی رضا کیانیان، زلزلههای سرزمینمان از سوی الهام پاوهنژاد، برادران صفاریانپور و نوید محمدزاده و رویدادهای اجتماعی مثل کودکان کار، زنان سرپرست خانوار و… از سوی بسیاری از اهالی سینما پی گرفته شده و نتایج بسیار مثبتی هم داشته است. پنجشنبهشب افتتاحیه باشکوه جشنواره فیلم فجر در برج میلاد تهران کلید خورد. با توجه به همه آنچه در بالا گفته شد، جشنواره فیلم فجر هم جشن سینمای ایران است و هم جشنی برای فرصتِ شهروندی. شهر تهران از این موهبت برخوردار است تا از این رویدادهای فرهنگی بهره ببرد. فرصتی تا شهرِ خلاقِ سینما شود و امکانِ منحصربهفردی برای شهروندانش به وجود آورد.
راه تازهای که میتواند فصل تازهای از توجهات شهروندی، امکانهایی برای اشتغالهای پایدار، نشاطِ شهری کارآمد و… باشد. جشنواره فیلم فجر در سالِ جاری و در آیندهاش میتواند فرصت یگانهای دراینباره باشد؛ فرصتی برای ملاقات سینما و شهر و حالِ خوبِ شهروندانش.
به قولِ شیخ اجل، جنابِ سعدی:
زلف او بر رخ چو جولان میکند
مشک را در شهر ارزان میکند