سینماسینما، علیرضا نراقی
«اعداد سخن میگویند.» این جملهی همواره درست اغلب نقطه پایانی است بر بسیاری از تحلیلهای حوصله سربر و توجیهاتی که در مواجهه با پدیدهها رواج دارد. اعداد از منافع یا ضررهای قطعی سخن میگویند و سیاستهای کلان محلی و جهانی اغلب بر اساس اعداد ساخته میشود. اما سؤال اینجاست که اعداد تنها یک معنی دارند؟ و در مقایسه با اعداد و آمار دیگر با خاستگاههای متفاوت، تا چه حد معنای قطعیشان حفظ میشود؟
طبق اعداد سیاست تکفرزندی در چین از سال ۱۹۷۹ تا ۲۰۱۵ از تولد بیش از ۳۳۸ میلیون نوزاد جلوگیری کرد و با این جلوگیری چین توانست از قحطیِ قطعی که بارها آن را تجربه کرده بود جلوگیری کند و ۱۳۰ میلیون دلار نیز در خزانه نحیف خود ذخیره سازد تا موتور اقتصادش را هر چه قویتر به کار اندازد. سیاست صرفهجویانه و ثروتزایی که از مرگ گسترده بر اثر گرسنگی جلوگیری کرد و حرکت چین به سمت صنعتیشدن و توسعه را شتاب بخشید. بله از این زاویه اعداد شفاف و گویا سخن میگویند، اما مستند «ملت تکفرزندی» ساخته نانفو وانگ و ژیالینگ ژانگ خوانش همین اعداد را به چالش میکشد.
حزب لغزشناپذیر است
حکومت چین به درستی مدعی است که سیاست تکفرزندی برای چین قدرت، کامیابی و آرامش را به بار آورده است. از بحرانهای عظیم جلوگیری کرده و کشور را در راستای توسعه متحد ساخته است. این اتحاد معنای ایدئولوژیک مشخصی در نظر حزب کمونیست دارد، اتحاد به معنای گذشتن از منافع فردی در راستای حفظ منافع جمعی است. چین در یک وضعیت خاص با خاطره تلخ از چندین قحطی خود را در جنگی جمعیتی میدید، بر طبق گزارش بسیاری از رسانههای غربی پیش از اجرای سیاست تنظیم خانواده، این مسئله تصریح میشد که جمعیت زیاد با توجه به منابع، ثروت انباشته و تولید ناخالص ملی در چین بحرانی واقعی است و چین نمیتواند بدون کنترل و اجرای سیاستهایی گسترده در این حوزه قطار حرکت کشور را در ریلی امن و روندی رو به پیش هدایت کند. قوت غالبِ مردم چین در همان زمان که تازه قحطی نبود سبوس برنج بود. یعنی غالب مردم چین خاصه در روستاها که اکثریت جمعیت را تشکیل میدادند و مورد توجه ویژه مائو تسه تونگ رهبر انقلاب و پیشوای چین بودند از سؤتغذیه و بیماریهای حاصل از «فقط سبوس خوردن» رنج میبردند. مسئله اصلی برای اکثریت مردم بقا بود در حالی که انقلاب وعده رفاه میداد. با این ملاحظات حکومت در سال ۱۹۸۲ سیاست تکفرزندی را وارد قانون اساسی کرد و به شکلی سختگیرانه در چند فاز مختلف آن را اجرا کرد. اولی فاز تبلیغاتی، دومی فاز تشویقی و سومی و اصلیترین روش، روش جریمه و مجازات سختگیرانه بود. خانه خانوادههایی که بیش از یک فرزند میآوردند تخریب میشد؛ دامهایشان از آنها ستانده میشد و جریمههای نقدی سنگینی به دلار برایشان در نظر گرفته میشد و در نهایت حتی به زندان انداخته میشدند. کسانی که خانوادههای متخلف را گزارش می کردند پاداش میگرفتند و تمام این سیاستها یک مجازات فرهنگی و درونیتر را نیز سبب میشد؛ خانوادههایی که سیاست را به هر دلیلی اجرا نمیکردند، در جامعه تحقیر میشدند و متحمل هزینههای عاطفی فراوانی میشدند. از اینجا بود که بسیاری تصمیم گرفتند فرزندان خود را در کوهها، رودها، بازارها و… رها کنند، بکشند یا بفروشند و تازه در برابر تمام این سختیها حزب در شعاری تکان دهنده اعلام کرد: «خون ریختن به اندازه یک رود، بهتر از زایمان بیش از یک فرزند است.»
حزب سرکوبگر کمونیست اینجا موفقیت کوچک دیگری را هم به طور پنهان پیدا میکرد، موفقیت در درونی کردن سرکوب و ایستادن در جایگاه قدرت در میان شکافهای اجتماعی. حکومت به طور بیرونی و سخت سرکوب را سازمان داده بود اما سیاست جمعیتی و تنظیم خانواده توانسته بود کنترل را به درون خانهها ببرد و به حزب این امکان را بدهد که «خانواده تراز نوین» یا همان تراز جمهوری خلق چین را برسازد. بازوهای اجرایی خود در محلات و روستاهای کوچک را تقویت کند و حضور خود را در تمام ارکان، خاصه حوزه خصوصی زندگی مردم گسترده و مستحکم سازد.
فساد چگونه متولد میشود؟
یکی از نکات مهمی که در مستند «ملت تکفرزندی» نمایش داده میشود این است که چگونه با وجود شبکه قوی و پیچیده کنترل، همین نوع سیاستهای سخت و آهنین با تمام دقت و وسواس و سودی که دارد، فساد ایجاد میکند و فساد را دوشادوش موفقیتهای خود، عظیم میسازد. بسیاری از خانوادهها به سبب نیاز به نیروی کار خواهان فرزند پسر بودند برای همین بسیاری از دختران توسط خانوادهها رها میشدند، فرزند دختر هدیهای بود که بسیاری از خانوادهها نمیخواستند، به همین علت در کنار دلایل دیگری چون به دنیا آمدن خواسته و ناخواسته فرزند دوم، حجم نوزادان سر راهی زیاد میشد و این مولد شغلی در چین شد به نام «قاچاق نوزاد». شغل بخشی از جامعه پیدا کردن نوزادان و فروش آنها به پرورشگاههایی بود که برای همین شکل گرفته بودند و خود پروشگاهها بازار جذاب بینالمللی برای فروش گران فرزند به خانوادههایی در دیگر کشورهای جهان خاصه آمریکا بودند. بازاری بزرگ، زیرزمینی و در عین حال حکومتی- بینالمللی به وجود آمد. پرورشگاهها مثل دیگر نهادها در چین دولتی بوده و هستند، اینجاست که پای دولت در فسادی که ناشی از سیاستهای خود ایجاد کرده بود باز شد و از هر طرف برایش شده بود سود، هم سیاست رسمی با جریمههای زیاد و کنترل ایدئولوژیک برایش سود بود، هم بازار زیرزمینی و فاسدی که در حاشیه این سیاست ساخته شده بود. از این نظر برای هر کس که فکر میکند سرکوب و سیاست آهنین از فساد جلوگیری میکند شاید مستند «ملت تکفرزندی» میتواند کلاس درس و هشدار باشد.
در کنار این مسئله، به سبب ارزش فرزند پسر، هم به دلیل نیروی کار او و هم اهمیت یافتن حفظ بقای خانواده، سیاست تکفرزندی تبعیضی سیستماتیک و گسترده را به لحاظ جنسیتی در چین جاگیر کرد. زن جز نیروی فرزندآوری ارزش دیگری نداشت و خانوادههایی که میتوانستند مجوز داشتن فرزند دوم را کسب کنند هر چند با جریمه و طرد، به شدت میان فرزندان خود تفاوت قائل میشدند. این تازه کنار مسئله بنیادین دیگری بود که کنترل بدن زن نام دارد. سقط جنین به شدت رواج داشت و توسط دولت ترویج میشد پس به نوعی در عین بیارزش سازی، کنترل بدن زن از سیاستهای اصلی حکومت شده بود.
راه بیچارگی و پذیرش
توسعه به همان اندازه که راه شکوفایی است، روندی تراژیک نیز هست. این تجربه بسیاری از کشورهاست. رنسانس، انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی، استقلال آمریکا و برقراری صلح و وحدت ایالات در آن همه بر خون بنا شدند. استواری اغلب کشورها همواره متکی بر خون و جنگ محقق شده است به شکلی که هگل فیلسوف آلمانی قرن هجده و نوزده، معتقد بود «جنگ پدر است» که از درون آن امنیت، اقتدار و توسعه حاصل میشود. اما فارغ از این تعبیر افراطی و اسقاط شده که البته بارقهای از حقیقتی تاریخی را در خود حمل میکند، توسعه همواره با سیاستهای سیاسی، پولی و اجتماعی پرهزینه همساز است و دورانی از ریاضت و دشواری را همراه دارد، اما عواطف و چیزی به نام اخلاق هم همواره در اصل وجود انسانی حضور دارد و راه خشن و حزین توسعه را تعدیل میکند. سیاستهای استبدادی اما و روش توسعه تک حزبی و نامتوازن، هزینهها را بیشتر و مصائب را افزون میسازد. از جمله این هزینهها نابالغی، افسردگی و احساس بیچارگی عمومی است که در بسیاری از کشورهای استبدادی حتی توسعهیافته و قدرتمند آشکار است. نمونه کامل این تصویر محزون و تلخ را میتوان در بطن همین مستند «ملت تکفرزندی» به طور کامل دریافت و احساس کرد. اندوه و بیچارگی عمومی از مردمان عادی تا نیروهای مدیریتی محلی و روستایی که در مقابل هممحلی و دوستان خود ایستادند آشکار است. ضربههای روانی از دست دادن فرزند، فرزندکشی یا سر راه گذاشتن آنها چیزی نیست که با سرودهای شاد تبلیغاتی و حزبی پاک و پوشیده شود. خیل عظیم آوارگان چینی، دخترکانی که از خانوادههای خود به سختی جدا شدند خود هزینههای زیادی را برای چین زایئده است که با وجود از بین رفتن خطر قحطی و آغاز حرکت توسعه، به طور قطع سلامت اجتماعی و توسعه مدنی و ایجاد ملتی قوی را در این کشور دچار مخاطره کرده است و همین فقدان سلامت و امنیت روانی و قدرتمندی مدنی و اجتماعی توسعه را در بسیاری از ارکان در درون این جامعه متزلزل و شکننده میسازد. مردم چین از روی بیچارگی سیاستها را پذیرفته و البته از این ثروت تولید شده و اقتصاد پویا، حالا بهرهمند میشوند، اما ترمیم زخمها، اصلاح ذهنیتها و رسیدگی به عواطف مجروح، راه دشواری است که چین ناگزیر از هزینه دادن سنگین برای آن است، راهی که دیگر نه با سیاستهای آهنین، بلکه در روندی درازمدت و با میدان دادن به فردیت، آزادی و گفتوگو با ملت ممکن است. تبلیغات رو به انقضا است، همانطور که قانون تک فرزندی در سال ۲۰۱۵ توسط حزب کمونیست ملغی شد.
منبع: مجله نماوا