جوایز ادبی و دوستان و دشمنان واقعی

 آذردخت بهرامی در اعتماد نوشت : 

باید اعتراف کنیم چه بخواهیم چه نخواهیم وجود و حضور جوایز ادبی -حتی برای نویسندگان جدی و عبوس- دقت بفرمایید نگفتم یبس! – شوری به پا می کند. کمترینش ازدیاد مخاطبان کتاب و فروش بیشتر کتاب های کاندیدا شده و جایزه گرفته است. همه جا صحبت از جوایز می شود، نقد و نظرها جریان می یابد، منتقدها دست به قلم می برند. شایعات و اخبار گاسیپ نما هم رشد روزافزونی می یابند که نمک و فلفل این رویدادهاست و برای خودش جذابیتی دارد.

دهه های هفتاد و هشتاد را که یادمان هست. از نظراتی تقریبا بیشتر دیدارهای اهل قلم و فرهنگ و هنر در جشنواره ها و جلسات اهدای جوایز و نشست های ادبی و نقد و بررسی کتاب بود؛ اما دهه۹۰، متاسفانه بیشتر دیدارها در مراسم ترحیم تازه می شد و تاسف بار بود.

بنده به عنوان یک جایزه بگیر غیرحرفه ای -یادم هست یک بار یک منتقد در مورد من گفت «این هر جایزه ادبی رو که می شه گرفت، گرفته. جایزه ای نمونده که نگرفته باشه.» ولی اشتباه می کرد. اولا «این» را به «درخت» می گویند، نه به من اشرف مخلوقات؛ دوم، بنده جایزه گلشیری و جایزه پکا را نگرفتم و کتابم فقط کاندیدای دریافت این دو جایزه شده بود.

داشتم می گفتم من به عنوان یک جایزه بگیر غیرحرفه ای- اگر عبارت «غیرحرفه ای» را به کار می برم به خاطر این است که از من جایزه بگیرتر هم هست؛ مثلا پیمان هوشمندزاده عزیز و گرامی! بزنم به تخته، هنوز هم دارد جایزه می گیرد. خدا را شکر حسود نیستم. چشمم هم شور نیست. تا هست، بماند و به شادی و تندرستی جایزه بگیرد. کی بخیل است؟

داشتم چه می گفتم؟ به عنوان یک جایزه بگیر غیرحرفه ای – جدا از اثرات وجود و حضور جوایز ادبی- ورای شوری که این جوایز به پا می کند، سوای افزودن بر مخاطبان کتاب و بالا بردن تیراژ کتاب ها – به تجربه عمیقا درک کرده ام که بیشترین اثری که این جوایز دارد، نشان دادن دوست و دشمن واقعی است. بعد از چاپ کتاب «شب های چهارشنبه»ام، ده ها نامه و ایمیل تشویقی و احساسی از نویسندگان مشهور تا مردم عامی دریافت کردم. اما وقتی کتاب کاندیدای دریافت چهارمین جایزه شد، چندین نامه و نقد و نظر در روزنامه ها چاپ شد یا برایم ایمیل شد که نشانم داد چقدر ما کوتوله ایم و چقدر چشم نداریم همدیگر را ببینیم. حتی فهمیدم کدام دوست صمیمی جان جانی ام فلان منتقد را کوک کرده که یک چیزی علیه شاگردان گلشیری و من و کتابم بنویسد. گیریم آن نقد و نظرها اثری گذاشت. گیریم آن موقع حرص هم خورده باشم. – طبیعی است، جوان بودم و خام. الان اما فقط می خندم، به تمام آن جریان ها و لابد حس و حالم. دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست، الا خود ادبیات.

اما این جوایز بدی هم دارد. وقتی کتابی جایزه می گیرد، همه -یا لااقل خام ترها- شروع می کنند به کپی کردن از روی دست نویسنده جایزه گرفته و ناگهان با موجی از آثار چاپ شده تکراری روبه رو می شویم و چه بسا خود نویسنده هم شروع کند به تکرار خودش که دیده شده آسیبش یکی، دو دهه می ماند.

اما معتقد نیستم وجود و حضور و برگزاری جوایز بر سلیقه جامعه اثر می گذارد، چراکه -با عرض احترام- هنوز هم می بینیم قفسه کتاب های عزیز و گرانقدر زرد و عامه پسند همچنان بزرگ تر از قفسه کتاب های دیگر است و کتاب های شان هم بسیار بسیار بسیار ضخیم تر و کت و کلفت تر از بقیه کتاب هاست و عدد تجدید چاپ شان گاه سه رقمی هم می شود. چشم حسودان و بخیلان کور و جزغاله باد!

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 203760 و در روز دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ ساعت 20:38:16
2025 copyright.