جنگ، عشق، مهاجرت/گفت وگو با سودابه مرادیان کارگردان فیلم پولاریس به بهانه اکران این فیلم در گروه هنروتجربه

فیلم «پولاریس» به کارگردانی سودابه مرادیان، از هفته پیش در گروه هنر و تجربه اکران شده؛ فیلمی ‌با موضوع جنگ و مهاجرت که با بازی بهرام رادان در آمریکا ساخته شده. گفت‌وگوی مرجان فاطمی در روزنامه هفت صبح با این کارگردان را بخوانید.

سودابه مرادیان، فیلم «پولاریس» را درباره تبعات جنگ و مهاجرت و مشکلاتی که این مسائل روی زندگی نسل‌های بعدی به‌جا می‌گذارد، ساخته است. این کارگردان ۱۰سال پیش از ایران مهاجرت کرده و سال‌ها نایب‌رئیس انجمن مستندسازان بوده. او پیش از مهاجرت،  نزدیک به ۷۰مستند ساخته است. مستند‌هایی مثل «مهین»، «قصه خاک سوخته» و «ماشین روز قیامت» که به‌طور مستقیم به اثرات جنگ اختصاص داشته‌اند و مجموعه‌هایی درباره زندگی زنان روستاهای ایران و… «پولاریس» اولین فیلم داستانی بلند این کارگردان است که در آمریکا ساخته شده. با او درباره حال وهوای این فیلم و شیوه همکاری با بازیگران ایرانی و خارجی آن گپ زده‌ایم.

 

*چند‌سال پیش، سه‌گانه‌ای درباره جنگ ساختید و در برخی آثار دیگرتان هم نشانه‌هایی از جنگ دیده می‌شود. در فیلم «پولاریس» هم آثار و تبعات جنگ، اهمیت زیادی دارد. این دغدغه از کجا آمده؟

غیر از سه‌گانه «مهین»، «قصه خاک سوخته» و «ماشین روز قیامت» که نامشان را سه‌گانه جنگ و جنون می‌گذارم، یک مجموعه هم درباره جنگ ایران و عراق با مشارکت یک کارگردان آمریکایی برای شبکه العالم ساختم. به‌هرحال من دوران کودکی‌ام در جنگ گذشته و دایی‌ام را به‌خاطر جنگ از دست داده‌ام. یکی از دوستان دوران کودکی‌ام در بمباران تهران، به بیماری روانی عجیبی مبتلا شد و این بیماری زندگی خودش و خانواده‌اش را تحت تاثیر قرار داد. من فیلم «مهین» را درباره مشکلات دوستم ساختم. همان‌موقع فکر کردم که جنگ چقدر می‌تواند تبعات غیرمستقیمی ‌داشته باشد. نه فقط آنهایی که در جنگ کشته و زخمی ‌می‌شوند بلکه اثرات جنگ می‌تواند تا نسل‌های بعدی هم ادامه داشته باشد. این مسئله آنقدر برایم اهمیت پیدا کرد که زمان جنگ آمریکا و افغانستان به‌همراه دوتا خانم دیگر که یکی فیلمبردار و دیگری تهیه‌کننده بودند، به آنجا سفر کردیم و آنجا راجع به آثار جنگ و تاثیراتش روی زن‌ها و بچه‌ها مستند «قصه خاک سوخته» را ساختیم. این دغدغه زمان ساخت فیلم «ماشین روز قیامت» هم با من بود. حالا در «پولاریس»، همین دغدغه را با مسئله مهاجرت همراه کردم.

 

*پس درواقع تمام نشانه‌هایی که  از بیماری کاراکتر باران در فیلم می‌بینیم را شما به‌طور کامل لمس کرده‌اید.

بله این بیماری PTSD یا «اختلال استرسی پس از آسیب روانی» است. از سال ۷۸ که فیلم  «مهین» را شروع کردم تا الان دارم روی این موضوع کار می‌کنم. با دکترها و روانپزشک‌های مختلفی در این‌باره صحبت کرده‌ام. حتی وقتی می‌خواستم «پولاریس» را بسازم در آمریکا هم با متخصصان صحبت کردم و برخی از سربازان آمریکایی که این بیماری را داشتند و در مراکز درمانی بستری بودند را از نزدیک دیدم.

 

*درواقع می‌شود گفت مسئله اصلی فیلم «پولاریس»، اثرات جنگ است؛ آسیب‌هایی که جنگ می‌تواند روی نسل‌های بعدی هم داشته باشد و آنها را درگیر کند. به‌نظر می‌رسد این مثلث عشقی هم تا حدودی تحت تاثیر همین جنگ معنا پیدا می‌کند.

بله، جنگ محور اصلی بود. می‌خواستم نشان دهم جنگ چطور می‌تواند خانواده و زندگی و عشق و بچه یک‌نفر را بگیرد و نابودش کند. در فیلمنامه اولیه، مسئله جنگ خیلی پررنگ‌تر بود. حتی تصاویر خیلی زیادی از جنگ وجود داشت اما آخر سر تصمیم گرفتم جنگ را کم کنم و عشق را پررنگ‌تر نشان دهم تا فیلم دلخراش نشود. ترجیح دادم کاری کنم که فیلم از لحاظ داستانی برای مخاطب عام جذاب‌تر شود و او به‌جای اینکه مستقیم با تلخی جنگ روبه‌رو شود، غیرمستقیم آسیب‌ها را ببیند. برای همین هم صحنه‌های جنگ را که قرار بود در فلاش‌بک باشد، حذف کردم و به‌جای آن سعی کردم تمرکز روی مثلث عشقی را بیشتر کنم.

 

*شما علاوه بر تمرکز روی آسیب‌های جنگ در زندگی این سه‌نفر، شخصیت دیگری به اسم عماد را هم به داستان وارد کردید؛ پسربچه‌ای که در جنگ عراق آواره شده و باران او را به فرزندی قبول کرده و حالا مجددا گم شده. فکر می‌کنید لازم بود که برای نشان دادن تبعات جنگ، پای نسل جدید را هم به داستان باز کنید؟ قصه عماد نمی‌توانست یک داستان مجزا برای فیلم دیگری باشد؟

قصدم این بود که عماد را به عنوان تنها امید زندگی برای باران در نظر بگیرم. افرادی که این بیماری را دارند مدام دنبال امید هستند تا بتوانند به زندگی ادامه دهند. اصلا کلمه «پولاریس» از همین امید می‌آید؛ گمشده‌ای که می‌تواند امیدی برای آینده باران باشد.

 

*بخش مهمی‌ از داستان فیلم در یک فضای بسته و تقریبا تاریک اتفاق می‌افتد. سه‌نفر مدام دیالوگ می‌کنند و داستان وابسته به این دیالوگ‌ها پیش می‌رود. در چنین‌فیلم‌هایی این تهدید وجود دارد که مخاطب از یک‌جایی به بعد خسته شود یا ریتم فیلم به اصطلاح بیفتد. به‌هرحال ما از همان چند‌دقیقه اول متوجه رابطه میان این سه‌نفر می‌شویم اما تا کشف نهایی ماجرا فاصله خیلی زیادی وجود دارد. چطور با این تهدید روبه‌رو شدید؟

موقعی که فیلمنامه را با نغمه ثمینی می‌نوشتیم، این صحنه‌ها را مدام کنار هم می‌چیدیم و فکر می‌کردیم چه کار کنیم که بتوانیم این تعلیق را مدام نگه داریم. به این مسئله رسیدیم که پوریا هی شک ‌کند، بعد شکش برطرف ‌شود و دوباره شک کند. درواقع این سه‌نفر وارد یک‌جور بازی موش و گربه شده‌اند. مدام سعی کردیم این تعلیق حفظ شود و با رفت وبرگشت‌ها به سیاتل، ریتم را حفظ کنیم. شاید برای تماشاگر عادی، این احساس به‌وجود بیاید که ریتم فیلم دارد کسل‌کننده می‌شود اما در این‌جور فیلم‌ها لازم است فرصتی به تماشاگر بدهی تا آنچه را دیده است، هضم کند و بعد اطلاعات دیگری دراختیارش بگذاری. اگر بخواهی پشت سرهم یک‌عالم اطلاعات به تماشاچی بدهی و فرصت هضم‌کردن برایش نگذاری، نمی‌تواند سنگینی قصه را درک کند. به‌هرحال این داستان به‌لحاظ روانی خیلی سنگین است. چون دارد درون آدم‌ها اتفاق می‌افتد. اشکالی ندارد حتی اگر تماشاگرها باهم آن‌ وسط پچ‌پچ کنند. لازم است برای این جنس سینما.

 

*شخصیت باران و دنیل، کاملا درونگرا هستند و درواقع فقط پوریاست که دارد دیالوگ می‌کند و داستان را پیش می‌برد. انگار بار اصلی پیش‌بردن داستان به دوش پوریاست.

بله. در کنار باران و دنیل که کاملا درونگرا هستند، پوریا یک شخصیت برون‌گراست. دنیل که یک هنرمند آهنگساز است و باران هم که بیمار روانی است و نمی‌تواند احساساتش را نشان دهد. درواقع پوریا از همه نرمال‌تر است و می‌تواند خیلی راحت مثل بقیه آدم‌ها خودش را ابراز کند. او کسی است که این وسط گیر افتاده و مثل یک آدم نرمال که در شرایط بد مالی و عاطفی اسیر شده، رفتار می‌کند. او مدام کشف می‌کند و تنها کسی است که اطلاعات می‌دهد. به‌هرحال از نظر فرهنگی هم ایرانی‌ها برون‌گراتر هستند.

 

*علت اینکه شخصیت پوریا را ایرانی درنظر گرفتید همین خصلت برون‌گرا بودن است؟

به‌طور کلی فیلم براساس تفاوت فرهنگ‌ها ساخته شده و مسئله مهاجرت یک رکن اصلی فیلم است. باران نمی‌تواند با مسئله دوفرهنگی‌بودن خودش کنار بیاید و بین فرهنگ آمریکایی و فرهنگ شوهر و مادرش تعادل را برقرار کند. برای همین هم ترجیح می‌دهد به ایران برنگردد. چون فکر می‌کند اگر برگردد رنج‌هایش بیشتر می‌شود.

 

* باران و پوریا زبان یک‌دستی ندارند، یک‌جاهایی ایرانی و یک‌جاهایی انگلیسی حرف می‌زنند. انتخاب اینکه چه جملاتی به زبان ایرانی و چه جملاتی انگلیسی بیان شوند، اتفاقی بوده یا کاملا آگاهانه صورت گرفته؟

ترکیب فارسی و انگلیسی حرف‌زدن ویژگی مهاجرهاست. ماها وقتی باهم حرف می‌زنیم یک‌مقدار فارسی حرف می‌زنیم و یک‌مقدار انگلیسی و نهایتا همدیگر را می‌فهمیم. درباره این زوج ما بنا را براین گذاشتیم که باران فارسی را می‌فهمد چون مادرش ایرانی بوده اما به‌سختی صحبت می‌کند. برعکس پوریا قرار بود تعداد جملات انگلیسی‌اش کمتر باشد. اما رادان دوست داشت بیشتر انگلیسی صحبت کند و من هم راحتش گذاشتم. روش کارم این است که با بازیگر خیلی تمرین می‌کنم. ما از یک‌سال قبل از فیلمبرداری، تمرین‌ها را شروع کرده بودیم. خود بازیگران در تمرین‌ها کم‌کم به این رسیدند که کدام بخش را فارسی بگویند و کدام بخش را انگلیسی. این ارتباط کلامی‌ را خودشان ساختند. اما یک‌جاهایی حتما برایمان مهم بود که فارسی گفته شود یا انگلیسی. مثلا وقتی کنار دنیل بودند باید حتما فارسی حرف می‌زدند تا او متوجه صحبت‌هایشان نشود.

 

*آلیتسیا باخلدا، بازیگر نقش باران، قبل از شروع فیلم به زبان فارسی تسلط داشت؟

آلیتسیا بازیگر خیلی سرشناسی است. درواقع ستاره بازیگری لهستان است و در آمریکا هم فیلم‌های خوبی بازی کرده و خیلی هم باهوش است. او هیچ شناختی از زبان فارسی نداشت. من یک معلم زبان فارسی برایش گرفتم و از صفر شروع کرد. خیلی هم خوب یاد گرفت. خودش خواست که تعداد جملات فارسی‌اش از چیزی که ما می‌خواستیم بیشتر باشد.

 

*فیلمنامه «پولاریس» را به‌همراه نغمه ثمینی نوشته‌اید. این همکاری چطور پیش آمد؟

نغمه دوست صمیمی ‌من است. ما قبلا باهم یک فیلمنامه دیگر نوشته بویم به اسم رویای هفتم که قرار بود در ایران کار کنم. البته قبلش دوتا فیلمنامه دیگر هم باهم نوشته بودیم. طرح فیلمنامه «پولاریس» هم برای خودم بود اما وقتی تصمیم گرفتم بازنویسی کنم، از نغمه خواستم تا دونفری روی آن کار کنیم. من نگاهم خیلی آوانگارد و تجربی است و زیاد با قصه‌گویی سروکار ندارم اما نغمه خیلی به سمت قصه‌گویی و ایجاد تعلیق می‌رود و برای همین هم کنار هم می‌توانیم خوب کار کنیم.

 

*در طول فیلم، تمرکز زیادی روی دوربین‌های مداربسته داخل خانه وجود داشت. ابتدا ما می‌بینیم که زن دنیل برای تحت نظر گرفتن همسرش دوربین‌ها را به‌کار می‌اندازد اما بعد از آن، استفاده خاصی از آنها نمی‌شود. درواقع مخاطب انتظار دارد تا محتویات این دوربین‌ها بعدها مورد استفاده همسر دنیل قرار بگیرد اما چنین اتفاقی نمی‌افتد.

به‌هرحال ما می‌دانیم که همسر دنیل بالاخره فیلم‌ها را می‌بیند و قطعا این زندگی هم از‌هم ‌می‌پاشد و سرانجامی ‌نخواهد داشت. اما بیشتر قصد داشتم از دوربین‌ها استفاده سمبلیک کنم. دوربین‌ها به ما نشان می‌دهند که همیشه تحت نظر هستیم و در جهانی ناامن زندگی می‌کنیم. مدام تمام حرکت‌ها و حرف‌های ما دارد دیده و شنیده می‌شود و آدم‌ها مدام یکدیگر را رصد می‌کنند؛ جهان ناامنی که باران دلش می‌خواهد از آن فرار کند. درواقع آنها سه‌نفر هستند که در یک چهاردیواری اسیر شده‌اند؛ مثل سه‌تا موجود آزمایشگاهی حرکاتشان تحت نظر است و این فشار را خیلی بیشتر نشان می‌دهد.

 

*فیلم در لس‌آنجلس اتفاق می‌افتد و بخش‌هایی که باران به‌دنبال عماد می‌گردد در سیاتل است. این تغییر مکان‌ها زیاد مشخص نیست و درواقع می‌شود گفت که تغییر مکان چندان به‌چشم نمی‌آید. چرا داستان را در دو‌شهر پیش بردید؟

سیاتل را به‌خاطر فضای بارانی و غم‌زده‌ای که دارد انتخاب کردم تا بگویم باران درجایی خیلی دورتر از خانه دارد به‌دنبال عماد می‌گردد. علت انتخاب لس‌آنجلس هم این بود که اولا تعداد مهاجران ایرانی در این شهر زیاد است و دوم اینکه بمب‌گذاری و ناامنی زیاد در اینجا وجود دارد.

 

*از وضعیت اکران فیلم در ایران خبر دارید؟

بله. در سفر کوتاهم به تهران، فیلم را در سینماها با تماشاگران دیدم و متوجه شدم نسخه‌ای که به سینماها فرستاده شده، ورژن آخر آن نیست، این نسخه نقص فنی و دوپلان بدون تصویر دارد و کیفیت صدا و تصویر در آن به‌شدت پایین است. نسخه درست فیلم را به دفتر آقای رادان فرستادم که امیدوارم به‌زودی جایگزین شود. پولاریس با بالاترین کیفیت صدا و تصویر موجود ساخته شده و آن‌چیزی که الان روى پرده است اصلا در حد فیلم اصلی نیست.

 

چالش جدید پیش روی بهرام رادان

چگونگی انتخاب بهرام رادان برای نقش پوریا در فیلم «پولاریس»

بهرام رادان علاوه بر بازی در نقش پوریا، تهیه کننده فیلم «پولاریس» هم هست. او در نقش پوریا، یکی از بهترین‌بازی‌هایش را به نمایش می‌گذارد و با اینکه همزمان از دوزبان انگلیسی و فارسی استفاده می‌کند تسلطش را روی نقش از دست نداده است. درواقع می‌توان گفت یکی از دلایل موفقیت این فیلم، حضور بهرام رادان است.

 

*باران کوثری و پارسا پیروزفر

به گفته سودابه مرادیان ابتدا قرار بوده باران کوثری و پارسا پیروزفر در نقش باران و پوریا بازی کنند اما ماجرا به شیوه دیگری پیش رفته. او توضیح داد: «نسخه اول فیلمنامه، سال ۹۲ نوشته شد و با کاری که الان می‌بینید خیلی تفاوت داشت. در نسخه اول، کاراکتر اصلی فرق می‌کرد و قرار بود باران کوثری در آن بازی کند. درواقع اسم باران هم پیشنهاد خود باران کوثری بود. نقش‌ها برای باران و پارسا پیروزفر نوشته شده بود. چون هردو از دوستان خودم بودند. از آنجایی که پیش‌تولید طول کشید کلا پروژه به سمت‌و‌سوی دیگری رفت و امکان همکاری با آنها فراهم نشد.»

 

*همکاری با بهرام رادان

قصد داشتیم درباره تهیه‌کنندگی بهرام رادان در این فیلم با مرادیان گفت‌وگو کنیم اما او تمایلی به صحبت در این زمینه نداشت. فقط گفت: «آن‌زمان که می‌خواستیم کار را شروع کنیم می‌دانستم که بهرام رادان در کاناداست و به زبان انگلیسی هم تسلط کامل دارد. ضمن اینکه دسترسی‌مان به او راحت‌تر بود. در پروسه پیچیده تولید، مسئله تهیه‌کنندگی پیش آمد که خیلی هم طولانی شد و توضیح‌دادن درباره آن‌هم خیلی طولانی می‌شود و الان نمی‌توانم درباره این پروسه توضیح دهم اما یک‌سری اتفاق‌ها افتاد که تهیه‌کنندگی به بهرام رادان رسید. او فیلمنامه را خیلی دوست داشت و به‌نظرم خیلی خوب از پس ایفای این نقش برآمد. درحال حاضر منتقدان آمریکایی بسیار از بازی رادان تعریف می‌کنند و معتقدند یکی از نکات قوت فیلم بازی دوبازیگر اصلی یعنی پوریا و باران است.»

 

 

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 102278 و در روز شنبه ۸ دی ۱۳۹۷ ساعت 19:54:05
2024 copyright.