محمد تاجیک :فیلم سینمایی «من ترانه ۱۵ سال دارم» به کارگردانی رسول صدرعاملی، ساعت ۱۸ روز جکعه ۱۵ تیر از شبکه امید پخش می شود .
به گزارش سینماسینما ،فیلم من ترانه پانزده سال دارم به کارگردانی رسول صدرعاملی که جوایز متعددی را از بیستمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر دریافت کرد از ۸ فروردین ماه سال ۸۱ به نمایش عمومی در سینماها درآمد. رسول صدر عاملی در همان زمان در گفت وگویی با ایسنا در خصوص حذف برخی از صحنهها در اکران عمومی گفت : نسخهای که برای جشنواره آماده کردیم ۱۱۷ دقیقه بود که بعد از نمایش در جشنواره که با تماشاگران فیلم را دیدم بر اساس حسی که از تماشاگران گرفتم آن را تدوین کردم.
/چرا ده دقیقه از فیلم کم شد ؟/
رسول صدرعاملی در ادامه گفت : فیلم حدود ۱۰ دقیقه نسبت به نسخه جشنواره کم شده ، مثلا در اواسط فیلم تماشاگران احساس خستگی میکنند در نتیجه در این قسمت دست بردم که اینهم در جهت بهتر شده فیلم و زیر نظر آقای مؤینی انجام شد. صدرعاملی یکی دیگر از دلایل حذف برخی صحنهها را شرکت در جشنواره کن دانست و افزود : برای ارسال این فیلم به جشنواره باید زمان فیلم را کمتر میکردیم ، در واقع نسخهای را که تماشاچی در اکران عمومی میبیند دقیقا همان نسخهای است که برای جشنواره کن ارسال کردیم.
/در اطراف ما نمونه ترانه زیاد پیدا میشود/
رسول صدرعاملی در اظهاراتی در دانشکده صدا وسیما در بهمن سال ۸۰ گفت: در واقع بسیاری از مادران ما، در سالهای خیلی دور در تنهایی و در اوج شرافت، مظلومیت و معصومیت زندگی را پشت سر گذاشتهاند و هیچ وقت هم به آن پرداخته نشد. من با دیدن دختران و پسران نوجوانی که در خیابانها پرسه میزنند و دیدگاه قبلی، شخصیت ترانه را پیدا کردم.
صدرعاملی در ادامه صحبتهایش چنین گفت: در همه کشورهای پیشرفته دنیا، مادران میتوانند برای کودکان خود شناسنامه بگیرند، ولی زنان ما به دلایل شرعی و مذهبی و مدنی که داریم، نمیتوانند این کار را انجام دهند و من دنبال داستانی بودم تا ترانه بتواند استواری و معصومیت خود را در آن نشان دهد. وی با اشاره به این نکته که در اطراف ما و در بین مادران و خواهران و فامیلهای ما و یا شاید در بین دوستان ما نمونه “ترانه” زیاد پیدا میشود، گفت : مشکل ما این است که آن قدر شخصیت چنین دختران استواری را کم دیدهایم یا اصلا دقت نکردهایم که حالا این شخصیت به نظر ما خیلی آرمانی مینماید.
/من معتقدم ترانه در واقعیت وجود ندارد/
رسول صدر عاملی در اظهار نظر دیگری در جشنواره فیلم شهر در سال ۸۷ پاسخ به سؤال یکی از دانشجویان در خصوص فیلم «من ترانه پانزده سال دارم»، می گوید : در این فیلم دختر نوجوانی را تصویر کردم که جامعه سعی دارد به انواع مختلف وی را تحقیر کند و ناتوان جلوه دهد. اما او با درایت و تکیه بر احساسات خود به ویژه میل به مادر شدن، در مقابل همه مشکلات مقاومت می کند و به نوعی به پیروزی میرسد که این پیروزی شاید در رویه سطحی اثر ، با رضایت مخاطب همراه شود اما لایه های زیرین اثر به ما یادآوری میکند که این بخشی از مشکلات است و آیا ترانه تا پایان (یعنی در ادامه مسیر زندگی خود) باز هم میتواند مقاومت کند.
صدرعاملی درادامه گفته است : شخصیت ترانه ، خوب است و خوب باقی میماند اما آیا این شخصیت ما به ازای بیرونی در جامعه دارد؟ من معتقدم ترانه در واقعیت وجود ندارد اگر ما این شخصیت را دوست داریم به دلیل این است که مایلیم وی در دنیای واقعی وجود داشته باشد. اما فارغ از این مسائل، سعی کردم با ترانه، به نوعی الگویی رفتاری برای نوجوان ایرانی در قبال مشکلات اجتماعی ترسیم کنم الگویی که همواره در تلاش است و امیدوار به آینده.
/بعد از فیلم من ترانه پانزده سال دارم توقع از من بالا رفت/
ترانه علیدوستی در مصاحبه ای در زمان اکران فیلم شهر زیبا در خرداد سال ۸۳، می گوید : بعد از فیلم “من ترانه پانزده سال دارم“ توقع از من بالا رفت و خودم شک داشتم آیا جوابگوی این سطح توقعی که ایجاد شده هستم یا نه تا اینکه سه سال بازی نکردم و پیشنهاد شهرزیبا مطرح شد.
/روایت دامون قنبر زاده از فیلم صدرعاملی/
دامون قنبر زاده منتقد سینما دریادداشتی درباره این فیلم نوشته : دیدار مجدد فیلم، بعد از چندین سال، باعث شد چند سکانس ماندگار در سینمای ایران دوباره جایشان را در ذهنم باز کنند و خوب که فکر کردم به این پرسش رسیدم که مگر در سینمای ایران، چقدر سکانس ماندگار داریم؟ پس تصمیم گرفتم به جای پرداختن به تحلیل فیلم، به صحنه هایی بپردازم که اکنون و بعد از گذشتن چندین سال از ساخت فیلم، جای تأمل دارند. مطمئناً اولین سکانسی که نشان از دقت فیلم نامه نویسان در پرداخت احساسات آدم هایشان است، به جایی مربوط می شود که ترانه، شب، به خانه می آید، بی حال روی تخت می نشیند و عروسکش را بغل می کند. معنای این سکانس وقتی هویدا می شود که دقایقی قبل، امیر را دیده بودیم که ترانه را سوار ماشین می کند و دوربین با تأکید، ماشینِ آن ها را در جاده دنبال می کند و آنقدر می ماند تا از نظر پنهان شود و بعد می رویم در سیاهی. حالا وقتی بعد از سیاهی، ترانه به اتاقش می آید و عروسکش را بغل می کند، خیلی چیزها، بدونِ حتی یک کلمه حرف، به بیننده منتقل می شود؛ اتفاقی که نباید بیفتد، افتاده. سکانس بعدی، بی شک، مربوط می شود به جایی که ترانه برای اولین بار، لگد زدن های جنین را در شکمش احساس می کند. او در کلاس نشسته و مشغول گوش دادن به صحبت های معلم است که موسیقی آغاز می شود، دوربین خیلی آرام شروع می کند دورِ ترانه چرخیدن و ما از چشمانِ ابتدا وحشت زده و سپس خندان او، متوجه می شویم در وجودش اتفاقی رخ داده است. بازیِ فوق العاده ی علیدوستی، این صحنه را به یکی از ماندنی ترین صحنه های سینمای ایران بدل می کند. اما یکی از عجیب ترین صحنه هایی که ذهن را درگیر می کند، قسمتی ست که ترانه، بچه در شکم، به دنبال امیر، که حالا از او طلاق گرفته، می گردد تا قضیه را برایش تعریف کند. او می داند که امیر در پاتوقش که یک کافی شاپ است، نشسته. پس به آنجا می رود و از پشت شیشه، او را می بیند که با دوستانش مشغول شوخی و خنده است. ترانه به امیر خیره می شود و بعد انگار که از گفتن خبر پشیمان شده باشد، راهِ آمده را برمی گردد. در این صحنه ما به خوبی با احساساتِ دختری مواجه می شویم که می داند امیر، بچه ای بیش نیست. او می داند که خودش با بقیه ی همسن و سالانش تفاوت دارد. او خیلی بیشتر از بقیه می فهمد برای همین است که امیر را با قهقه ها و دوستانش رها می کند و چیزی نمی گوید. او می داند که امیر عقلش به این چیزها نمی رسد. ترانه خودش یک تنه، مقابل همه می ایستد و با احساساتی مادرانه، بچه اش را بزرگ می کند و در اقدامی عجیب، حتی حاضر نمی شود اسم پدر در شناسنامه ی بچه اش قرار بگیرد تا اینگونه حتی در مقابل یک جامعه ی خشکِ عقب مانده قرار بگیرد.